عامل غفلت
غفلت عاملی است که متأسفانه، همچنانکه در تمام فعالیتهای بشری اثرگذاری منفی دارد، در این فعالیت موردنظر نیز تاکنون تأثیر داشته است. مشکلات و مشغولیهای روزمره فراوان مدیران بالادستی لشکری و کشوری در زمان حال و فراموشی حوادث و درسهای گذشته، سبب غفلت از آینده گردیده است. کار احتیاط نیز مربوط به آینده نامعلوم است. که در صورت وقوع، آیندهای خطرناک برای کشور متصور است. بنابراین به علت اشارهشده که یکی از علتها است، کشور گرفتار غفلت و فراموشی شده است.
فاصله قانون تا عمل
فاصله زیاد بین قوانین و آییننامه و دستورالعملها در اجرا یا عمل.
همچنان که در تقویم قوانین و سوابق نیروی انسانی احتیاط اشاره شد، از سال 1304 تاکنون، قانونگذار، پیدرپی در مورد خدمت سربازی و احتیاط، قانون و آییننامه اجرایی و موارد اصلاحی و تکمیلی را به تصویب رسانده و ابلاغ نموده است.
در دو سه نوبت هم کار احضار و بهکارگیری احتیاط بهصورت ضعیف و غیرقابلقبول انجامگرفته، اما در این مدت یک قرن بهتر است بگوییم موضوع نیروی احتیاط همچنان از روی کاغذها و نوشتهها خارج نشده است. هر وقت هم که اراده بر پیادهسازی قانون وجود داشته است، فعالیتهای ستادی و دستورالعملها به گونهای شکلگرفته و صادر گردیده است که در نهایت با آنکه روی کاغذ خوب تعریفشده بودند، احتمالاً در صورتی که این یگانها، برابر آن تعاریف، تشکیل میشدند، در شرایط جنگ قادر به رزم نبوده و سبب سقوط خط دفاعی خودی و یا عدم موفقیت آفند خودی میشدند. با توجه به مطالب مختصر اشارهشده، باید طرحها، پیشنهادها به گونهای باشند که در اجرا قابلفهم و پیاده شدن با امکانات موجود و فرهنگ نیروی انسانی دستاندرکار در تمام ردهها باشند. همچنین سبب تقویت میدان رزم گردند و مشکلی بر مشکلات میدان جنگ اضافه نسازند.
بیان مسئله تأمین نیروی انسانی در آغاز جنگ فرضی
فرض شود که در آینده نامعلوم، به دنبال اختلافات و تنشهای سیاسی، نظامی و جنگ سرد با دشمن فرضی، بالاخره در روز (ر) جنگ آغاز میگردد.
در این قسمت، فقط موضوع تأمین کمیّت نیروی انسانی در شرایط جنگ تحمیلی فرضی بحث میگردد. در سایر موضوعات قابلبحث نظیر توان زمینی، هوایی، دریایی، طرفین و عوامل اثرگذار مربوط به هرکدام اشارهای نمیگردد.
چگونگی کاربرد نیروی انسانی وظیفه در نیروهای مسلح در زمان صلح و جنگ
در زمان صلح
در زمان صلح نیروی انسانی وظیفه در مجموعه نیروهای مسلح که شامل: ستاد کل، ارتش، سپاه، ناجا، وزارت دفاع، با تمام نیروها، یگانها، پادگانها، تأسیسات و ستادها میباشند، به کار گرفته میشوند. این نیروی انسانی اگر خدمت دوره ضرورت آنان 24 ماه فرض شود، مدت 3 ماه آن صرف آموزش اولیه و روزهای پذیرش و انتقال آنان خواهد شد و مدت 21 ماه بقیه را نیز در یگانها طی خواهند نمود. در حقیقت تولید خدمتی آنان 21 ماه باید محاسبه گردد.
مجموعه عظیم نیروهای مسلح کشور، از نیروی وظیفه؛ در امور پاسداری، نگهبانی، گشتی، خدماتی، اداری و ستادی، رزمی، پشتیبانی رزمی، پشتیبانی خدماتی رزمی، آموزشی، ترابری، تعمیر و نگهداری، امور آمادی و ….. استفاده خدمتی به عمل میآورد.
