رهبر انقلاب در مصاحبه با روزنامه نگار «اونیتا» ارگان حزب کمونیست ایتالیا در 23آذرماه 57 گفتند: "شاه خوب میداند که به این ارتش نمیتواند امیدوار باشد. امروز از ایران اخبار سرپیچی ارتشیان میرسد. سربازان از سربازخانهها فرار میکنند. افسران جوان از اطاعت فرماندهان خود سرپیچی میکنند."[2]
سرپیچی و تمرد، اعتصاب، کم کاری، تبلیغات بر ضد رژیم، درگیری با فرماندهان و…جای خود را به رفتارهای مسلحانه و ترور برخی از فرماندهان وفادار شاه، داده بود. ساعت 5/1 بعدازظهر روز عاشورا (چهارشنبه 20آذرماه)، گروهبان اسماعیل سلامتبخش و سرباز وظیفه ناصرالدین امیدی عابد، مسلحانه به ناهارخوری افسران گارد جاویدان حمله کردند و با تیراندازی به سوی افسران، درجهداران و سربازان گارد و هوانیروز، تعداد52 تن را مجروح و 14تن را کشتند. این حرکت، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب و عامل بسیار مهمی در تحقق هرچه سریعتر پیروزی انقلاب گردید. این امر یکی از عوامل بسیار مهم در فرار شاه و در نتیجه سقوط رژیم بود. "عصر روز عاشورا، صدای رگبار گلولههایی، پایههای نظام را لرزاند. شاه که پس از فرار دادن عزیزانش و قربانی کردن چند تنی از یاران سابقش، تنها به این امید در تهران مانده بود که در کاخ سلطنتی، ایمن است، هنوز در مصاحبه با خبرنگاران خارجی از وفاداری بیتردید ارتش به خود، سخن میگفت، با این ضربه برخود لرزید. ظهر عاشورا، دو تن از درجهداران گارد شاهنشاهی، در قلب کارآمدترین و وفادارترین بخش ارتش، در ناهارخوری افسران گارد در لویزان، حادثه آفریدند…با حادثه لویزان فراز دیگری به گوش شاه صدا کرد، شاه اگر (برای اینکه) به دست مردم نیفتد، تنها یک راه دارد و آن، برکناری از یاغیگری و سلطنت غاصبانه است."[3]
شهید صیادشیرازی در مورد این واقعه گفت: "نمونه بارز کمرنگ شدن نقش طاغوت در ارتش و زوال وجهه رژیم ستمشاهی در درون ارتش، همان تیراندازی بود که در پادگان لویزان اتفاق افتاد. اثر مستقیم این تیراندازی در درون ارتش بود و در زمانی اتفاق افتاد که انقلاب شدیداً به اینگونه جریانات و حوادث، نیاز حیاتی داشت…این حادثه کاخ طاغوت را بهطور کامل متزلزل ساخت… در اینجا، سرنوشت ارتش با مردم و انقلاب گره خورد. بخصوص از این زمان به بعد نه تنها مانع حرکت همدیگر نبودند، بلکه دقیقاً همدوش و همراه در جهت پیروزی انقلاب قرار گرفتند."[4] …" نشانههای تمرد در واحدهای مختلف ارتش به وضوح مشاهده میشد. تا جایی که روز 18 دسامبر (27 آذر57)، بعضی افراد نظامی در تبریز از اجرای دستور تیراندازی به سوی مردم تظاهرکننده، سرپیچی کردند."[5]
در حالی که نظامیان مردم را مخاطب قرار دادند فریاد میزدند: "ما به شما شلیک نمیکنیم. [سپس]، به جمع تظاهرات مردم پیوستند."[6]
مماشات ارتشیان مأمور حکومت نظامی با مردم باعث ایجاد جرئت و شهامت بیشتری در آنان برای اجرای تظاهراتها و اعتصابات خود گردیده بود. به طوریکه «ژنرال هایزر» مأمور آمریکایی در ایران، در خاطرات خود نوشت: "…تظاهرکنندگان فهمیده بودند که گلولهها، بالای سر آنها شلیک میشود."[7] کارکنان ارتشی "از هیچ کاری برای جلوگیری از آسیب رساندن به مردم بیگناه دریغ نمیکردند."[8]
اینگونه تیراندازیها فقط برای متفرق نمودن مردم اجراء میگردید. به طوریکه در نهایت، "فقدان قوه قهریه باعث شد که در اواخر پائیز سال 1978 [1357ش] آشوب در سراسر کشور گسترش یابد."[9]
برابر گزارشهای دریافتی در مورخه 30 آذرماه "نظامیان در برخی از شهرها، سلاح خود را به زمین انداختند و پس از درآوردن اونیفرمهای خود، به جمع تظاهر کنندگان پیوستند…اخبار حاصله از پادگانها، حاکی از نافرمانی و فرار سربازان است و بازداشتگاههای پادگانها مملو از افراد عصیانگر است."[10]
منبع: ردای فتح؛ کاظمی، محمد، 1398، ایران سبز، تهران
[1]. زیرنظر کرباسچی غلامرضا/ هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی؛ ناشر: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامیایران، جلد 2،1371 ص 1094
[2]. امام و ارتش ج.ا.ا/ ناشر: اداره عقیدتی سیاسی ارتش؛ چاپخانه ارتش، 1365 ص 31
[3]. بهنود مسعود/ از سیدضیاء تا بختیار؛ سازمان انتشارات جاویدان، 1370 صص833-832
[4]. مصاحبه حضوری/ تاریخ مرداد ماه 1375
[5]. هویدا فریدون/ سقوط شاه؛ ترجمه: ج.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، تهران 1370 صص 196-195
[6]. زیر نظر کرباسچی غلامرضا/ هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی؛ ناشر: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامیایران جلد2، 1371ص 1032
[7]. مأموریت به تهران (خاطرات ژنرال هایزر)؛ ترجمه: ع. رشیدی، انتشارات اطلاعات، تهران 1365 ص 105
[8]. هایزر رابرت/ مأموریت به تهران؛ ترجمه: نعمت الله عاملی، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ: چاپخانه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1390 ص 56
[9]. زونیس ماروین/ شکست شاهانه؛ ترجمه: عباس مخبر، چاپ: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی1370 ص 254
[10]. زیرنظرکرباسچی غلامرضا/هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی؛ همان مدرک جلد 2، 1371 صص 1035-1034
انتهای مطلب