زمانی که برگه مرخصی را بعدازظهر در منطقه دریافت میکردیم، برای رساندن خود به اهواز آنچنان امکاناتی وجود نداشت. میبایست کنار جاده میایستادیم و با خودروهایی که در مسیر در تردد بودند، به نزدیکترین شهر که حمیدیه بود، میرفتیم. خودروهایی که با سرعت مسیر را طی میکردند و به واسطه سرعت بالای خودروها نفرات امنیتی هم نداشتند. یگانهای مستقر در منطقه از این بابت تلفاتی را نیز متحمل میشدند که واقعاً تأسف آور بود. البته از شهر بستان تا اهواز، جاده زیر بمبارانهای هوایی و گاهی هم زیر گلولههای توپخانه دشمن قرار داشت. از شهر حمیدیه با مینیبوسهای بین شهری به اهواز میرفتیم و در اهواز منتظر قطار میماندیم، تا با قطار به تهران برویم. بعضی اوقات به علت بمبارانهای شدید هوایی اهواز، قطار تا شهر اندیمشک میآمد و ما مجبور میشدیم با هر وسیلهای که شده از شهر اهواز خودمان را به شهر اندیمشک برسانیم تا سوار قطار شویم. اگر قطاری هم در آن زمان به مقصد تهران نبود، مجبور بودیم شهر به شهر به تهران برویم که واقعاً مشکل بود. به یاد دارم زمانی را که برای رساندن خود به شهر اندیمشک با استوار حسن حاجوی یکی از درجهداران آتشبار، از شهر اهواز در هوای بارانی پشت کامیونی سوار شدیم تا به اندیمشک رسیدیم و با قطار به تهران رفتیم. در بازگشت از مرخصی با قطار به اهواز آمدم و از اهواز خودم را به حمیدیه رساندم. غروب بود. از شهر حمیدیه بعد از مدتی ایستادن با یکی از خودروهای لشکر16 زرهی تا سوسنگرد رفتم، سپس از سوسنگرد با یک جیپ اواز روسی مستهلک و ترکش خورده و… خودم را به دهلاویه رساندم و از خودرو پیاده شدم. هوا کمکم رو به تاریکی میرفت تنها راه من این بود که از دهلاویه (محل شهادت شهید دکتر چمران) که واقع در جنوب رودخانه کرخه بود، به طرف شمال حرکت کنم. با توجه به آشنایی که به منطقه داشتم، به سمت شمال رودخانه و پای پیاده به راه افتادم. از کنار خاکریزی که دکتر چمران شهید شده بود، عبور کردم و به رودخانه کرخه رسیدم. از رودخانه از روی یک پل چوبی که مخصوص نیروهای رزمنده در آن منطقه بود و از روی آن تردد میکردند، عبور کردم و به شمال رودخانه رسیدم. کاملاً به منطقه آشنا بودم، سعی میکردم از محلها و زمینهایی عبور کنم که فاقد مین بود. در آن زمان، آتشبار ما در حوالی شمالغرب روستای جابرهمدان مستقر بود. هم چنان به حرکت خود ادامه دادم، بیش از دو ساعت راهپیمایی کردم، هوا دیگر تاریک شده و به سردی میگرایید. برق دهانه شلیک توپها را از دور میدیدم و صدای انفجارات به گوش میرسید. الآن که در حال نوشتن این مطالب هستم، خودم هم تعجب میکنم که واقعاً چه روحیهای داشتهام که میتوانستم با این همه مشکلات دست و پنجه نرم کنم ولی هم چنان ایستادگی کرده و با مقاومت و پایداری و امیدواری بسیار در منطقه حضوری فعال داشته باشم.
ساعت 22:00 بعد از ساعاتی راهپیمایی به موضع آتشبار و به سنگر خود رسیدم، جناب سروان جمال کریم را دیدم. بعد از احوال پرسی از من پرسید چطور آمدی؟ الآن چرا؟ به او گفتم از دهلاویه تا به این جا پیاده آمدهام، خیلی ناراحت شد، کمی در فکر فرو رفت، نگاهی عمیق از روی دلسوزی به من انداخت، کاری از او ساخته نبود فقط تعجب کرد. شربتی خنک نوشیدم و بعد از آن همه راهپیمایی جان تازهای گرفتم، از اوضاع منطقه جویا شدم که وی کاملاً من را توجیه کرد. از همان لحظه عملیاتی شدم. در آن زمان، وقتی یک افسر به مرخصی میرفت حتماً یک افسر میبایست جایگزین او میشد تا در اداره و هدایت عملیات یگان وقفهای ایجاد نشود. من و ستوانیکم جمال کریم یکدیگر را تعویض میکردیم و بعضاً در کنار هم بودیم تا اینکه ایشان در پایان عملیات بستان از گردان388 توپخانه منتقل و از ما جدا شد.
بعد از حضور من در آتشبار، ستوانیکم جمال کریم به مرخصی اعزام شد و فرمانده گردان به من دستور جابهجایی آتشبار را صادر کرد. از نظر روحی کمی بازسازی شده بودم، عمدتاً نفرات آتشبار نیز از مرخصی استفاده کرده بودند و همگی کمی آرامش داشتیم. مأموریتهای مختلفی به گردان ابلاغ میشد، فرمانده گردان سعی میکرد هر چه توان دارد، به کارگرید تا عمق خاک عراق را با توپهای175مم خودکششی مورد هدف قرار دهد و همواره به شناسایی میرفت تا محل امن و مناسبی را شناسایی و مأموریت جدیدی را اجرا کند و باعث تقویت روحی رزمندگان اسلام شود.
آخرین وضعیت منطقه عملیاتی کربلا1 در اواخر آذرماه
بر اساس تصمیم فرماندهان و وضعیت جنوب کرخه، تیپ1 لشکر77 پیاده ثامنالائمه(ع) در مواضع پدافندی شمال رودخانه سابله با تعویض عناصر تیپ3 زرهی لشکر92 زرهی مستقر شد و به شناسایی منطقه به ویژه جنوب رودخانه سابله پرداخت. شناساییهای این تیپ نشان داد که حاشیه هورالعظیم تا نزدیکیهای نیسان بدون حفاظت و خالی از نیروهای دشمن است و پشت دشمن خالی از نیرو است ولی زمینهای مردابی و انشعابات رودخانهها تحرک نیروهای خودی را بسیار کند میکنند. در روزهای 27و 28 آذر ماه، حجم آتش دشمن در منطقه بسیار شدید شد و گزارشهای اطلاعاتی لشکر16 زرهی نشان میداد که دشمن در حال انجام نقل و انتقالاتی از جنوب به شمال است. از ساعت2330روز 28/ 9/60 تا 0745 روز 29/ 9/60، آتش دشمن از شدت بیشتری برخوردار بود و گزارشهای لشکر16 زرهی حاکی از این بود که چند دستگاه تانک دشمن از شمال به جنوب در حال حرکت مشاهده شدهاند. از ساعت1800روز 29/ 9 /60 مجدداً مواضع یگانهای لشکر16 زرهی و تیپ1 لشکر77 ثامنالائمه (ع) به طرز بیسابقهای زیر آتش توپخانه دشمن قرار گرفتند. آتش شدید دشمن در مناطق جنوبی سابله به جبهه لشکر16 زرهی بیوقفه تا ساعت0400 روز30/9/60 ادامه داشت.
در ساعت 1145روز30/ 9 /60، لشکر16 زرهی طی گزارشی اعلام کرد که احتمالاً دشمن منطقه را در جبهه تیپ2 لشکر16 زرهی تخلیه و به سمت جنوب تغییر مکان داده است. در ساعت1700روز30/9/60، تیپ1 لشکر16 زرهی زیر آتش شدید قرار گرفت که تا ساعت 0100 بامداد روز 1 /10/ 60، ادامه داشت.
در اواخر روز30/ 9/60، تیپ1 لشکر77 ثامنالائمه (ع) اعلام داشت؛ دشمن تا حدود رودخانه نیسان عقبنشینی کرده است.
در تاریخ 1/10/60، قرارگاه کربلا1به لشکر16 زرهی دستور داد برای اخذ تماس و جلوگیری از عقبنشینی منظم یگانهای دشمن حرکت نماید. نیروهای عراقی در منطقه جنوب سابله در پناه آتش شدید توپخانه با یک طرح دقیق اقدام به عقبنشینی به پشت رودخانه نیسان و مواضع از قبل آماده شده کردند و عناصر پوششی کمی را در شمال رودخانه نیسان باقی گذاشته تا عبور نیروها از پلهای رودخانه و استقرار آنها در مواضع پدافندی جدید پایان پذیرد. لشکر16 زرهی، پیشروی کرد و به رودخانه نیسان نزدیک و در ساحل شمالی آن مستقر شد. بدین ترتیب سرتاسر ساحل شمال شط نیسان به دست نیروهای خودی افتاد و هدفهای طرح کربلای1 به طور کامل تأمین گردید. دشمن در عقبنشینی خود اقدامی حساب شده، منطقی و ماهرانهای را انجام داد زیرا قطعاً نیروهای دشمن در صورت عملیات آتی رزمندگان اسلام که طرحریزی هم شده بود، در این منطقه کاملاً منهدم و تلفات زیادی را متحمل میشدند. بدین ترتیب عملیات طریقالقدس (فتح الفتوح) در تاریخ30/ 9/60 با عقبنشینی نیروهای دشمن به جنوب شط نیسان پایان گرفت.
منبع: توپخانه دوربرد در سال 1360 ؛ اصلاني، علی اکبر،1398 ، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب