با خواندن چندین مرتبه متن خاطرات پس از اندیشیدن، خویشتن را نسبت به نوشتن خاطرات امیر ظهوری مشتاق و مستعد یافته سپس قلم به دست گرفتم و به خاطرِ سرگذشت آن مردان شجاع و ازخودگذشتگیهایشان در منطقه عملیاتی مهران و شمال غرب در دوران هشت سال دفاع مقدس مشتاقانه و با عشقی وافر شروع به نوشتن کردم.
با نوشتن هر سطری به وجد میآمدم و پی به عظمت و بزرگی آن ایثارگران میبردم. گویی آنان نسل قهرمان این کشور هستند که در تاریخ کشورمان همچون نگینی میدرخشند؛ اما متأسفانه فراموش شدهاند.
من با ذکر قهرمانیهای بیشمار آن مردان حماسهساز احساس خستگی نمیکردم و هیچگاه نوشتن را متوقف نکردم و روز و شب در تلاش بودم تا بتوانم سعادت تدوین این مجموعه که مربوط به دلاوریهای رزمندگانی است که تاریخ کشورمان همیشه مدیون آنهاست، نصیب من گردد و بتوانم ذرهای از فداکاریهای آنان را ترسیم و به گونهای به اتمام رسانم که روح شهدای عزیز مناطق عملیاتی غرب و شمال غرب کشور در دوران هشت سال دفاع مقدس که همرزمانم بودهاند از من راضی و خشنود گشته و بدین صورت سعادت بزرگی نصیبم شود؛ زیرا از سرنوشت کسانی مینویسم که همه چیز خود را فدای مردم و کشور و دینشان کردند تا سرافرازی را نصیب این ملت و کشور نمایند.
وقتی مسیر زندگی و خدمت امیر علی ظهوری را در ارتش مطالعه نمودم، متوجه شدم در ریشه و تنه و شاخههای بزرگ و پیچاپیچ این درخت تنومند ارتش، نامهای عملیاتی برجسته و مشهور و دورههای مختلف نظامی خصوصاً دورههای ویژهای به چشم میخورد که در جنگهای داخلی و خارجی زیادی شرکت داشته و برای کشورش جانفشانیهای زیادی کرده که کار هرکسی نیست.
شاید هرکس در این کشور تا این اندازه قادر نخواهد بود خود را وقف کشورش نماید. این ویژگی مخصوص مردانی خاص است که بی ادعا و گمنامند و هیچگاه خود را طلبکار مردم نمیدانند.
امیر سرتیپ علی ظهوری خدمت خود را در ارتش از فرمانده دسته پیاده در لشکر5(سابق)، گرگان شروع و در جنگ ظفار در کشور عمان شرکت فعال داشته سپس بهعنوانِ فرمانده گروهان، گردان پیاده و رئیس رکن سوم در تیپ84 پیاده خرمآباد در آغاز جنگ تحمیلی و فرمانده تیپ پیرانشهر، فرمانده تیپ مهاباد، جانشین فرمانده لشکر64 پیاده ارومیه، فرمانده لشکر64 پیاده ارومیه و سپس فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال غرب تا سال 1370 در سختترین شرایط بهعنوانِ فرمانده انجام وظیفه نموده و همیشه در طول دوران خدمتش داوطلب خدمت در یگانهای رزمی ارتش بوده تا بتواند برای کشورش و ارتش مفید واقع شود.
من با مطالعه مشاغل ایشان در دوران خدمتش متحیر شده و پی به ارزندگی خدمات نظامی او و روح بزرگش برده و یکی از دلایل مشتاق بودن نوشتن خاطرات او برایم ویژگیهای استثنایی آن فرمانده بزرگ بود که با زندگی نظامی بسیاری تفاوتهای ویژهای دارد و همچنین، دارای تواناییهای خاصی است که انتقال آن به نسلهای آینده بسیار مفید میباشد.
او بعد از انقلاب اسلامی در سال 1358 به فرمان امام خمینی(ره) از تیپ84 پیاده خرمآباد به همراه یگانش در سطح یک گردان به کمک نیروهای انقلابی در شهر پاوه شتافته و بهعنوانِ فرمانده یگان اعزامی و افسر تکاور با جناب آقای دکتر مصطفی چمران، برادر پاسدار ناصر کاظمی فرمانده سپاه و فرماندار شهر پاوه عملیاتهای خوبی را انجام میدهد.
در آغاز جنگ تحمیلی در منطقه مهران تا پاییز سال 1360 با نیروهای متجاوز عراقی بهعنوانِ سرپرست تیپ84 پیاده خرمآباد درحال نبرد بوده و بعد از انتصاب جناب سرهنگ علی صیادشیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، به دستور ایشان در نیمه دوم سال 1360 به لشکر64 پیاده ارومیه انتقال و بهعنوانِ فرمانده تیپ پیرانشهر در سختترین شرایط مشغول خدمت و نبرد با ضد انقلابیون و نیروهای متجاوز عراقی میشود.
