مطرح کردن دو سؤال که ارتباطی هم به ما پیدا نمیکرد و مدتی میشد ذهن مرا مشغول کرده بود برایم سخت بود. بالاخره پس از کلی کلنجار رفتن با خودم بهنحویکه ناراحت نشوند با پیش مقدمهای هر دو سؤال را مطرح کردم و ایشان نهتنها ناراحت نشدند بلکه خیلی آرام و شمرده اینطور جواب دادند: «این قضیه که آذرفر آتشپرست است، اصلاً صحت ندارد. همانگونه که همیشه رسم بوده مغرضان بیکار نمینشینند، شایعاتی بر سر زبانها میاندازند تا بزرگان را خراب کنند به من هم برچسب آتشپرستی زدند.
این شایعات را خودم هم شنیدهام. من سری ماجراجو و نترس دارم و کارهایی ازایندست زیاد میکنم. وقتی برچسب آتشپرستی را به من زدند من هم لج کردم نام فامیل آذرفر را انتخاب کردم.
(فر) به معنی شأن و شوکت، رفعت، شکوه و زیبایی و برازندگی آمده است.
یک نظامی به تمام معنی مسلمان هستم که بنا به حجم كار و فعالیت و عرق ملی به میهن هرگز فرصت این را نداشتم که به حاشیهها بپردازم و از شایعات در مورد خود دفاع کنم، درنتیجه سکوت مرا در برابر شایعات حمل بر تأیید کردند و اینها قوت گرفت.
در مورد مسائل کمونیستی و گرایش من هم باز همین شایعهسازان سعی کردند برچسب به ما بزنند. گرچه دیروز در این مورد صحبت کردم اما بازهم ایرادی نمیبینم به سؤال شما جواب بدهم. همانطور که قبلاً گفتم وقتی دیپلم گرفتم وارد ارتش شدم و عشق و زندگی من نظام بود غیرازآن به چیزی فکر نمیکردم. اصلاً فرصت پرداختن به این مسائل را نداشتم. با کنترلی هم که از طرف حفاظت اطلاعات بر روی پرسنل اعمال میشد محال بود فعالیت غیرسازمانی صورت بگیرد و آنها اطلاع پیدا نکنند.
بد خواهان همیشه و در همهجا هستند که نگذارند افراد به جایگاه واقعی خود برسند. در لشگر۳۰ گرگان معاونی داشتم لاغر، بچه گرگان به نام کمانگری. وقتی در لبنان بودیم فرماندهی یکی از گردانها را به عهده داشت. باید دنبال اینگونه افراد باشید و خاطرات این افراد را بنویسید که حرفهای زیادی برای گفتن دارند. یکی دیگر ازاینگونه افراد شاخص امیر سهرابی است.
امیر سرتیپ پیاده ستاد اسماعیل سهرابی ریاست اسبق ستاد ارتش و فرمانده سابق لشگر زرهی کرمانشاه، فرمانده تیپ۵۵ هوابرد شیراز و فرمانده مرکز پیاده نیروی زمینی و عضو فعل گروه مشاورین نظامی مقام معظم رهبری و فرماندهی معظم کل قوا هستند که خاطرات بسیار خوبی باید داشته باشند.
تیمسار سهرابی درفش ارتش جمهوری اسلامی ایران را از دستان مبارک امام خمینی دریافت کردهاند.
تیمسار سرتیپ سهرابی قدیمیترین افسر شاغل در ارتش جمهوری اسلامی ایران هستند که در خردادماه سال ۱۳۳۹ شمسی به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمدهاند و از آن زمان تاکنون افتخار خدمت صادقانه در کارنامه نظامی ایشان به ثبت رسیده است.
یک چنین اشخاصی در ارتش فراواناند که من مطمئن هستم دربارهشان چیزی گفته و نوشته نشده است».
شما باید افراد شاخص را پیدا کنید. حتی ردههای پایین ارتش هم هر یک به فراخور پست و مسئولیتی که داشتند خاطرات جذابی دارند باید پیدا کنید، بنویسید.
بین افراد نظامی ردهبالا، تعدادی هستند که خودشان تمایلی به حرف زدن ندارند. تعدادی بنا به مصالح امنیتی حاضر به مصاحبه نیستند. تعدادی هم در لاک خود فرورفتهاند دور از هیاهو و جنجال گوشهگیری کرده بیسروصدا زندگی میکنند و تمایلی به مطرحشدن ندارند. همانطور که خود من هم حاضر به مصاحبه نبودم وقتی اصرار امیر قاضیپور را دیدم و امیر نادریزاده که از دوستان صمیمی من هستند پا پیش گذاشتند نتوانستم جواب رد به این دو بدهم.
