در آن روز فرمانده گردان و تعداد دیگری از نفرات گردان از دکتر چمران در حین بازدید، درباره مقاله نوشته شده ایشان در مورد حماسه سوسنگرد و هویزه، سؤالاتی کردند و علت نوشتن آن مطالب در خصوص توپخانههای ارتش توسط دکتر چمران، که نوشته بود، توپخانهها در آن زمان خاموش بودند و یا کند عمل میکردند و کم تحرک بودند و یا تیراندازی نکردند!! را جویا شدند. در صورتی که دکتر چمران بهتر از هر کسی میدانست که گردان388 توپخانه175مم و دیگر یگانهای توپخانه مستقر در منطقه خصوصاً توپخانه155مم کمک مستقیم تیپ3 زرهی لشکر92 زرهی بدون وقفه تیراندازی میکردند و نیروهای پیاده و زرهی و نیروهای مردمی را با آتش خود حمایت میکردند که در این راه تلفات انسانی و لجستیکی بسیاری را نیز متحمل شده بودند. ما در آن روز آمار تیراندازیهای آتشبار را در عملیات سوسنگرد و هویزه به دکتر چمران ارائه نمودیم که فقط در عملیات سوسنگرد بیش از 1000 گلوله 175مم تیراندازی کرده بودیم که با توجه به قدرت تخریب و انفجار گلولههای 175مم و نوع مأموریت اینگونه توپها و به کارگیریشان در نبردها، واقعاً پشتیبانی آتش یگان ما در سوسنگرد بینظیر بود. دکتر چمران با مشاهده آمار گلولههای شلیک شده سکوت کردند و کمی به فکر فرو رفتند و صحبتی نکردند. به هر جهت ما به شهید دکتر چمران احترام میگذاشتیم و موضوع را بیشتر ادامه ندادیم. واقعاً اظهارنظرهایی که در آن زمان در مورد ارتش میشد، در پشت میدانهای جنگ و شهرها و حتی رسانههای کشور همانند رادیو هم شنیده میشد. من خودم شاهد و ناظر بودم که آن اظهار نظرها در دل سربازان جوان ما که فرزندان مردم کشورم بودند چه غمهایی را ایجاد میکرد و بعضاً سستی، تمام وجودشان را فرا میگرفت که اگر راهنماییهای سلسله مراتب فرماندهی نبود چه بسا اینکه انگشتانشان به سختی روی ماشهها میرفت. من و دیگر فرماندهان که درگیر مستقیم جنگ بودیم، پیش خود میگفتیم، واقعاً آنها با دل سربازان ما چه میکنند؟ ما میبایست به سؤالات سربازان جوانمان که از همه چیز خود برای کشورشان گذشته بودند، و در برابر دشمن مردانه میجنگیدند، چه میگفتیم؟ تا دلهای زخمخورده آنان را ترمیم کرده تا با روحیهای قوی به سمت دشمن یورش ببرند. زیرا آن ضربههای روحی، سختیها و رنجهای ناشی از جنگ را دو چندان میکرد. معالوصف با تمامی آن بیمهریها، هنر فرماندهان ارتش و رفتار پدرانه آنان بود که سربازان را با تمامی وجود برای نبردهای آتی آماده میکردند. این هنر نظامیان سینهبهسینه به افسران و درجهداران جوان در مسیر خدمت منتقل میشد که نتیجه آن، پیروزی در میدانهای نبرد بود. ما در آن زمان به عنوان تنها توپخانه دوربرد منطقه با اضافه شدن نیروهای بسیج، سپاه و گروه جنگهای نامنظم دکتر چمران در خطوط مقدم برای پشتیبانی از آنها، قدرت آتش خود را با تیراندازیهای مداوم و بیوقفه بیشتر میکردیم تا مبادا کمبود آتش توپخانه احساس شود، همچنین با نحوه عملکرد و حرکات ابداعی آنان مشکلاتی در روابط بین یگانهای مانوری و پشتیبانی به وجود میآمد که نیاز به هماهنگیهای زیادی داشت. به هر جهت دکتر چمران در آن روز جهت هماهنگیهای لازم و بازدید از آمادگی رزمی گردان388 توپخانه به مواضع ما آمده بود، که بحث کلی و موضوعات مطرح شده مربوط به عملیات اللهاکبر ادامه یافت.
روز هفدهم فروردین، اکیپ دیدبانی گردان شامل گروهبان حسن رضایی و سرباز بیلکار و آقای راشد از گروه دکتر چمران، به دستور فرمانده گردان به ارتفاعات میشداغ برای عملیات روز بعد اعزام گردیدند، قرار بود آنها تا جایی که امکان داشت از رملهای موجود در منطقه گذشته و روی یگانهای رده عقب دشمن ثبت تیر نمایند. در این روز هواپیماهای دشمن برای شناسایی و عکسبرداری در چندین نوبت وارد آسمان منطقه شدند که به راحتی قابل رؤیت بودند. اما با شلیک توپهای پدافند ضدهوایی مستقر در منطقه، از آسمان منطقه متواری شدند. وضعیت هجوم جنگندههای عراقی به گونهای بود که مسیر حرکت آنها کاملاً برای ما مشخص بود. روز بعد با گروهبان حسن رضایی و سرباز بیلکار تماس برقرار شد. آنها مصمم بودند به سمت اهداف از پیش تعیینشده پیش بروند و مأموریت پر مخاطره خود را انجام دهند. قرار شد در موقعیتهای مناسب با گردان تماس حاصل نمایند تا در جریان آخرین وضعیت و مأموریتشان قرار بگیریم که خوشبختانه مأموریتشان را به خوبی انجام دادند و به دستورات صادره توجه خاصی نمودند. آن روز با تلاش دیدبانان توانستیم ثبت تیرهای بسیار خوبی را در منطقه دشمن انجام دهیم.
روز نوزدهم فروردین، یک توپ از آتشبار سوم با یک جابهجایی نسبتاً زیاد به رانندگی فرمانده گردان سرگرد آجوری به خطوط مقدم تیپ3 زرهی در کنار تانکهای مستقر در خط مقدم رفتند و با اجرای یک مأموریت ناگهانی مواضع دشمن را در بستان و اطراف آن مورد حمله قرار داده و نیروهای دشمن را در آن منطقه گلولهباران کردند. اهداف تعیین شده؛ بیشتر پاسگاههای فرماندهی یگانهای ارتش عراق بود. این تصمیم فرمانده گردان برای ایجاد روحیه آفندی در بین نفرات بود، ضمن اینکه تخریب روحیه دشمن را نیز به دنبال داشت، زیرا عقبه یگانهای دشمن و مراکز حساس آنها گلولهباران میشد. برابر اطلاعات تأیید شده در آن زمان که یک هفته بعد دریافت کرده بودیم، حدود 190 نفر از نفرات دشمن توسط نیروهای خودی به هلاکت رسیده بودند و دشمن مواضع خود را در خیلی از نقاط ترک کرده بود که نشان از عزم راسخ رزمندگان اسلام در آن منطقه داشت ضمن اینکه عملیات گردان388 توپخانه نیز مزیدی بر علت میشد تا دشمن توان روحی خود را از دست بدهد. با توجه به اقدامات انجام شده در آن روزها و افکاری که نیروهای تیپ3 لشکر92 زرهی در سر داشتند و برای آن تلاش مینمودند، روز بهروز یگانها آمادهتر میشدند تا عملیات خود را هرچه بهتر انجام دهند.
