قبل از تجزیه و تحلیل، جنبههای تاکتیکی زمین، بررسی کننده بایستی ابتدا، مأموریت یگان، نوع عملیات، رده فرماندهی، ترکیب نیروها و جنگافزارهای موجود را در نظر بگیرد. سایر ملاحظات جنبههای نظامی زمین در مبحث بررسی منطقه عملیات تشریح میگردد.
عارضه حساس، منطقهای است که تصرف و یا کنترل آن، مزیت قابل ملاحظهای برای نیروی تصرف کننده و یا کنترل کننده را فراهم نماید.
در انتخاب عارضه حساس، به دو عامل مهم، یکی رده فرماندهی و نوع یگان و دیگری مأموریت یگان توجه میشود.
معبر وصولی مسیری است که نیروئی با استعداد معین را به یک هدف و یا عارضه حساس میرساند. افسران اطلاعات، معابری را انتخاب میکنند که عناصر مانوری بلافاصله زیر دست آن قرارگاه بتوانند در آن گسترش یابند. بنابراین رکن دوم سپاه، معابر وصولی لشکری، رکن دوم لشکر معابر وصولی تیپی، رکن دوم تیپ معابر وصولی گردانی و رکن دوم گردان معابر وصولی مناسب یک گروهان را انتخاب میکند.
در تک، معابر وصولی که از خط عزیمت به عوارض حساس واقع در محدوده هدف امتداد مییابند، تجزیه و تحلیل میشوند و بهترین معبر وصولی خودی مشخص میگردد.
در پدافند، معابر وصولی دشمن برای تجزیه و تحلیل انتخاب و خطرناکترین آنها تعیین میگردد.
رابطه جو و زمین: گرچه دو عنصر جو و زمین بهطور جداگانه مورد بررسی قرار میگیرند، اما تاثیر مشترکی را در مأموریت یگان دارند. مثلاً: یک جاده خاکی در اثر باران، غیر قابل عبور میشود، در حالیکه یک جاده شنی محکمتر میگردد.
برجستگیهای زمین بر شرایط جوی تاثیر دارند. بخار آب در ارتفاعات بالا موجب ریزش برف و در ارتفاعات کمتر به شکل باران نازل میشود و یا تاثیر وجود مه و ابر در ارتفاعات.
شرح و نکات مسئله 31:
توضیح: نکات مندرج در این مسئله، بعضی مربوط به امور رکن2 و بعضی مربوط به امور رکن3 است که تمام آنها در این مسئله بیان شده است.
در 8 سال جنگ، با نگاه تاکتیکی میتوان گفت که، زمین از سوی ما انتخاب نمیشد، بلکه بیشتر شاهد بودیم که، زمین میدان نبرد یا از طرف دشمن به ما تحمیل شد و یا خودمان زمین را با چیدمان بیشترین نیروی خودی در لبه جلوی منطقه نبرد_لجمن_ و پشت خاکریز برخود تحمیل میکردیم.
به عنوان نمونه مواردی را بدین شرح میتوان نام برد.
قبل از 31 شهریور 59 و تک سراسری و تجاوز دشمن، ما دیدیم که یگانهای رزمی لشکر92 و لشکر 81 و یگانهای تقویتی اعزامی از سایر لشکرها در خطوط مرزی و کنار پاسگاههای مرزی پراکنده و اجرای مأموریت مینمودند. در حالیکه همه ما میدانیم که تمام نقاط مرزی، با ملاحظه جنبههای تاکتیکی زمین، مناسب برای اجرای عملیات پدافندی نیستند، مگر آنکه زمین را در برابر دشمن مسلح و مواضع سدکننده قابل قبول نظامی در این نقاط ایجاد کنیم. چنین کاری هم در تمام مرز 1608 کیلمتری مشترک با کشور عراق انجام نداده بودیم و شاید بشود گفت، هنوز هم چنین شرایطی را ایجاد نکردهایم. درباره مواضع سدکننده دژهای خرمشهر که سابقه قبل از انقلاب داشت، آن را هم میبینیم که ناقص بود و بعد از پیروزی انقلاب نیز تکمیل نشد و تقریباً از آن تعریف نظامی مورد انتظار، از جهت نفرات و تجهیزات فاصله گرفته و دچار نقصان شده بود. با این حال همان خط دژ چند کیلومتری باقیمانده، کارآئی نظامی خود را به نسبت توان موجود، بسیار خوب نشان داد و سبب تاخیر عملیات آفندی دشمن گردید.