او زمانی مسئولیت فرماندهی تیپ پیرانشهر را میپذیرد که عناصر ضد انقلاب از گروههای دمکرات، کومله، منافقین و دیگر گروههای معارض با نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران به گفته امیر سرتیپ ظهوری پشت سیمخاردارهای پادگان پیرانشهر مستقر بودند و هرگونه حرکات نیروهای نظامی را تحت کنترل خود داشتند.
یگانها و مسئولان تیپ پیرانشهر برای عبور و مرور در منطقه میبایست با آنها هماهنگی میکردند و پاسگاهها و پایگاهها در مسیر جادههای منطقه به طور مرتب مورد هجوم عناصر ضد انقلاب قرار میگرفتند. نفرات هنگام تردد از پادگان به پایگاهها و پاسگاهها، در مسیر مورد تهاجم عناصر ضد انقلاب قرار میگرفتند و تعدادی از نیروهای خودی اینچنین به شهادت رسیدند. نیروهای خودی قبل از اینکه به مقصد برسند، گرفتار کمین افراد خودفروخته قرار میگرفتند و مدتی در محاصره میماندند و یا در جادههای منطقه روی مین میرفتند و تلفاتی را متحمل میشدند. رزمندگان اسلام حتی در پایگاههای خود امنیت نداشتند. اینگونه جنگها و محدودیتهای نیروهای نظامی در منطقه همه روزه ادامه داشت و تعدادی از نیروها زخمی و یا به شهادت میرسیدند.
امیر سرتیپ علی ظهوری بهعنوانِ فرمانده تیپ پیرانشهر علاوه بر طرحریزی و هدایت پاکسازی اطراف پادگان پیرانشهر، جاده پیرانشهر – سردشت و مناطق حیاتی آن منطقه، در سال 1361 بهعنوانِ فرمانده تیپ مهاباد با همکاری برادر پاسدار محمد بروجردی و دیگر فرماندهان سپاه پاسداران، جاده مهاباد – سردشت، مهاباد – نقده را نیز پاکسازی و بسیاری از روستاها و مناطق حیاتی منطقه را نیز از وجود عناصر ضد انقلاب پاکسازی مینمایند که کار بسیار دشواری بود. او علاوه بر این عملیاتها که هر کدام مشکلات خاص خود را دارد و میتواند الگوی مناسبی برای جنگ در کوهستان و جنگل برای رزمندگان جوان باشد، نقش بسزایی در آزادی و آرامش مردم منطقه و دیگر نیروها ایفا نموده است.
امیر سرتیپ ظهوری با تأسیس یگانهای تکاور لشکر64 پیاده ارومیه و شرکت دادن آن یگانها در مقابله با عناصر ضد انقلاب و همچنین، استقرار در خطوط مقدم جبهه حاجعمران و سردشت در سختترین شرایط و در سرمای پانزده درجه زیر صفر در زمستان نقش مهمی را در حفاظت از منطقه ایفا مینماید.
زمانی که ایشان فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال غرب بود توسط لشکر64 پیاده ارومیه به فرماندهی امیر سرتیپ2 غضنفر آذرفر یکی از نادرترین و کم نظیرترین عملیاتها را در تاریخ 13/12/1365 در منطقه عمومی حاجعمران به نام کربلای7 بدون تلفات به اجرا در آورد و بزرگترین پیروزی نصیب تکاوران لشکر64 پیاده ارتش میگردد که افتخار بسیار بزرگی برای ارتش جمهوری اسلامی ایران، در طول جنگ تحمیلی و دفاع مقدس است. در عملیاتهایی که ما در دوران جنگ داشتهایم، ما با یک دنیا غم و اندوه از به شهادت رسیدن همرزمانمان مواجه میشدیم که تأثیرات آن برای یگانها و مردم کشورمان به وضوح مشخص بود.
عملیات کربلای7 در شرایطی اجرا شد که نفرات از مسیرهای پوشیده از برف و یخ عبور کرده و پاهای آنها از شدت سرما و وزش باد سرد یخ میزدند و شرایط را برای حرکت آنها بسیار دشوار کرده بود؛ اما به هر ترتیبی که بود آن قافله عشق به مقصد خود رسید و دشمن را به گونهای غافلگیر و نابود مینماید که در آن زمان مورد توجه و حیرت همگان قرار گرفته بود.
بعد از پیروزی آن عملیات با کمترین تلفات، فرماندهان و مسئولان رده بالای کشور با شنیدن خبر پیروزی جنگجویان تکاور لشکر64 پیاده ارومیه، این عملیات آنچنان آنان را متعجب و حیران نموده بود که در مرکز قلب هر شنوندهای قرار میگرفتند و شیفته نحوه اجرای آن عملیات میشدند.