وقتی نخبگان ارتش و آنان که حرفهای زیادی برای گفتن دارند دنبالشان نروید و پیدا نکنید پیگیری نشوند، به افرادی برمیخورید که چیزی در چنته ندارند اما وقتی میدان را خالی میبینند یکهتازی میکنند و در آخر نتیجه همان میشود که آثار نوشتهشده درباره دفاع مقدس خواننده کمتری خواهد داشت و قفسهها پر از کتاب اما خاک خواهد خورد…
برای مثال من از صدام حسین رئیسجمهور عراق نام میبرم. ممکن است به مذاق خیلیها خوش نیاید بااینکه ایشان سالهاست از این دنیا رفتهاند.
درباره ایشان طوری صحبت میشود که دیوانه بوده است و قدرت فرماندهی نداشته فلان و بهمان. درحالیکه صدام افسری باسواد، بانفوذ و گردنکلفت به معنای واقعی بود.
این شخص اگر دریکی از کشورهای بزرگ مانند ایالاتمتحده، فرانسه و کشورهایی که حسابوکتاب در کارشان است متولد و رشد پیداکرده بود بهعنوان یک شخص و عنصر جهانی مطرح میشد که در معادلات جهانی اثرگذار میشد. ما کلاً در شرایطی زندگی میکنیم که زیاد مطالعه نمیکنیم و به مسائل جهانی و اطراف خودآگاهی نداریم و حرفهای سطحی میزنیم.
مردم درباره امثال من و نادریزاده و سایر امرا چه اطلاعاتی دارند؟ مردم عادی چه میدانند ما در دوران جنگ کجاها خدمت کردیم و چه شرایطی داشتیم؟ برای خراب کردن ما چند مسئله درست میکنند بزرگ میکنند به خورد جامعه و مردم میدهند. چه کسی حوصله دارد یا توان آن را دارد که بیاید سره را از ناسره جدا کند و آنطور که حقیقت وجود دارد درک کند و دربارهاش حرف بزند. درنتیجه هرچه درباره ما گفته شود باور میکنند و برمبنای همان دانستههای سطحی داوری میکنند.
این وظیفه ارتش است تا درباره نظامی حق مطلب را ادا کند. ما هراندازه که بخواهیم افراد را کوچک کنیم در اصل خودمان را کوچک کردهایم. صدام اگر دیوانه بود چطور توانست ۸ سال مبارزه کند و کشور جنگزده عراق را رهبری کند؟
از همین نویسندگان خاطرات و نهادهای در ارتباط با موضوع خاطرهنویسی انتظار داریم بروند و اشخاص شاخص را پیدا کنند و درباره آنها بنویسند. یک نفر آمده بود از من میخواست درباره رهبر کبیر انقلاب مطالبی بیان کنم.
گفتم آقا، امام (ره) در جایگاهی هستند که نیازی ندارند من از ایشان تعریف و تمجید کنم. بنده یک نظامی متعصب هستم که شغل من ایجاب میکند همه هموغم خود را صرف کارم کنم. درباره ارتش از من سؤال کنید تا جواب بدهم و زیروبم ارتش را برایتان شرح بدهم.
احساس کردم آن شخص ناراحت شد که چرا چنان جوابی بهشان دادم. درحالیکه متوجه حرف من نشد که امام جایگاهی دارند که نیازی به معرفی توسط من آذرفر ندارند. حالا شما هم درباره ارتش هر سؤالی دارید، بپرسید، جواب میدهم. اگر خون من ریخته شود سرسوزنی از اعتقادات خودم کوتاه نمیآیم. اگر ملتی رشد نمیکنند رشد پرور و رشد شناس نداریم. اگر بایدها را عمل میکردیم کشور ما چنین وضعی نداشت. تاریخ جنگ کشور ما، تاریخ تکاوری است. بیشتر پادشاهان ما در زمان خود تکاور بودند مانند نادر و امثالهم…
کتاب تکاوری که من نوشتهام فکر میکنم آنطور که بایدوشاید دیده نشده و یا اگر دیدهشده استفاده بهینه از آن نشده، توصیه میکنم این کتاب از بایگانی بیرون کشیده شود و در اختیار اساتید فن قرار بگیرد تا جایگاه واقعیاش را پیدا کند و دیده شود. انشا الله.
خدمت به این کشور به هر نحوی که باشد، در وجود من همیشه زبانه میکشد…
کتاب رزم تکاور را از تیمسار به امانت گرفتم و قول دادم به هر طریق ممکن آن را برگردانم مگر آنکه بمیرم و دیگر کسی به فکر برگرداندن آن نباشد و من زیر دین ایشان بمانم مگر اینکه ببخشند و حلالم کنند.
منبع: مرد روزهای نبرد ؛ عابد ساوجی، عباس،1398 ، آتشبار، تهران
انتهای مطلب