ناوی با دیدن سینی شادمان میشود و از فرط خوشحالی پرده اشکی چشمانش را شفاف میکند.
– خیلی ممنون جناب سروان.
اولادی هم به هیجان میآید. به چشمان ناوی خیره میشود و او را مرخص میکند.
– برو بسلامت. منام دارم میام.
نگاهی به پدر و مادرش میاندازد که با تحسین به او نگاه میکنند.
– پدر جان! با اجازه میرم و برمیگردم.
– زود برگرد پسرم. موقع تحویل سال با هم باشیم.
– بله. چشم. . میرود به این امید که حضورش، لحظات خوبی را برای کسانی فراهم کند که دور از خانواده سال نو را آغاز میکنند.
فصل ششم : خشم دشمن
مشکلات روز به روز بیشتر میشود و حملات بیامان دشمن برخی از راهنماهای سازمان بنادر را از همراهی با این طرح ناامید میکند. در پست فرماندهی ۴۲۱، صحبت از عملیات تازهای است که این بار به دلیل وخامت اوضاع، با تعداد ۷ کشتی از جزیرهی «خارک» آغاز خواهد شد. دو کشتی حامل سوخت و پنج کشتی حامل غلات باید به سلامت به «بندر امام» برسند.
– جناب ناخدا! حدود ۴۰ تا پایلوت، توی سازمان بنادر هستن که هر ۱۵ روز یه بار باید توی عملیات کاروان شرکت کنن. شهید دادن، مجروح داشتن، یکیشون کور شده. اونا برای عملیات خطرناک و مرگبار تعهدی ندارن.
– دلیل نمیشه اعتصاب کنن.
– 20 تا افسر از پایگاههای مختلف، مأموریت رو انجام میدن.
– منتقل شدن؟
– یه فروند هواپیمای نیروی دریایی افسرا رو از بندر انزلی و تهران منتقل کرده به بندرعباس، که با یه فروند «ناو» منتقل میشن به خارک.
– الآن که پایلوتها اعلام همکاری کردن. دیگه مسألهای نیست.
– ممکنه منصرف بشن. آخرین بار ساعت یک بعدازظهر گفتن میان.
– یعنی دوباره احتمال داره بگن، نه؟
– ممکنه قربان!
– 7 تا از افسرای خودمون تعیین بشن که در آخرین لحظه، اگه تغییری داشتیم، جایگزین بشن.
منبع : اسکورت؛ اخلاقی، علیرضا، 1393، سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران، تهران
انتهای مطلب