اسفندیاری به او میرسد و با خوشحالی دستهایشان را به هم میکوبند. حالا پس از انجام اولین مأموریت، ناو بوشهر، فاتحانه به سوی « خارک» میرود. این ناو خاکستریرنگ، دورهی جدیدی را آغاز کرده و از این پس میتواند با سوخترسانی به ناوها، نقش مهمی را در انجام مأموریتهای نیروی دریایی به عهده بگیرد. فرمان جدیدی که ابلاغ میشود، اهمیت این نقش را به خوبی نشان میدهد.
– «بوشهر» از این لحظه تبدیل میشه به یک کشتی تجارتی. باید طوری استتار بشه که قابل تشخیص نباشه، همهی کارکنان، لباس شخصی می پوشن و هیچ نشونهی نظامی نباید دیده بشه.
پیش از آنکه به خارک برسند، این دستور باید اجرا شود. همه دستبهکار میشوند. بدنهی خاکستری به رنگ سفید درمیآید و دک» کشتی سبز میشود. توپ سینه، به گونهای پوشش داده میشود که شبیه «بار» به نظر برسد. از این پس ناو بوشهر، یک کشتی تجارتی بینام است که برای تدارک ناوهای جنگی باید در خلیجفارس حرکت کند.
برنامهی روزانهی ناو بوشهر این است که صبحها به طرف رأس المطاف» برود و شبها، با استفاده از تاریکی، زیر «خارک» ناوهای جنگی را تدارک کند. کشتی تجارتی با بدنه سفید و دک سبز به خارک نزدیک میشود. دو «فری گیت» دور خارک میچرخند و سقف آتش اجرا میکنند. همزمان با رسیدن این ناو، فری گیت «بایندر» و «کهنمویی» آتش میگشایند. میگهای عراقی بر فراز خارک میچرخند اما نمیتوانند از سقف آتش ایجاد شده بگذرند. پیش از آنکه کشتی تجارتی سفید جهت پشتیبانی شناورها، پهلو بگیرد، هواپیماهای عراقی آسمان منطقه را ترک میکنند و ناو بوشهر، در تاریکی شب سوخت و آذوقهی مورد نیاز را به شناورها تحویل میدهد.
*****
بسیاری از کارکنان نیروی دریایی، خانوادههایشان را از منطقهی خطر دور کردهاند، اما تعدادی از خانوادهها هنوز در خانههای سازمانی پایگاه سکونت دارند. مقررات خاموشی به طور کامل اجرا میشود و شبها، تاریکی مطلق بر شهر، حکمفرماست.
همهی پنجرهها از داخل پوشانده شده و چراغ بیشتر اتاقها خاموش است. در خانهی «اولادی»، در روشنی اندک یکی از اتاقها، «گلپر» فارغ از همهی هیاهوها به آرامی در گهواره خفته است. مادرش، شیشهی شیر را از دهان او جدا میکند و با اندوه لبخند میزند. سر برمیگرداند و به ساعت نگاه میکند. صدای تیکتاک، انگار از همیشه بلندتر است و در آن سکوت وهمآور، چون ناقوس بر ذهن خستهاش فرود میآید. پاسی از نیمهشب گذشته و او مانند شب پیش تنهاست. «اولادی» در دو سه روز گذشته به شدت مشغول کار بوده و جلسات هماهنگیاش در ستاد فرماندهی منطقه تا صبح روز بعد به درازا کشیده است. کنار گهواره مینشیند و به روزهایی فکر میکند که بیشتر شبیه کابوس است. روزها را میشمارد، چهار روز از مهرماه گذشته، اما گویی هفتههاست که دلهرهی جنگ به جانش هجوم آورده است.
منبع : اسکورت؛ اخلاقی، علیرضا، 1393، سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران، تهران
انتهای مطلب