احساس نرمش عراق، از لابهلای مطالب روزنامهها و اخبار تلویزیون، درد زلزله راکمی تسکین میداد. برای بعضی از ما که دنیا را فقط برای خودمان میخواستیم و راضی بودیم که دیگی که برای ما نمیجوشد، در آن كله سگ بجوشد، این احساس بسیار بارز بود و اینگونه هم توجیه میکردیم که خداوند زلزله را وسیلهای قرار داده است تا یک گام بهسوی آزادی و ایران نزدیک شویم.
حوادث تابستان ۱۳۶۹ معجزهآسا اتفاق افتاد. درحالیکه یأس و نومیدی، از چهره همگان پیدا بود و خوشبینترین ما نیز حداقل اسارت را بالای چندین سال پیشبینی میکردیم. از لابهلای اخبار کوتاه و بیاهمیت روزنامهها، کلمه «رسائل» جلبتوجه میکرد. این کلمه، در خبر کوتاهی از یک مصاحبه آمده بود. مفهوم آن، این بود که بین سران ایران و عراق مکاتباتی صورت گرفته است؛ ولی اینکه مکاتبات در چه سطحی است، مضمون آن چیست و به کجا انجامیده است، حتی عراقیها هم اظهار بیاطلاعی میکردند. این کورسوی امید، با حوادثی که پیش آمد، آینده را روشنتر کرد. درگیری صدام با آمریکا و انگلیس و فرانسه بهصورت لفظی، بهواسطه اعدام بازوفت، به خارج از روزنامهها کشیده شده بود و بوی تحریمهای مختلفی به مشام میرسید. صدام، در مصاحبههای مختلف، به این مطلب اشاره داشت و خود را قدرتمند میدانست و به مردم توصیه ایستادگی و مقابله با آمریکا میکرد.
سیاستهای پشت پرده همیشه از سیاستهای ظاهری مهمتر هستند و نقش تعیینکننده دارند و معمولاً بهجز سیاستگذاران و دستاندرکاران، نه کسی از این امور خبری دارد و نه از آن سر درمیآورد و چهبسا برای همیشه در پشت پرده باقی بماند و آشکار نشود. حوادث تابستان ۱۳۶۹ و ادامه آن، برای مدت تقریبی شش ماه، ازجمله حوادث نادر و منحصربهفردی بود که انتشار دهها کتاب و صدها مقاله و نوشته از سوی سیاستمداران و صاحبنظران جهانی، هنوز در پرده ابهام باقیمانده و اسرار آن فاش نشده است.
نقطه عطفی که سال ۱۳۶۷ در جنگ و نبرد فاو پیش آمد، راه را برای نفوذ دوباره ارتش عراق تا اعماق خاک ایران فراهم آورد. مملکتی که تا چندی قبل از آن، والفجر ۱۰، سنگینترین شکست را به عراق وارد کرده بود، راه عقبنشینی را تا دروازههای اهواز و دزفول و گیلان غرب و… دنبال میکرد و ارتش شکستخورده عراق، باروحیه بهدستآمده، به کسب غنائم و بالا بردن آمار اسرا مشغول بود و در کنار دخالتهای آشکار و پنهان آمریکا برای به پایان رساندن مطلوب جنگ، سرنوشت را طور دیگری رقم میزد.
در نیمه اول سال ۱۳۶۹، عراق در اوج اقتدار ظاهری و یا احیاناً غرور پیروزی دروغین، نهتنها داعيه لغو قرارداد ۱۹۷۵ را داشت، که ادعای ارضی خود را به اعماق خاک ایران رسانده بود. مقالات روزنامهها در آن دو سال، تکرار مکرر این ادعا بود. پنداری موضوع انشای واحدی را برای دانش آموزان دادهاند و آنها در یک محور مشترک، با جملات مختلف، به توصیف آن موضوع پرداختهاند. مقالات روزنامهها و تفاسیر تلویزیون، پر از ادعا و مردمفریبی بود و بعضی مواقع بسیار افراطی و ناشیانه هم بود. مسائلی همچون سرشاخ شدن با آمریکا از طریق جریان بازوفت، جاسوس انگلیسی ایرانی الأصل، و بعدازآن، زلزله که فاجعهای دردناک بود، برای جلب دوستی هر چه بیشتر و تفاهم برای رسیدن به مفهومی مشترک از قطعنامه ۵۹۸، راه کوتاه برای حل اختلافات پیش آورده بود. تمایل به تفاهم، قبل از زلزله بوده است یا بعدازآن و مکاتبات ربطی به زلزله یا بازوفت دارد یا خیر و نامهها از کجا شروعشده بود، همه مسائلی نامشخص برای ما بودند.
تابستان ۱۳۶۹ و هوای گرم اردوگاه، با اخباری که میرسید، کلافه کننده بود. شمالیها سر در گریبان فروبرده بودند و از لابهلای كلمات روزنامهها، حقایق زلزله را میجستند و شاید اسامی بستگانشان را میدیدند. چقدر دوست داشت که خبری، شایعهای، تصویری و یا هر چیزی بیابند که آنها را دلشاد و خوشحال و یا حتی ناراحت و دلتنگ کند. کسی حوصله بازی نداشت. مسابقات تعطیلشده بود. کمی یا زیادی غذاها هم توجه کسی را جلب نمیکرد. برنامههای تلویزیونی، غیر از اخبار، مشتری چندانی نداشت. تابستان، با حرارت شدید خورشید، تهمانده امید را بر باد میداد. سرگردانی، آغازی برای ایجاد تلاطمی در دریای افکار انسان است. تا زمانی که اندیشه مسیر خاصی را طی میکند، این اقیانوس، آرامشی فریبنده دارد و مانند آتشی زیر خاکستر است. دلیل آرامی دریا همین است. آب نمیداند که چه کند؛ با باد به رقص درمیآید و با هر نسیمی، به هر سو خوانده میشود. لمیده بر پهنای افق و در انتظار طلوع یا غروبی دیگر است و آنگاهکه نسیمها در تعارض یکدیگر، دست به دامان آب میزنند، تلاطم آغاز میشود.
منبع: جهنم تکریت، جعفری، مجتبی، 1375، سوره مهر، تهران
انتهای مطلب