بعد از تجاوز سراسری دشمن و اشغال مناطقی از شرق مرز مشترک از عمق صفر تا 70 کیلومتر، لبه جلوئی منطقه نبرد در زمینهائی بر ما تحمیل شد که توانستیم موتور جنگی دشمن را در آن نقاط که به نام تثبیت دشمن گفته شد متوقف کنیم. هر چند که در این مرحله، تحمیل زمین بر دشمن نیز وارد گردید. به عبارتی در این مرحله، انتخاب زمین با ملاحظات جنبه تاکتیکی آن، هم برای ما ناخواسته بود و هم برای دشمن.
در سالهای بعد که در مدت 8 سال با دشمن درگیر بودیم، باز هم چه ما و چه دشمن که عملیات آفندی و یا پدافندی انجام میدادیم، در نهایت هر جا که مجبور به توقف و زمین گیر میشدیم، همان جا خط مقدم ما میشد و طرفین درگیر، هر کدام پشت خاکریز و تبادل آتش.
ما شاهد بودیم که در هر کدام از عملیاتهای عمده آفندی که داشتیم، نسبت به هدفهای تعیین شده یا صد در صد موفق نبودیم و یا اگر هم موفق بودیم، به علت ناتوانی در جایگزین نمودن نیروهای تلفات داده و خسته شده با نیروهای تازه نفس بعدی، نتوانستیم وارد مرحله استفاده از موفقیت شویم که به دنبال یک تک هماهنگ شده موفقیتآمیز اجرا میشود، مانند عملیات فتحالمبین، عملیات بیتالمقدس.
ما در عملیات فتحالمبین اگرمیتوانستیم وارد مرحله استفاده از موفقیت شویم، عملیات محرم را در همان زمان و با سهولت و موفقیت بیشتر به اجرا در آورده بودیم. ما در عملیات بیتالمقدس، اگر میتوانستیم وارد مرحله استفاده از موفقیت شویم، دیگر عملیات رمضان، عملیات کربلا4، عملیات کربلا5 و غیره را نداشتیم.
در عملیات والفجر8، ما با آن همه کارهای خارق العاده نسبت به عبور از پل و پل سازی و نیز فداکاری رزمندگان ما در عبور از اروند رود و بالاخره تصرف فاو، و هزینههای انسانی و مادی زیادی که صرف نگهداری و تحکیم هدف نمودیم، اما از آنجا که نسبت به هدف نهایی تعیین شده در طرح عملیاتی اولیه که تامین بصره بود، موفق نشدیم، بالاخره چون زمین پشت سر رزمندگان، رودخانه غیر قابل عبور و فقط متکی به پل بود و سر پل تصرف شده را هم نتوانستیم توسعه بدهیم، در 28 فروردین 67 با آن که دهها بار تک دشمن را خنثی نموده بودیم، بالاخره با تمرکز بیشتر و چند برابری دشمن نسبت به نیروهای دفاعی ما در فاو، آن را از دست دادیم. با سقوط فاو و آزادشدن نیروهائی از دشمن برای جبهههای دیگر، مدتی بعد از آن در تاریخ 30/4/67 شلمچه و بعد در تاریخ 4/4/67، جزایر مجنون و 5/4/67 طلائیه_ کوشک، و بعد در 21/4/67 در منطقه فتحالمبین، فکه، و 29/4/67 در تمرچین و بعد در 31/4/67 در منطقهایلام و کرمانشاه و غیره، تعدادی مواضع و یگانها و نفرات خودی را از دست دادیم. و بالاخره عملیات مرصاد در 3/5/67. شبیه این نمونهها، مثالهای دیگری را هم میتوان نام برد.
ما در 8 سال جنگ، به سبب همین وضعی که زمین را برخود تحمیل میکردیم، یا تحمیل میشد، عمده توان رزمی خود را در خط مقدمهائی مستقر کردیم که بهواسطه این عملکرد، هم خود را بیشتر آسیپپذیر کردیم، و هم عوارض حساس و کلیدی را پشت سر خود، بدون دفاع گذاردیم، نتیجه این عملکرد در سال آخر جنگ به ضرر ما تمام شد.