امور خدمتی اشارهشده در تمام حالات زمان صلح و جنگ فعال و بدون تعطیل هستند و هرکدام از قسمتها، نیروی انسانی وظیفه موردنیاز خود را برای ادامه فعالیت بهطور مستمر باید در اختیار داشته باشند. همانطور که ملاحظه میشود در این مجموعه عظیم نیروهای مسلح کشور، تعداد درصد کمتری از نیروی وظیفه به یگانهای رزمی واگذار میگردد و اکثریت قابلتوجه، در دیگر مجموعه نیروهای مسلح به کار گرفته میشوند. چون اعداد موجود نیروی وظیفه و تفکیک آنان در اختیار نمیباشد، بنابراین بیان مطلب به شکل توصیفی میباشد. لازم است برای دقیقتر و علمیتر شدن بحث، اعداد واقعی در اختیار باشد و مورد بحث قرار گیرد. بر اساس تجربه، برآورد میگردد که تعداد نیروی وظیفه موجود در نیروهای مسلح 400 تا 500 هزار نفر باشد.
در زمان جنگ
تعداد نیروی وظیفه زمان جنگ، ضمن آنکه همان تعداد زمان صلح باید وجود داشته باشد، اضافه بر آن، باید تعداد موجودی کلیه یگانهای منطقه عملیاتی نزاجا و دیگر نیروهای مسلح که درگیر خدمت مناطق عملیاتی هستند به صد درصد سازمانی برسند.
برای پایداری عدد صد درصد و امکان اجرای مأموریت در تمام زمان جنگ نیاز است عددسازمانی این نوع یگانها به تعدادی تعریف شود که در صورت کسر مرخصی 25% (به ازای هر 40 روز خدمت 30 روز در منطقه و 10 روز در مرخصی) + 10% تلفات رزمی و اداری در آمار روزانه و سایر محاسبات و تجربه 8 سال جنگ تحمیلی، عددسازمانی نیروی وظیفه این نوع یگانها باید 146% تعریف گردد. یعنی برای 100 نفر موردنیاز سازمانی تعداد 146 نفر در آمار روزانه باید وجود داشته باشد تا در هر زمان، آمار حاضر به مأموریت این یگان عدد 100 باشد. نیاز است اعداد سازمانی و موجودی نیروهای مسلح در اختیار باشد تا بتوان محاسبات دقیق را انجام داد و تعداد موردنیاز زمان جنگ را استخراج و ارائه داد.
درصورتیکه مقرر باشد تمام یگانهای عملیاتی تکمیل و تمام مجموعه نیروهای مسلح نیز فعالیت پایدار خود را ادامه دهند، برآورد میگردد تعداد 800 هزارتا یکمیلیون نفر موجودی در نیروهای وظیفه نیروهای مسلح باید باشد. چنین عددی با توجه به آمار موالید ذکور کشور و21 ماه خدمت سربازی در هیچ زمانی تاکنون وجود نداشته و نخواهد داشت. بنابراین یا خدمت سربازی در آن زمان باید افزایش یابد و سربازان در پایان 24 ماه خدمت ترخیص نگردند و یا نیروی وظیفه ترخیص شده سالهای قبل که نیروی احتیاط محسوب میگردند، احضار و به کار گرفته شوند.
|
آغاز جنگ فرضی و تأمین نیروی انسانی مورد نیاز در حالت بد
فرض کنید جنگ فرضی آغازشده و کشور از زمین و هوا و دریا مورد تجاوز و بمباران و آتش دشمن قرارگرفته و نیروهای خودی موجود نیز از زمین و هوا و دریا با دشمن درگیر میگردند. در این وضعیت، آمار تلفات نیروهای خودی بسیار بالاست. اگر یگانهای رزمی نزاجا را که با آتش مستقیم با دشمن درگیر هستند به تعداد 100 گردان پیاده و زرهی فرض کنیم، در همان 48 ساعت اول درگیری، استعداد موجودی آنها به کمتر از 50% میرسد، زیرا در همان آغاز درگیری استعداد 100% را نداشتند و با افزایش تلفات دو روز اول به کمتر از 50% رسیدهاند، در این حالت این نوع یگانها با یگانهای تازهنفس دیگر باید تعویض شوند و یا آنکه کسر سازمان آنها با واگذاری نفرات جدید واجد شرایط جایگزین گردد.
در این حالت یگانها درخواست نیرو مینمایند و این درخواستها تا ستاد کل نیروهای مسلح ادامه مییابد، اما ازآنجاکه کشور برای این حالت قبلاً آمادگیهای لازم را تمرین و کسب ننموده است، بنابراین کار به فراخوانی نفرات داوطلب و بسیج میکشد.
مجموعه نیروهای مسلح در انتظار افراد وظیفه ورود به خدمت ماه جاری و ماههای بعد میماند تا بتواند در ماههای آینده پاسخ بخشی از نیازمندی نیروی انسانی وظیفه را بدهد.
مدیریت بالادستی نیروهای مسلح، باعجله، افراد منقضی خدمت دورههای معینی را احضار مینماید. اما تا این نفرات جذب، تجدید آموزش و سازماندهی گردند، حداقل یک ماه طول خواهد کشید تا در یگان متقاضی حضور یابند. اما در اینیک ماه آنقدر حوادث شوم از طرف متجاوز به کشور تحمیلشده که دیگر این نوع اقدامات، افکار عمومی را قانع نمیکند.
همانطور که تصور میگردد افراد بسیج تا جذب سپاه شوند، آموزش ببینند و سازماندهی و سپس اعزام گردند حداقل 2 تا 3 ماه طول میکشد. افراد وظیفه هم تا جذب و آموزش مقدماتی و اعزام، 2 تا 3 ماه زمان را سپری خواهند کرد.
با توجه به جنگ فرضی و توان دشمن فرضی که 300 گردان رزمی را آماده نبرد کرده و پیشبینیهایی از جهت تعداد یگانهای رزمی موردنیاز در خط مقدم و تعویض پیدرپی با یگانهای تازهنفس و انتقال به خط مقدم درگیری کرده، پیشبینی میشود نیروهای خودی به علت عدم تأمین نیروی انسانی و یا عدم تعویض با یگانهای تازهنفس برای حفظِ دور پدافند و سپس تک به دشمن، متلاشیشده و دشمن به تجاوز خود ادامه داده و به بسیاری از هدفهای موردنظر و اشغال بخشهای زیادی از کشور دست مییابد. از طرفی تعداد زیادی اسیر و سلاح و تجهیزات خودی نیز به دست دشمن میافتد، زیرا 100 گردان رزمی نزاجا در حمله اولیه دشمن با تمام فداکاریهایی که کردند متلاشی و یا فاقد کارائی رزمی برای تک میگردند.
آن مجموعه نیروهای مسلح که نزدیک به میلیون نفر هستند، نیز کاری نمیتوانند بکنند زیرا جنس کارشان برای نبرد در خط مقدم نیست. دشمن در این حالت پیروز و نیات شوم خود را به کشور تحمیل مینماید.
چرا چنین میشود؟ آن 100 گردان باید حداقل در 1000 کیلومتر، خط دفاعی غیرقابل نفوذ تشکیل میداد. مجموع نفرات این گردانها که در خط مقدم با 3 تا 10 برابر دشمن درگیر مستقیم میشوند از 20 هزار تجاوز نمیکند. یعنی 20 هزار نفر برای 1000 کیلومتر. بقیه نفرات این 100 گردان شامل نفرات تیر منحنی، آماد و پش، ترابری و تعمیر و نگهداری، ستاد و …. هستند رزمنده اصلی هر گردان پیاده که هرکدام 3 گروهان پیاده و هر گروهان 3 دسته پیاده و هر دسته 30 نفر جمعاً هر گروهان در صورت کامل بودن میشود 100 نفر و هر گردان 300 نفر، اما ازآنجاییکه همیشه این گرو هانها گرفتار کسر سازمان و آمار امور متفرقه هستند، در نتیجه، آنکه در خط مقدم دیده میشود، در هر گردان200 نفر میباشد که 100 گردان آن میشود 20 هزار نفر. ضمناً 100 گردان مورد بحث، تمام آنها پیاده نیستند، بلکه تعدادی زرهی هستند که در این صورت عدد نفرات موردنیاز برای 1000 کیلومتر خط جنگی درگیر، به حالت کمتری تبدیل خواهد شد.
در این حالت بد فرضی که سقوط بخشهای وسیعی از کشور را در پی داشته است، افکار عمومی بهشدت غمگین و افسرده میگردد. مردم سؤال میکنند، کشوری که سالها خرج نزدیک به یکمیلیون نفر نیروهای مسلح را با تمام هزینههای مربوط به آن تأمین نموده، چطور در همان چند روز اول نتوانست تجاوز زمینی دشمن را دفع نماید؟
چطور یگانهای خط مقدم متلاشی شدند و چطور نتوانستند آنها را نجات دهند؟ چطور نتوانستند تقویت نمایند؟ چطور نتوانستند تعویض کنند؟ و چطور ….؟ پس ستاد کل نیروهای مسلح در این دهههای سپریشده چه میکرده؟ و چرا این فرصتهای طولانی را ازدستداده؟ چرا سازوکار لازم را برای این روز پیشبینی و تهیه و تمرین نکرده بود؟ پس این همه هیاهو و تبلیغات و مصاحبههای سران نیروهای مسلح چه بود؟ چه شد؟ کشوری که بیش از 80 میلیون جمعیت داشته باشد، کشوری که این همه وسعت داشته باشد، کشوری که دهها سال برای مجموعه عظیم یکمیلیوننفری نیروهای مسلح این همه هزینه نموده، چطور در روز حادثه مورد انتظار، اینطور غیرباورانه شکست خورد؟ در محافل کارشناسان نظامی در رسانههای داخلی و خارجی گفته میشود که چطور این کشور برای چنین روزی مانند تمام کشورها و ارتشهای معتبر پیشبینی و اقدامات لازم را انجام نداده بود. چرا باوجود قوانین معتبر که به مدت یک قرن در قوانین کشور ریشهدارند، از نیروی احتیاط غافل بوده است. علت این غفلتها چه بوده؟ هرکدام از کارشناسان، علت غفلتها را شمارش نموده و دهانبهدهان، اطلاعات آن در افکار عمومی وارد میشوند.
برای این حالت بد، توصیفهای زیادی را میتوان ادامه داد، اما از ادامه آن خودداری و دیگر توصیفها، به خواننده محترم محول میگردد.
|
آغاز جنگ فرضی و تأمین نیروی انسانی مورد نیاز درحالت خوب
در این حالت تمام پیشبینیها از طرف مدیریت مجموعه نیروهای مسلح برای روز آغاز جنگ فرضی بهعملآمده و تمرینهای لازم نیز انجامگرفته است، تااندازهای که اطمینان خاطر برای روز (ر) فراهم گشته است.
نیروی انسانی موردنیاز در همان دو روز اول از مجموعه نیروی سرباز، داوطلب، بسیجی و احتیاط تأمین میگردد. نیروی نفرات پایور موردنیاز نیز جهت تکمیل و جایگزینی نیز برای یگانهای عملیاتی خط مقدم برابر پیشبینیها تأمین میگردد.
کتاب: دفاع زمینی در ایران 1400، به قلم سرتیپ 2 صادقیگویا، انتشارات ایران سبز، ص 391 میگوید:
در زمان جنگ، همانطور که تجربه شد، بخش عظیمی از نیروی انسانی وظیفه، الزاماً درگیر امور خدماتی، نگهبانی، اداری و … خارج از یگانهای رزمی و خطوط مقدم در شهرها، پادگانها و ستادها میباشند،وجود این وضع، به بهای کم شدن نیروی انسانی وظیفه موردنیاز در خطوط مقدم جبههها میشود.
در چنین شرایطی، شایسته است نیروهای احتیاط که مسنتر از نیروی وظیفه بوده و اکثراً متأهل نیز میباشند، در قسمتهای عقب خطوط مقدم، و پادگانها و مراکز نظامی و انتظامی داخل کشور، بهجای پرسنل وظیفه به کار گرفته شوند و حداکثر پرسنل وظیفه در خطوط مقدم باشند. این تصور ذهنی اولیه که احضار نیروهای احتیاط صرفاً برای جبهه و خطوط مقدم میباشد، لازم است تعدیل گردد. اولویت اول بهکارگیری نیروی انسانی در خطوط مقدم، از نیروی وظیفه خواهد بود و در اولویت بعدی از نیروی احتیاط و در عقب خطوط مقدم و مراکز نظامی و انتظامی داخل کشور، این اولویت برعکس خواهد بود.
در زمان صلح، طرحهای مربوطه به احضار نیروهای احتیاط و سازماندهی آنان با توجه به آخرین وضعیت هر فرد از نظر سن،سلامتی،دانش غیر نظامی، مهارت در محیط غیر نظامی و… و تطبیق آن با درجات و مشاغل و مقررات نیروهای مسلح بهطور کامل تهیه و تمرین میگردند. در این طرحها لازم است ترتیبی داده شود که احضار احتیاط، تمام افراد را که در نیروهای مختلف نیروهای مسلح خدمت کردهاند، دربر بگیرد، زیرا در صورت اختلاف رویه و برخورد با نیروهای احتیاط و احضار آنها صرفاً از یک نیرو یا دونیروی رزمی، آن طرح را در عمل مواجه با شکست مینماید و در داخل کشور باعث نارضایتی و مقاومت از طرف مردم خواهد شد.
همانطور که افراد مشمول به ترتیب ماه و سال تولد در سطح کشور، یکباره به خدمت احضار و اعزام میگردند، در مورد احضار نیروهای احتیاط نیز لازم است چنین برخورد یکسان با توجه به ماه و سال ورود و یا پایان خدمت انجام گیرد تا طرح احضار احتیاط در عمل موفق باشد.
برای بهکارگیری نیروهای احتیاط در یگانهای رزمی معمولاً سه روش در دنیا وجود دارد:
الف- سیستم یگانی با تشکیل یگانهای احتیاط از وجود نیروهای احتیاط + نیروهای وظیفه
ب- سیستم پرکننده با تکمیل نیروی انسانی یگانهای سازمانی از نیروهای احتیاط+ نیروهای وظیفه
ج- بهکارگیری هر دو روش ذکرشده
نگارنده، استفاده از نیروی احتیاط را در مواقع بحران برای نیروی زمینی و حتی نیروهای مسلح درروش دوم، نوع پرکننده یگانها پیشنهاد مینماید، زیرا یگانهای احتیاط در خطوط مقدم، مانند سایر یگانهای سازمانی از توان لازم برخوردار نیستند و بسیار آسیبپذیر هستند و همین ضعف باعث به وجود آمدن نقطه شکنندگی خطوط دفاعی خودی میگردد و یگانهای سازمانی و قویتر را به خطر میاندازد. این تجربه بارها در طول جنگ تحمیلی مشاهده شد. دشمن معمولاً از ضعیفترین قسمت خطوط دفاعی خودی ضربه وارد میآورد و با این ترتیب بقیه خط دفاعی را هم در آن منطقه به سقوط میکشاند.
با این ترتیب نیروهایی که از احتیاط به شکل یگانی استفاده مینمایند، موجودیت سایر یگانهای خود را هم با این یگانها به خطر میاندازند. ضربالمثلی هم در این رابطه مصداق دارد که میگوید: «استحکام یک زنجیر به ضعیفترین حلقه آن بستگی دارد.»
کتاب، نبردهای صحنه عملیات غرب، به قلم سرهنگ سید یعقوب حسینی، انتشارات ایران سبز با حمایت هیئت معارف جنگ «شهید سپهبد صیادشیرازی» در ص166 میگوید:
نظر به اینکه در پایهگذاری ارتش ایران در زمان رژیم سلطنتی، تشکیل واحدهای احتیاط جنبه عملی به خود نگرفته بود، بعد از پیروزی انقلاب و درگیری با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، طبعاً طرحی برای تشکیل یگانهای جدید نظامی وجود نداشت. ضمن اینکه شرایط نظامی متأثر از انقلاب، هرگونه اقدامات احتمالی را نیز ضعیفتر کرده بود. چنانکه در اقدامات احضار سربازان خدمت منقضی سال 1356 در آغاز جنگ تحمیلی، نتیجه نظامی آن، چندان مطلوب نبود و این افراد آمادگی لازم روانی و همچنین آموزشهای نظامی کافی برای تشکیل و تکمیل واحدهای نظامی و شرکت در رزم را نداشتند.
علاوه بر مسئله نیروی انسانی، ازنظر وسایل و تجهیزات اضافی برای تجهیز و سازماندهی نیروهای جدید، هیچگونه پیشبینی کافی به عمل نیامده بود و وسایل و تجهیزات اضافی تهیه و انبار نشده بود. بنابراین برفرض اینکه گردانها و تیپها و لشکرهای احتیاط بسیج میشدند، وسایل و تجهیزاتی نبود که در اختیار آنان قرار داده شود، به این جهت عملاً در طول زمان جنگ (تا هنگام نگارش این مطالب در 1366) ارتش جمهوری اسلامی ایران نتوانست نیروی جدید قابلملاحظهای تشکیل دهد. فقط یک لشکر اسمی 30 پیاده گرگان، لشکر اسمی 84 پیاده و لشکر اسمی 58 پیاده ذوالفقار در طول قریب 7 سال جنگ تشکیل شد که پایه اصلی آن لشکرها نیز یگانهای موجود قبلی بودند.
اما ادامه چندین ساله، جنگ با بسیج نیروهای مردمی و سازماندهی یک نیروی رزمنده فوقالعاده قوی و نیرومند و باایمان به نام سپاه پاسداران و بسیج مردمی امکانپذیر شد که شرح چگونگی پایهگذاری، بسیج، سازماندهی، تجهیز، آموزش و وارد عمل شدن آن بایستی در یک کتاب مستقل جداگانهای به رشته تحریر درآید.
منبع: درسهای هشت سال جنگ تحمیلی ؛ صادقیگویا، نجاتعلی،1399 ، انتشارات سبز ایران
انتهای مطلب