حضور رئیسجمهور، تیمسار فلاحی، فرمانده لشکر92 زرهی و دکتر چمران در مواضع گردان388 توپخانه
روز بیستم فروردینماه، رئیسجمهور؛ دکتر بنیصدر به همراه تیمسار فلاحی رئیس ستاد مشترک ارتش و دکتر چمران و سرهنگ قاسمی فرمانده لشکر92 زرهی از مواضع تیپ3 زرهی و یگانهای مستقر در خط بازدید نمودند. در ساعت 12:30 فرمانده گردان به حضور رئیسجمهور و همراهان رسیدند و پس از معرفی، رئیسجمهور و همراهان ساعت 13:00 از آتشبار یکم گردان به فرماندهی ستوانیکم عباس صالحی نیز بازدید کردند. بازدید ایشان یک ساعت به طول انجامید و از نفرات تمامی توپها بازدید کردند و از وضع روحی سربازان بسیار راضی بودند و به علت کمی وقت از بقیه گردان بازدید نکردند و منطقه یگان ما را ترک کردند. در حین بازدید روحیه همه خوب بود و گلایهای نداشتند، فقط تعدادی از سربازان و درجهداران آتشبار در حضور رئیسجمهور و رئیس ستاد ارتش و فرمانده لشکر92 زرهی، از اظهار نظر دکتر چمران و صحبتهای مطرح شده در رادیو در مورد قصور و کوتاهی یگانهای توپخانه و تیراندازی نکردن آنها، از دکتر چمران گله کردند که رئیسجمهور و تیمسار فلاحی ضمن متعجب شدن در خصوص موضوع، سعی کردند روحیه سربازان را بازسازی نمایند. ساعاتی بعد از بازدید، مواضع آتشبار ما به شدت توسط توپخانه دشمن گلولهباران شد که با اجرای آتش متقابل، آتش دشمن خاموش شد.
روز جمعه، بیست و یکم، یک آتشبار توپخانه130مم به فرماندهی ستوان احمدینسب از مناطق دیگر به جمع ما در منطقه اضافه شد و در سمت راست مواضع ما موضع گرفتند که توسط سرهنگ هوشیار فرمانده توپخانه لشکر16 زرهی و سرگرد آجوری فرمانده گردان388 توپخانه مورد بازدید قرار گرفتند تا نیازمندیها و مشکلات آنها را مرتفع و خیلی سریع عملیاتی شوند.
با توجه به شرایط منطقه و قریبالوقوع بودن عملیات جدید، فرصتی پیدا کردم تا به مرخصی بروم. این دومین بار بود که در هفت ماه گذشته به مرخصی اعزام میشدم. مدت هفت روز با رفت و برگشت به مرخصی اعزام شدم. خانوادهام از دیدار مجدد من خوشحال بودند. بعد از یک هفته مجدداً به منطقه برگشتم. در مسیر بین جاده اندیمشک به اهواز شاهد چندین بمباران هوایی توسط هواپیماهای دشمن بودم از دور دود و گرد و غبار ناشی از بمبارانها کاملاً مشخص بود. ناگفته نماند رفت و آمد برای مرخصی در آن زمان واقعاً دشوار بود، من با یک کامیون از اهواز تا خرمآباد رفتم و از خرمآباد به بعد هم با مینیبوسهای بین شهری، شهر به شهر به تهران رسیدم. در برگشت، قطار هم تا اندیمشک بیشتر نمیرفت زیرا مسیر اندیمشک تا اهواز امنیت نداشت و هر لحظه ممکن بود قطار مورد حمله جنگندههای دشمن قرار بگیرد. لذا مجبور بودیم در ایستگاه اندیمشک پیاده شده و با مینیبوس راهی اهواز شویم.
سروان مهدی دامغانیان (سرتیپ2 بازنشسته) رئیس رکن یکم گردان388 توپخانه از حوادث روزهای سهشنبه یازدهم الی چهارشنبه بیست و ششم فروردین 1360 در دفتر ثبت روزانه خود نوشته است:
در تاریخ 11/1/60 به همراه سرگرد قاسمی افسر تطبیق آتش توپخانه منطقه به طرف سد آبی ایجاد شده رفتیم و از نزدیک آن را مشاهده نمودیم. مسیر خیلی بد بود و مرتب توسط توپخانه دشمن زیر آتش بودیم. به علت شدت آتش توپخانه دشمن به طرف مواضع خودمان بازگشتیم. در بین راه یک دستگاه ماز تانکبر که متعلق به تیپ1 لشکر16 زرهی بود را دیدیم که واژگون و یک نفر هم به شدت مجروح شده بود. تانک واژگون شده در روستای هوفل مستقر بود که به منطقه جلالیه جابهجا میشد. با توجه به کمبود تانکی که داشتیم اینگونه خسارات برای یگانها خوب نبود از طرفی صحنه سانحه هم برایم نگرانکننده بود.
روز چهارشنبه 12/1/60 خبر ناگواری را از سروان حسین خواجوی افسر عملیات گردان دریافت کردم، او گفت عراق در غرب سوسنگرد مجدداً حمله کرده و مناطقی را تصرف و مواضع جدیدی را گرفته است و اگر دشمن از طرف ارتفاعات میشداغ نیز به ما حمله کند حدود دو لشکر ایران به محاصره خواهد افتاد و وضعیت بسیار بد خواهد شد و آبروی نیروهای مسلح خدشهدار خواهد شد. لذا باید دقت میکردیم و هوشیار میبودیم تا غافلگیر نشویم. هرچند مواضع پدافندی یگانها به خوبی آرایش و مستحکم شده بود اما نمیباید از دشمن غافل میشدیم و صحبتهای رئیس رکن سوم گردان هم نشان از دقت و هوشیاری او بود که مرتباً حرکات دشمن را زیر نظر داشت. خبری هم از کنفرانس سران کشورهای اسلامی دریافت نموده بودم مبنی بر اینکه نتوانسته بودند در مورد جنگ ایران و عراق کار مثبتی انجام دهند.
روز چهاردهم فروردین ماه شهر اهواز توسط توپخانه دشمن مورد هدف قرار گرفته بود و برابر گزارشهای دریافتی تعداد 60 گلوله توپ به نقاط مختلف شهر اصابت کرده و تعدادی را به شهادت رسانده و خرابیهایی را نیز به بار آورده بود. ستوان عیسی مختارینسب و تعداد دیگری از نفرات گردان هم برای انجام مأموریت به شهر رفته و شب به موضع برنگشته بودند که نگران آنان بودیم. واقعاً عواقب جنگ وخیم است و مردم بیگناه را به کاممرگ میکشاند. در این اندیشه بودم که جوانانی که باید برای پیشرفت کشور مفید باشند، باید در جبههها به خاطر حس وطنپرستی و دینی به شهادت برسند که چارهای هم جز این نداریم. حدود هفت ماه نفرات گردان به طور مستمر در منطقه به سر میبردند و از خانوادههای خود دور و بیاطلاع بودند، خانوادهها هم از عزیزانشان اطلاعی نداشتند. همین مسائل و دیگر موضوعات و مشکلات جانبی، هر روز عرصه را از نظر روحی برای همه تنگتر میکرد که باعث تقلیل توان روحی نفرات میگردید. در همین افکار بودم که با ناراحتی نزد ستوانیکم جمال کریم فرمانده آتشبار دوم رفتم و از اوضاع نفرات و روحیه آنان بازدید نمودم. سپس نزد ستوانیکم عباس صالحی و ستوانیکم علیاکبر اصلانی در آتشبار یکم رفتم. چالشهای ناشی از فشارهای روحی و روانی جنگ را در بین پرسنل به وضوح میدیدم که باید فرماندهان باتجربه اینگونه مسائل را با درایت خود حل و فصل میکردند.
روز شنبه 15/ 1/60 در منطقه دزفول درگیری شدیدی صورت گرفته بود و تعداد 64 نفر از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند و جنگندههای خودی تعدادی از فرودگاههای عراق را بمباران کرده بودند که با توجه به عدم فعالیت هواپیماهای خودی این مسئله باعث افزایش روحیه رزمندگان اسلام شده بود.
روز 16/ 1/60 دکتر چمران به همراه تعدادی از نفراتش جهت بازدید به یگان ما آمدند، فرمانده گردان به من و سروان حسن طالبی دستور دادند در قرارگاه گردان باشیم و مقدمات بازدید را فراهم نماییم. دکتر چمران در جمع ما حضور یافتند و بعد از انجام نماز جماعت به مرکز هدایت آتش گردان رفتیم و بعد از دقایقی در حین بازدید از نحوه کار نفرات هدایت آتش، نفرات هدایت آتش گردان از دکتر چمران در مورد حماسه سوسنگرد و اظهارنظر و نوشتههای ایشان سؤالاتی کردند و با دستور فرمانده گردان، به ایشان با ارائه مدارک تیراندازیها اثبات کردند که موضوع آنچنان که ایشان اظهار کرده بود نبوده است، شاید هم به ایشان اطلاعات نادرستی داده بودند. به هر جهت ایشان در حین بازدید به ما اطلاع دادند که مهمات توپهای 130مم به اندازه کافی به ما رسیده و مشکلی نخواهیم داشت. اما از نظر مهمات 175مم شدیداً در مضیقه هستیم. در ادامه صحبتهای دکتر چمران که از نارساییها و مشکلات میگفت، حس کردم که در وضعیت بدی قرار داریم، صحبتها ناراحتکننده بود اما نمیخواستیم مأیوس شویم. بعد از بازدید دکتر چمران و ترک مواضع ما توسط ایشان سروان انوشیروان خدادوست رئیس رکن 4 گردان و دیگر همکاران که از روز گذشته در اهواز بودند به موضع گردان بازگشتند و از عملیات روز گذشته و تعداد 64 نفر اسرای عراقی صحبت نمودند که خوشحالکننده و تأییدکننده اخبار روز گذشته بود.
فرمانده گردان سرگرد آجوری با افسر عملیات گردان سروان حسین خواجوی در مورد صرفهجوئی مهمات کلی بحث نمود، البته تمامی بحثها به خاطر حس وطنپرستی بود زیرا یکی میخواهد دشمن را بکوبد و گلولهباران کند، اما دیگری به فکر عملیاتهای آینده است که پیش روی خواهیم داشت.
روز 17/1/60 من به همراه فرمانده گردان به موضع آتشبار سوم رفتیم. معاون آتشبار ستوان حسین صبا با دکتر چمران در زمینه اظهارنظرهای ایشان در مورد یگانهای توپخانه صحبتهایی را نموده بود که خاطر دکتر چمران آزرده شده بود.[1] فرمانده گردان دستور داد نفرات آتشبار را جمع کردند و در جمع آنان سخنانی را ایراد نمودند و سعی کردند به همه روحیه بدهند، اکثر نفرات از نظر روحی احساس خوبی نداشتند، ولی فرمانده گردان به درد دل آنها کاملاً گوش داد. واقعاً در آن شرایط سخت با توجه به تلاش شبانهروزی نفرات و دوری از خانواده و فشارهای ناشی از جنگ و عدم استراحت کافی و مرخصی، اظهار نظرهایی که بوی بیمهری و اتهام از آنها به مشام میرسید برای نفرات قابل تصور و هضم نبود. بالأخره فرمانده گردان با سعی و تلاش خود همه را قانع نمود و قول مساعد داد تا به گرفتاریهای آنان رسیدگی نماید.
منبع: توپخانه دوربرد در سال 1360 ؛ اصلاني، علی اکبر،1398 ، ایران سبز، تهران
[1]. در آن زمان توپخانههای ارتش با لولههای سرخ شده شبانهروز به طور مداوم میغریدند. آنگونه اظهارنظرها از بمب اتم هم در روحیه نفرات مخربتر بود. واقعاً اظهارنظر ایشان و دیگر نیروها، نفرات یگانهای توپخانه مستقر در منطقه را متأثر کرده بود و نفرات به واسطه اظهار نظرهای ناصحیح و ناروا از نظر روحی آزرده شده بودند که شهید دکتر چمران پی به عواقب اظهارنظرها برده بود ولی صحبتی شده بود که شاید ریشه در مسائل سیاسی داشت و در آن شرایط دیگر نمیتوانست کاری انجام دهد. از طرفی چون موضوع از طریق رادیو هم پخش شده بود، نفرات یگانهای توپخانه بیشتر حساس شده بودند. درصورتیکه در آن شرایط که با جان و دل میجنگیدند و خدا میداند که قصوری هم نداشتند، لذا خود را محق میدانستند و اعتراض میکردند زیرا خود را با آنهمه تلاش و ایثار شایسته آن بیمهریها نمیدانستند. ولی فرماندهان سعی میکردند روحیه تخریب شده نفرات خود را با صحبت کردن حفظ کنند که کار مشکلی بود. «نگارنده»
انتهای مطلب