در تاریخ 21/4/67 در منطقه آزاد شده عملیات فتحالمبین، زمانی که دشمن با چند برابر نیروی ما، حمله نمود، بسیاری از یگانهای دفاعی ما از هم پاشیده شدند و عوارض حساس بعدی به دست دشمن افتاد. هر چند که دشمن، اراده بر حفظ آن عوارض حساس نداشت و با جمع کردن اسیر و غنائم به جای قبلی خود برگشت. در تاریخ 31/4/67 در منطقه عملیاتی سومار و سر پل ذهاب و مناطق مجاور آن، دشمن حمله نمود و یگانهای ما در مقابل نیروهای چند برابری دشمن در محاصره قرار گرفته و متلاشی شدند. از طرفی بهواسطه عادت غلطی که در 8 سال جنگ به علت فقر نیرو داشتیم، برابر آموزههای نظامی از وجود نیروهای احتیاط قوی و پدافند در عمق محروم بودیم، نتوانستیم یگانهای محاصره شده خود را نجات و تک دشمن را دفع نمائیم. این در حالی بود که هر کس، بعد از آن تاریخ وارد منطقه میشد. از خود سوال میکرد که چطور نیروهای دشمن پس از نفوذ در خط مقدم، توانستهاند از رودخانه و تنگههای بعد آن عبور و وارد عمق منطقه شوند. و اسیر و غنائم جمعآوری کنند. جواب این پرسش آن بود، که ما در 8 سال جنگ خود را عادت ندادیم که در پشت سر خود مواضع سدکننده دایر کنیم و یگان مسئول پر کردن آن را در زمانهای تعیین شده معلوم کنیم.و در مواضع سرکوب مستقر و پیش بینی انهدام پلها، تونلها، تنگه ها را در مواقع ضروری نداشتهایم. یعنی به هر حال از زمین و عوارض طبیعی و مصنوعی آن خوب بهرهبرداری نکردیم.
ما به کلمه عقبنشینی به معنای مثبت نظامی برای جلوگیری از انهدام نیروهای خودی و در عوض انهدام نیروهای متجاوز با کشاندن وی در مناطق کشتار اعتقاد نداشتیم و یا آن را کنار گذاشته بودیم. توجه شود که آن مفهوم کلمه عقب نشینی که به غلط در افکار عمومی تصور میشد، منظور این بحث نیست. اینکه در مقاطعی محدود از جنگ 8 ساله، شاهد بودیم یگان خط مقدم متلاشی میشد و نفرات آن به طور پراکنده برای اسیر نشدن، خود را به عقب میکشاندند، این کار را به معنای عقب نشینی نباید محسوب نمود. این را باید، متلاشی شدن یگان محسوب نمود. در عقب نشینی، به معنای فنی نظامی، تمامیت یگان حفظ میشود و تداوم عملیات همراه با جا به جایی و کنترل یگان برقرار خواهد بود.و یگان ها در عقب در مواضع مناسب از نظر زمین و سایر موارد مستقر می شوند تا پدافند مطمئن میسر باشد.
درباره «عقب نشینی» در صفحات بعد توضیح مستقل داده شده است. به فهرست کتاب مراجعه شود.
ما در 8 سال جنگ، عملیاتهای خود را «زمین محور» تعریف نمودیم تا «دشمن محور» (انهدام و اسارت دشمن). ما چون در ابتدای جنگ، بخش زیادی از زمینهای مرزی خود را از دست دادیم، سمت و سوی اندیشه و تلاش عملیاتی خود را برای تصرف زمین و یا رهاسازی مناطق اشغال شده هدایت کردیم. این کار هر چند کار درستی بود، اما نباید فقط به این نگرش اکتفا میشد.
ما میتوانستیم در مقاطعی از 8 سال جنگ، عملیاتهای خود را به جای زمین محور، دشمن محور تعریف مینمودیم. یعنی تک به دشمن برای اسارت و انهدام او و بعد از جمعآوری اسیر و غنائم، برگشت به نقطه قبلی، جایی که پدافند از آن آسانتر بوده و سبب صرفه جوئی قوا نیز میگردید. ما جلوتر از آن، مواضع مطمئن و محکم، تا نزدیک دشمن را با نیروهای تامینی و یا پرده پوشش میتوانستیم بپوشانیم. عمده قوای خود را در تماس با دشمن نگه نمیداشتیم، بلکه در عقب نگه میداشتیم. به این ترتیب از عوارض حساس عمق منطقه نیز میتوانستیم مراقبت نموده و قابلیت دفاعی خود را افزایش دهیم. تقریباً همین کار را دشمن انجام داده بود و به این ترتیب توانست با آن که جمعیت 3 برابر کمتر از ما داشت، 8 سال جنگ نماید. هر چند که عوامل دیگری هم تاثیر داشتند. دشمن، عمده قوای خود را در خط مقدم مستتقر نمینمود. بلکه آن را در عمق منطقه نگه میداشت و در مواقع لزوم آنها را حرکت و اقدام به پاتک در برابر تک نیروهای ما مینمود. در این حالت هم بیشتر موفق میشد، زیرا نیروهای ما پس از درگیری طولانی با عبور از زمین کاملاً مسلح و خط مقدم، با حالتی خسته و تلفات داده، با عمده قوای دشمن درگیر میشدند. در این حالت اگر نیروهای ما از جهت عددی کمتر از دشمن میشدند، محکوم به عدم موفقیت و اگر از جهت عددی بیشتر از دشمن میبودند، موفق میشدند. از طرفی این نیروهای موفق، بعد از مدتی نیاز به تجدید قوا و تعویض داشتند که معمولاً به علت فقر نیرو، این کار هم انجام نمیشد. بالاخره آن نتیجه مورد انتظار در بسیاری از عملیاتها حاصل نمیشد.
