فرهاد مسعودی، فرزند عباس مسعودی صاحب امتیاز و مدیر روزنامه اطلاعات و نایب رئیس بانفوذ مجلس سنا که پس از مرگ وی همسرش «خانم قدسی مسعودی» و پسرش «فرهاد» روزنامه اطلاعات را اداره میکردند، در مورد انتشار مقاله مدتی مقاومت نمودند. مدیر جدید روزنامه از طریق مادرش که از دوستان و معاشران ملکه تاجالملوک مادر شاه بود، سعی کرد شاه را متقاعد به عواقب انتشار آن نماید که توفیقی نیافت و سرانجام مجبور به چاپ آن شد. روزنامه مزبور در 17 دی ماه 1356 مقاله را به خط نویسندهای جعلی به نام «احمد رشیدی مطلق» چنین درج نمود:
" «ایران و استعمار سرخ و سیاه»
این روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسینی بار دیگر اذهان متوجه استعمار سرخ و سیاهها به تعبیر دیگری اتحاد استعمار کهن و نو شده است. استعمار سرخ و سیاهش، کهنه و نویش، روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با اینکه خصوصیت ذاتی آنها همانند است، خیلی کم اتفاق افتاده است که این دو استعمار شناخته شده تاریخ با یکدیگر همکاری نمایند، مگر در موارد خاصی که یکی از آنها، همکاری نزدیک و صمیمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ایران بخصوص برنامه مترقی اصلاحات ارضی در ایران است. سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهی [1340ش] استعمار سرخ و سیاه ایران را که ظاهراً هر کدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصی داشتند با یکدیگر متحد ساخت که مظهر این همکاری صمیمانه در بلوای روزهای 15 و 16 خرداد ماه 2522 [1342ش] در تهران آشکار شد. پس از بلوای شوم 15 خرداد که به منظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پایهریزی شده بود، ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه میکردند دچار یک نوع سرگیجه عجیبی شده بودند. زیرا در یک جا ردپای استعمار سیاه و در جای دیگر اثر انگشت استعمار سرخ در این غائله به وضوح دیده میشد. از یک سو عوامل تودهای که با اجرای برنامه اصلاحات، همه امیدهای خود را برای فریفتن دهقانان و ساختن «انجمنهای دهقانی» نقش برآب میدیدند، در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوی دیگر مالکان بزرگ که سالیان دراز میلیونها دهقان ایرانی را غارت کرده بودند به امید شکستن این برنامه و رجعت به وضع سابق دست و پول، در دست عوامل تودهای و ورشکستگان دیگر سیاسی گذارده بودند. و جالب اینکه این دسته از کسانی که باور داشتند میتوانند چرخ انقلاب را از حرکت بازدارند و اراضی واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند، دست به دامن عالم روحانیت زدند. زیرا میپنداشتند که مخالفت عالم روحانیت که در جامعه ایران از احترام خاصی برخوردار است، میتواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد، بلکه همانطور که یکی از مالکان بزرگ تصور کرده بود «دهقانان زمینها را به عنوان زمین غصبی پس بدهند»! ولی عالم روحانیت هوشیارتر از آن بود که علیه انقلاب شاه و ملت که منطبق با اصول و تعالیم اسلامی و به منظور اجرای عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ایران، طراحی شده بود، برخیزد.
مالکان که برای ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزیر، از روضه خوان تا چاقوکش را در اختیار داشتند، وقتی با عدم توجه عالم روحانیت و در نتیجه مشکل ایجاد هرج و مرج علیه انقلاب روبهرو شدند و روحانیون برجسته حاضر به همکاری با آنها نشدند، در صدد یافتن یک «روحانی» برآمدند که مردی ماجراجو و بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بخصوص جاهطلب باشد. و بتواند مقصود آنها را تأمین نماید. و چنین مردی را آسان یافتند. مردی که سابقهاش مجهول بود. و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور، با همه حمایتهای خاص، موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست، خود را وارد ماجراهای سیاسی کند. و اسم و شهرتی پیدا کند.
روحالله خمینی، عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب یافتند. و او کسی بود که عامل واقعه ننگین روز 15 خرداد شناخته شد.
منبع: ردای فتح؛ کاظمی، محمد، 1398، ایران سبز، تهران
[1]. همان ص 100
انتهای مطلب