حضرت امام خمینی(ره) ضمن مکالمه تلفنی مستقیم با فرمانده عملیات امیر غضنفر آذرفر در روز دوم، با صدور پیامی خطاب به رزمندگان میفرماید: «شما با این عملیات قلب مرا خشنود ساختهاید». افسوس که به آن همه زیبایی و شگفتیآفرینی دلاور مردان اهمیت چندانی در برجستهنمایی داده نشده است. بعداً مشاهده شد که عدهای، از آن عملیات بینظیر خیلی سطحی عبور کردهاند به گونهای که حتی در کتابها و نشریات منتشر شده در خصوص تاریخ جنگ تحمیلی از آن عملیات بزرگ و استثنایی آنچنان یاد نکردهاند، درصورتیکه هرکس با شنیدن و یا مشاهده آن رزمندگان بینظیر شایسته است ادای احترام نماید و بهعنوانِ الگوی یک رزمنده و جنگجوی با ایمان و آموزش دیده و تکاور مطرح و مورد توجه خاصی قرار گیرند؛ البته شاید برای عدهای عملیات خارقالعاده آنان حتی قابل درک و هضم نباشد.
من با مطالعه و بررسی و آشنایی با نحوه اجرای آن عملیات و خلق آن عظمت توسط تکاوران لشکر64 پیاده ارومیه با توجه به اینکه درحدود صد ماه در جبهههای جنگ حضوری فعال داشتهام، گویی با دنیای دیگری از جنگ و روش و نحوه جنگیدن بدون تلفات انسانی آشنا شدم و این حقیقت برای من بیشتر روشن شد که آنان جزئی از خانواده ارتش جمهوری اسلامی ایران و سایر نیروهای مسلح بودهاند که با ابداع روشی نوین در میدان جنگ، در سختترین شرایط جوّی و نوع زمین منطقه عملیات، به تمامی رزمندگان اسلام خصوصاً فرماندهان یگانهای رزمی در نیروهای مسلح با اجرا و نمایش آن عملیات بزرگ ثابت کردند که تدبیر، آموزش، غافلگیری، استقامت و ایمان به پیروزی و نهایتاً فرماندهی عالی، با دانش، تخصص و همچنین، تجربه میتواند راهگشای باز کردن بنبست جنگ از لحاظ نظامی باشد؛ لذا شایسته بود از نظر روش جنگیدن و نحوه آموزش در شرایط سخت و پیروزی با کمترین تلفات انسانی و تجهیزاتی و همچنین، صرفهجویی قوا و در دیگر موارد سبب احترام و سرمشق دیگران قرار بگیرند. به دست گرفتن یک قلم و نوشتن جملاتی روی کاغذ بسیار آسان است، اما آیا میتوان آن شجاعتها و دلاوریهای رزمندگان اسلام را در آن شرایط سخت تشریح نمود؟
آیا انتقال تصورات آنان به دیگران میسر است؟
آیا از آن همه شور و عشق به دین، به میهن و مردم که رزمندگان اسلام داشتند میتوان نوشت؟
واقعیت این بود که از شور و عشق رزمندگان به مکتب اسلام، میهن و رهبر کبیر انقلاب اسلامی، شجاعتی متولد میشد که ثمره آن ایثار، فداکاری، ازخودگذشتگی و نهایتاً شوق شهادت بود. این جلوه جنگ زیباییهایی در درون خود داشت که فقط کسانی میتوانند درک کنند که در آن موقعیت قرار گرفته باشند. انتقال آن فرهنگ به نسلهای آینده کشور میتواند برای همیشه متضمن بقای میهن اسلامیباشد.
واقعاً گستردگی عظمت رزمندگان اسلام به حدی است که اگر کسی تمام دانش و مهارت خود را برای نگارش ذرهای از شجاعت، ایثار و فداکاری آنان در میدانهای نبرد به کار گیرد، قادر نخواهد بود، ذکر مطلبی در خصوص لحظاتی از آن شرایط سخت را بر روی کاغذ بیاورد.
من نمیدانم نوشتههایم مورد پسند قرار خواهد گرفت یا خیر؟ لیکن چیزی که مرا بهسویِ انجام آن سوق داده و موجب خشنودی من میشود، اشتیاق درونی من از همان فرهنگ زیبای جنگ است که میخواهم هدیه کنم به مردم قهرمان کشورم، خصوصاً همرزمان عزیزم در دوران هشت سال دفاع مقدس، شهدا، جانبازان، آزادگان، ایثارگران و خانوادههای محترمشان که با صبر، استقامت و فداکاری در پشت جبهههای نبرد حق علیه باطل آنان را یاری نمودند.
امیدوارم نوشتههایم که از خاطرات مردان حماسهساز و بیان دلاوریها، ایستادگی و صبر و استقامت فرزندان این مرز و بوم در آن دوران سخت است، مورد پسند همگان واقع شود.
سرهنگ بازنشسته توپخانه ستاد علیاکبر اصلانی
منبع: فرمانده تکاور ؛ اصلاني، علی اکبر،1399 ، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب