از آنجا که در 8 سال جنگ تجربه کردیم که چهقدر عنوان یا شده تأثیر مثبت و یا منفی بر روحیه نیروهای خودی دارد، این کتاب به شرح کوتاهی درباره عنوان مسئله 17 میپردازد.
درباره تبلیغات جنگ شرح دیگری در فصل پنجم این کتاب داده شده است. در این مسئله بیشتر به اقداماتی که یگانها و رزمندگان درباره امور تبلیغی مذهبی و ملی و شعارهای حماسی انجام میدادند پرداخته میشود.
شعارهای حماسی را معمولاً، گروهانها هنگام دویدن دسته جمعی از گذشته سر میدادند، در جنگ نیز در مواقعی که عقبتر از منطقه خاکریز و در احتیاط بودند، این شعارها را نیروهای جوان گروهان تکرار میکردند و این روش پسندیده، اکنون نیز ادامه دارد.
ما در 8 سال جنگ شاهد بودیم که از پشت خاکریزها تا پشت منطقه عملیاتی، رزمندگان چه در ارتش و چه در سپاه و جهاد بهطور خودجوش و حتی از طریق فرماندهی یگان، سنگرهایی با عنوان نمازخانه دایر کرده بودند و افراد در این اماکن با توجه به ظرفیت مکان و نیز جمعیت یگان، نمازهای یومیه و مراسم و نیایش مذهبی را بهطور جماعت یا انفرادی برگزار میکردند. نگارنده این کتاب، در لشکر21 حمزه، شاهد بود که در این لشکر، در بسیاری از دستهها در پشت خاکریز، افراد آن دسته به صورت خودجوش و جمعآوری مصالح سنگری با مشقت زیاد از قبیل: کیسه شنی، تراورس و یا تیرآهن، موکت و پتو و بالاخره روشنائی سنگر با استفاده از فانوس و چراغ نفتی برای گرمای سنگر و همکاری دسته جمعی در کندن محل سنگر و آمادهسازی آن، چنین سنگری را آماده و بهرهبرداری مینمودند. داخل سنگر را هم با مهر و تسبیح و مفاتیح و قرآن و نصب پوسترهای معنوی تجهیز کرده بودند. معمولاً در این دسته و یا گروهان، یکی از سربازان یا درجهدار و حتی افسر، محور این اقدامات برای راهاندازی و نگهداری و برقراری مراسمها میبود. این فرد ضمن انجام وظایف شغل سازمانی، به این کار نیز به شکل فوق برنامه خدمتی، مشغول میشد. آن زمان نگارنده این کتاب افسر عقیدتی سیاسی لشکر بودم و میتوانم بگویم که در تمام یگانهای عملیاتی نزاجا، در همان اول جنگ، تقریباً تابستان 60، اولین بار از این لشکر و با خلاقیت اینجانب، این نوع اقدام با استفاده از نیروهای متدین بالقوه که در یگانها موجود بود انجام گرفت. قبل از آن، افراد به طور انفرادی در همان سنگر سکونت نماز میخواندند. عقیدتی سیاسی که در آن زمان، سیاسی ایدئولوژی میگفتند سعی میکرد با این نیروها در ارتباط باشد و نسبت به تقویت روحیه و تشویق آنان در این فعالیت مکتبی، آنچه که در توان دارد اقدام نماید. با فرماندهان مربوط به این قسمتها نیز هماهنگی لازم را برای همکاری و تشویق آن فرد و یا افراد داوطلب و در صورت امکان، نسبت به واگذاری مصالح سنگری و حتی استفاده از لودر برای کندن محل سنگر در جای مناسب در پشت ارتفاعی و دور از دید و تیر دشمن و دسترسی افراد آن قسمت اقدام نماید. معمولاً نیز، چون این نوع اقدامات، کاری بود خودجوش و داوطلبانه و حالت بخشنامهای و دستور از بالا به پائین نبود، با کمترین امکانات و هزینه، به موفقیت و همکاری همگانی میانجامید. این محلها به نام سنگر نمازخانه و آنها که در ردههای بالاتر و قرارگاههای مشترک ارتش و سپاه بودند به نام سوله نمازخانه و یا حسینیه گفته میشدند. کوچکترین نمازخانه در جبهه، همین سنگرهای نمازخانه پشت خاکریز در رده دسته بودند و بعد نمازخانه گروهان، گردان، تیپ، لشکر و بالاخره قرارگاههای مشترک ارتش و سپاه از سال دوم جنگ به بعد.
در آن زمان افراد روحانی جوان و مسن از حوزههای علمیه معتبر، برای تبلیغ و سخنرانی مذهبی به جبهه اعزام میشدند، ما در عقیدتی سیاسی لشکر، پس از پذیرش، هر کدام را به یکی از این یگانها، و قسمتها که امکان جذب و اسکان وی را داشتند و یا در مدت طولانی فاقد روحانی و در نوبت بودند، اعزام میکردیم. این عزیزان نیز بعد از چند روز که معمولاً 10 روز تا دو هفته میشد، به شهر خود برمیگشتند. البته بعضی از این روحانیون که تعداد آنان به نسبت کم بود، مدتهای طولانی در جبهه باقی میماندند و بهتدریج بعضی از این آقایان نیز جذب رسمی عقیدتی سیاسی نزاجا شدند.
در زمان جنگ شاهد بودیم که سپاه پاسداران با امکانات بیشتری که در ارتباط با نیروهای بسیج در تمام شهرهای ایران داشت، روحانی بیشتری را در همان سامانه بسیج جذب مینمود و حتی بعضی از این آقایان به شکل یک نیروی رزمنده عمل میکردند. ما اگر به سوابق شهدای روحانی و یگان و محل و چگونگی شهادت آنان مراجعه کنیم، میبینیم بیشترین عدد شهدا در سپاه پاسداران بودند. این عدد خود دلیل بر آن است که در سپاه، روحانی بیشتر حضور داشتند تا حضور در ارتش.
در همان زمان جنگ، نشریاتی هم درباره جهاد و شهادت و جنگ در راه خدا با استفاده از آیات قرآن، نهجالبلاغه و احادیث و روایات معصومین علیهمالسلام از منابع مختلف منتشر و در اختیار نیروهای رزمنده خودی قرار داده میشد.
ما در ماههای اول جنگ، از جهت استفاده از برنامههای رادیوئی جمهوری اسلامی ایران فقیر بودیم. شاهد بودیم که در خطوط مقدم نبرد، رادیو اگر کسی داشت، صدای ایستگاههای رادیوئی ایران را قادر به دریافت نبود. در عوض صدای رادیو عراق به زبان فارسی و پخش موسیقی به وضوح شنیده میشد و تبلیغات آن رادیو، علیه نیروهای خودی و تخریب روحیه و انگیزه رزم قوای ایران بود. فرماندهان خطوط مقدم، یکی از مشکلاتشان، برخورد با کسانی بود که رادیو عراق را گوش میدادند. در حالی که جایگزینی در برابر آن نبود، و امکان برنامهریزی هم برای پر کردن اوقات رزمنده به طور قابل قبول میسر نبود. زیرا در پشت خاکریز و خط مقدم، امکان تجمع و اجرای برنامههای آموزشی و فرهنگی میسر نبود.
ما در سال دوم تا سوم جنگ هم شاهد بودیم که شهید صیادشیرازی که مسئولیت فرماندهی نزاجا را داشت، با هماهنگی عقیدتی سیاسی، تعدادی از مدرسان حوزه علمیه قم را با ترتیب رفت و آمد آنان، برای آموزش فرماندهان تا رده گردان در موضوع فرازهایی از نهجالبلاغه درباره جهاد و فرماندهی و رهبری عدهها داده بود و اثرات مفیدی داشت. هر چند که چون این اقدام، کاری نظاممند و مداوم نبود، امکان اندازهگیری مثبت و منفی آن میسر نشد و در کتابها ثبت و یا گفته نشده است.
ما هنوز هم فیلمهای مستند که از روزهای جنگ میبینیم، شاهد هستیم که در آن روزگار، چقدر در پرورش روحیه و اعتقادات مذهبی فعالیت میشد. این نوع اقدامات در سپاه پاسداران بهواسطه وجود نیروهای داوطلب بسیجی و جنس اعتقادی آنان، خیلی برجستهتر و چشمگیر بود. سینهزنیها، نوحهخوانیها، شعارها، کربلا، کربلا ما میآئیم، سربندها و غیره.
اینجا لازم است این نکته نیز گفته شود، شرح فوق به معنای آن نیست که خالی از اشکال و ایراد بودیم. بلکه بر اساس هدف آموزشی و درسی این کتاب، باید بگوییم که گاهی از بعضی اظهار نظرها و سخنرانیهای روحانی اعزامی به یگان و یا حتی اظهار نظرها و سخنرانیهایی از رسانههای جمعی شکایتهایی گفته میشد که توجه به آن، سبب تفرقه، تخریب روحیه و یا تضعیف سلسه مراتب میشد.
این اشکال را بیشتر باید در آن بدانیم که روحانیون اعزامی، آموزشها و دانستنیهای لازم را در رعایت شرایط خدمتی و روحی افراد یگانهای مختلف نداشتند. شایسته بود که سامانهای برای این منظور تعریف میشد. به استناد ضربالمثل معروف که «هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد». البته گاهی انتقاد وارده به بعضی از آقایان منتقل میشد، شاهد بودیم که موضعگیری میکردند حرف خود را حق میدانستند و اعتقاد داشتند که گفته ما صحیح بوده و بعد استناد به دستورات اسلام در امر به معروف و نهی از منکر و غیره. اما مشکل در این بود که این برادر روحانی که بعضی کم تجربه نیز بودند، آنقدر به مدت طولانی در جبهه و در کنار رزمندگان نمیماند که بالاخره با زیر و بمهای زیادی از چگونگی خدمت و مدیریت و فرماندهی یگان آشنا گردد و بعد قضاوت مثبت و یا منفی نماید. این مشکلی بود که گاهی با آن مواجه میشدیم و شاید هم هنوز ادامه دارد که اشخاص با شنیدن یا دیدن یکطرف قضیه، قضاوت مینمایند بدون آنکه درستی یا نادرستی حرف طرف اول را معلوم کنند و حرف طرف دوم را هم بشنوند و بالاخره با معلوم شدن درستی یا نادرستی حرفها و مدارک طرفین، قضاوت نمایند.
البته ما بعد از برگشت آن روحانی ناراضی و اینکه او به اطرافیان و یا منابعی که در دسترس دارد چگونه گزارش میدهد، خبر نداشتیم، مسلماً آن قضاوت نسنجیده و عجولانه، تأثیر خود را در گفتار و گزارش ایشان از مشاهدات جبهه باقی گذارده بود و به دیگران منتقل میگردید. نگارنده شاهد بود که یکی از این روحانیون که آشنائی با ایشان داشتم، قضاوتهای منفی نسبت به بعضی فرماندهان داشت و بهعنوان یک روحانی تندرو مشهور بود. در سالهای آخر جنگ، در ملاقاتی که با بنده داشت، اظهار نمود، من بهواسطه مدت زیادی که در جبهه ماندم و در یگانهای مختلف ارتش و سپاه حضور یافتم، به این نتیجه رسیدم که قضاوت و نوع نگاه من در آن زمان که با هم بحث داشتیم، درست نبوده است و من به سایر جنبههای موضوع توجه نداشتم و فقط با اظهارات زیردستان، نسبت به بالادستان قضاوت منفی مینمودم.
برگردیم به سخن شکلگیری و توسعه تدریجی نمازخانهها در جنگ 8 ساله. نگارنده، در بین این سنگرهای نمازخانه، آن سنگر نمازخانه در رده دسته و پشت خاکریز را که خود جوش، توسط جوانان متدین و با خلوص و صفا و با دست خالی و کمبود امکانات دایر و فعال شده بود، حال و هوای معنوی آن را بیش از بقیه احساس میکردم. بسیاری از این جوانان نیز در عملیاتها به جمع عظیم شهدا، جانبازان، جاویدالاثران و یا آزادگان پیوستند. یاد همگیشان به خیر و روح شهدا و درگذشتگان آنان شاد باد.
راهحلها و پیشنهادهای مسئله 17:
1 ـ در مأموریتهای رزمی، صحرائی، مرزی و خارج از سرباز خانه، به موضوع اعتقادات معنوی افراد باید توجه جدی داشت. روحانیون مسئول این وظیفه، در صورتی که تمام قواعد و جوانب موضوع را رعایت کنند و در یگان حضور یابند، بسیار تأثیرگذار خواهند بود. توجه کنید به جمله، رعایت تمام قواعد و جوانب موضوع، تأکید مجدد.
در مأموریتهای صحرایی و خارج از سربازخانه، بویژه در زمان جنگ که مأموریت یگانها به زمان طولانی مدت میانجامد، عنصر اوقات فراغت و دوری دراز مدت از خانواده، در صورتی که درست مدیریت نشود، سبب خستگی، فرسودگی و حتی افسردگی افراد میگردد. از طرفی عنصر تبلیغی فرهنگی و البته حساب شده میتواند روحیهها را از سوی منفی به سوی مثبت برگرداند. در اینجا منظور این نیست که اوقات فراغت، فقط با عناصر تبلیغات مذهبی پر گردد، بلکه عناصر دیگری هم وجود دارند که هر کدام در سایر مسائل در جای خود در این کتاب گفته شده است. نظیر: آموزشهای لازم، مسابقات مختلف، کتاب، رادیو، تلویزیون، فیلمهای مناسب و جذاب تئاتر، نمایش که پیامهای مفید مورد نظر را برای آن زمان و مکان و مخاطب داشته باشد و غیره.
در صفحات قبل گفته شد که تمام فعالیتها در یگانهای عملیاتی برای آن است که یگان به جایی برسد که در آن یگان، سرباز «بتواند بجنگد، بخواهد بجنگد».
بحث حفظ و تقویت روحیه مذهبی و معنوی افراد، از اموری است که در معنای «سرباز بخواهد بجنگد» میگنجد.
باید توجه داشته باشیم که یک یگان نظامی، بویژه در ارتش، افراد آن اگر با هر معیاری نمره داده شوند، از صفر تا صد هستند. بعضی از این افراد، گرایشهای مختلف و خارج از گرایشهای غالب سخنران و حتی نظام جمهوری اسلامی دارند.
نوع رفتار و تبلیغ مذهبی در یگانی که نیروهای آن داوطلب بسیجی هستند، با آن یگانی که نیروهای موظف آن شامل فرزندان تمام اقشار جامعه از صفر تا صد هستند، تفاوت دارد. و همچنین نوع سخنرانی و تبلیغ با اهالی حاضر در مسجد و یا حسینیه که اشخاص، با خواست و علاقه خودشان حضور یافتهاند فرق دارد با اهالی یک یگان که با درجات و مشاغل و از اقشار مختلف، به ناچار در آن جمع حضور دارند و معلوم نیست که سخنان سخنران را چند درصد قبول دارند و یا قبول ندارند؟ سخن در برابر چنین جمعیتی، ظرافت و هوشمندی و حکمتها و هنرهای خاص خود را نیاز دارد که از عهده عموم سخنرانان برنمیآید. این نکتهای است که باید بدان توجه نمود و با این رویکرد، سخنران را انتخاب، آماده و اعزام نمود. ضمن اینکه این قبیل سخنرانان چنانچه مدتی با رزمندگان و با شرایط سخت آنان صبورانه و در سکوت خدمت کنند، بعد از این مدت سخنانشان واقعی و البته اثرگذار خواهد بود. با همین استدلال، فرماندهی و مدیریت، بر این جمعیت صفر تا صد، در میدان نبرد با جمعیت داوطلب در میدان نبرد هم فرق دارد.
از طرفی خلاء روحانی در چنین محیطهای کوچک و بزرگ که دارای هویت سازمانی و مکانی هستند، آثار منفی خود را دارد که آن را هم نباید از نظر دور داشت.
2 ـ روحانیون اعزامی به یگانها برای تبلیغ مذهبی، به نظر نگارنده در صورتی موفق خواهند بود که نوع نگاه و رفتارشان خداگونه و پیامبر گونه باشد. یعنی همانطور که پیامبران، با تواضع و فروتنی و صبر و زحمت و اخلاق مداری و صرفاً با نیت کسب رضای الهی و هدایت بندگان خوب و بد به سوی خدا را دارند، از روحانیون نیز چنین انتظار است. همان طور که خداوند، دشمنان خود، کافران را هم روزی میدهد و رزق و روزی و مهربانی به آنان را نیز در این دنیا قطع نمیکند، مبلغان راه خدا و پیامبر نیز باید چنین باشند. هنر پیامبران آن بود که بندگان بد را هم به خوب تبدیل میکردند. وای بر کسانی که نه تنها خودیها را افزایش نمیدهند، بلکه با عدم تائید عدهای از خودیها، آنان را به غیر خودی تبدیل و به جمعیت آنان میافزایند. و هیچ هنری هم نداشتهاند که یک غیر خودی را به خودی تبدیل نموده و به جمعیت خودی برابر آنچه که خود تعریف مینمایند اضافه کنند.
مبلغ مذهبی با رفتار و نگاه بالادستی به مخاطبان و نیز خودشیفتگی، به هیچ وجه نمیتواند موفق باشد و بلکه به ضد تبلیغ میانجامد. کسی که زندگی تبلیغ دینی انتخاب میکند، شاید بتوان گفت، در صورتی که رفتار پیامبر گونه را بخواهد داشته باشد، سختترین نوع زندگی در این دنیا را انتخاب نموده است.
باید توجه داشت که خداوند استعداد نمره دادن را به تمام انسانها داده است. حتی کودکان هم وقتی میگویند این خوب است، آن بد است، این را دوست دارم، آن را دوست ندارم، معلوم است به این و آن نمره داده است. بنابراین مخاطبان یک مُبلغ دینی، با شنیدن گفتار و دیدن رفتار آن مُبلغ به وی نمره میدهند، خوب یا بد، کم یا زیاد.
منبع: درسهای هشت سال جنگ تحمیلی ؛ صادقیگویا، نجاتعلی،1399 ، انتشارات سبز ایران
انتهای مطلب