دشمن در تمام 8 سال جنگ، با استفاده از تمام ابزارهای ممکن، نظیر: میدان مین، سیمخاردارهای متراکم و وسیع، کانالهای عمیق، تلههای انفجاری با قدرت زیاد و غیره، زمین جلوی خط مقدم خود را تا عمق زیادی مسلح مینمود. ما در هر عملیاتی، بیشترین وقت و انرژی خود را با تلفات زیاد صرف خنثیسازی مینها و تلههای انفجاری و قطع سیمخاردارها و عبور از کانالها مینمودیم تا به رزمندگان خط مقدم دشمن که در سنگرهای بتنی خود بوده و نیروهای ما در این مرحله عبور به رگبار و آتش میبستند، میرسیدیم. بعد از این مرحله در صورت موفقیت، که رزمندگان ما تعدادی از همرزمان خود را هم از دست داده و استعداد رزمی یگانشان هم پائین آمده بود، وارد مرحله درگیری با عمده قوا و پاتک دشمن میشدند و بالاخره ادامه رزم که مشروح هر کدام را در کتابهای مربوطه آوردهاند.
ما در تمام 8 سال جنگ، با مسلح کردن زمین در جلوی خطوط مقدم خود بیگانه بودیم و حتی اگر هم میخواستیم این کار را بکنیم، اصلا در انجام این کار، نسبت به دشمن بسیار ضعیف بودیم، شاید بتوان گفت که بیشتر شعار زده شده بودیم. باید سوال کنیم، چرا ارادهای کلان و بالادستی برای مسلح کردن زمین، مانند دشمن، در ما وجود نداشت؟ به علت اینکه چنین ارادهای به اجرا در نیامد، ما در سال آخر جنگ شاهد بودیم که دشمن به آسانی توانست وارد مناطق تحت مسئولیت ما شود و خط مقدم ما را بشکند. حتی در عملیاتهای سالهای 66 و 67، نفرات سازمان مجاهدین خلق (منافقین) توانستند به راحتی از خط مقدم ما، از نقاط کور، نفوذ و به عمق منطقه یگانهای نفوذ شده وارد شوند.
ما اگر بیشترین عملیاتهای خود را به جای زمین محور، (تصرف و نگهداری زمین) دشمن محور (انهدام و اسارت دشمن) تعریف مینمودیم، شاید در زمان کمتری، جنگ را با انهدام پی در پی دشمن و کاهش توان رزمی و استعداد نیروی انسانی یگانهای آن، به نتیجه مطلوب میرساندیم و جنگ را با موفقیت کامل به پایان میبردیم. البته این حرف، نظر نگارنده این کتاب است، شاید کسانی با این حرف مخالف باشند. و یا با این مخالفت، دفاع از رویکرد گذشته خود داشته باشند و نقدی هم بر آن قبول نکنند.
راهحلها و پیشنهادهای مسئله 31:
راهحلها در لابهلای شرح و نکات مسئله، تقریباً آشکار شده است. با این حال بهطور خلاصه یادآوری میگردد.
ـ انتخاب زمینهای مناسب پدافند، با ملاحظات جنبه تاکتیکی زمین، برای استقرار عمده قوا در آن.
ـ پر کردن فاصله عمده قوا با نیروی مقدم دشمن با نیروهای تامینی مناسب در زمین مناسب
ـ مسلح کردن زمین همراه با مانع سازی، جلوی خطوط مقدم در برابر دشمن با تمام امکانات و ابتکارات موجود، با رعایت تمام قواعد علمی نظامی و تجربی.
ـ ایجاد ساز و کار مناسب و تاکیدی بر عملیاتهای پی در پی برای انهدام دشمن (دشمن محوری) و اجتناب از اکتفا به عملیاتهای تصرف و حفظ زمین (زمین محوری).
ـ اتخاذ روشهای تاکتیکی مناسب که بتوان نیروهای احتیاط قوی در سازمان رزم هر یگان تعریف و در اختیار داشت. به عبارتی، دست فرمانده از جهت نیروی احتیاط پر باشد تا خالی.
ـ عوارض حساس در عمق منطقه پدافندی، مسئولیت آن رها نگردد و برای مواقع سقوط خط مقدم، سنگر سازی شده و یگان مسئول آن مشخص و تمرین گردد.
ـ عملیات عقبنشینی با تعریف علمی نظامی، در شرایط تعریف شده، جدی گرفته شود و تمرین گردد. مسئولیتها نیز در اشغال و ساخت مواضع سد کننده در زمین مناسب معلوم باشد.
منبع: درسهای هشت سال جنگ تحمیلی ؛ صادقیگویا، نجاتعلی،1399 ، انتشارات سبز ایران
انتهای مطلب