سپس ادعاهای روزنامهها مبنی بر تقصیر ایران در اجرای قرارداد ۵۹۸ را تکرار کرد. ما هم مثل بچه آدم نشسته بودیم و گوش میکردیم. صحبتهای او که تمام شد، یکی از بچهها که جلو نشسته بود گفت: «سؤال هم میتوانیم بکنیم؟» روحانینما جواب داد: «بله، بپرسید.» یکی از بچهها با خواندن آیاتی از قرآن پرسید: «شما که این حرفها را میزنید، در مورد حق و باطل و علامتهای آن، اینگونه که قرآن بیان میکند، چه میگویید؟» روحانی که در جواب مانده بود، گفت: «کس دیگری سؤال کند!» یکی دیگر پرسید: «نظر شما راجع به تراشیدن ریش که اینجا اجباری است، چیست؟» او که حالا راه فراری یافته بود، با زیرکی گفت: «اگر تراشیدن ریش اشکال نداشته باشد که شما گناهی نکردهاید؛ اگر اشکال داشته باشد هم چون اجباری است، برای شما گناه نیست.
چون احساس کرد که ممکن است جلسه به هم بریزد، به علت کمبود وقت دعا کرد که خدایا، آقای صدام حسین را حفظ فرما! چند نفر خیلی آرام آمین گفتند. بعد گفت: «خدایا، وسایل آزادی اسرا را فراهم بگردان!» صدای بلند آمین در اردوگاه پیچید.
جلسه دوم که آخرین جلسه هم بود، زود تشکیل شد. باز تکرار همان مطالب، همراه تعریف چند لطیفه برای دلخوشی بچهها بود. سپس روحانی با لحن گلایهآمیزی گفت: «من تعجب میکنم. اردوگاه شما ازنظر امکانات، نسبت بهجاهای دیگر بهتر است؛ اما جاهای دیگر، هنگامیکه نام آقای صدام حسین را میبریم، همه کف میزنند و ابراز احساسات میکنند. زیرا میدانند که آقای صدام حسین چقدر به آنها خدمت کرده است. جاهای دیگر وقتی دعا میکنیم، همه با صدای بلند آمین میگویند. اما شما نه کف میزنید و نه آمین میگویید. خدایا آقای صدام حسین را حفظ فرما!»
صدای پچپچ درگرفت و روحانینما بدون خداحافظی بلند شد و رفت. این برخورد باعث شد که عراقیها از خیر تبلیغ برای اسرای اردوگاه ۱۹ بگذرند و آنها را به حال خود رها کنند.
درگیریهای متعدد، به دلیل طولانی شدن زمان اسارت، گرفتن تلویزیون ایران و شکسته شدن تلویزیون آسایشگاه ۷، عراقیها را بر آن داشت تا طرح جداسازی اسرایی را که به نظرشان در پدید آوردن این حوادث نقش داشتهاند، به اجرا درآورند. این طرح که روی آن بررسی و مطالعهای طولانی شده بود، شامل انتخاب افراد حزباللهی از آسایشگاههای متعدد بود که بعد از جمعآوری اسامی، آنها را به آسایشگاه ۹ منتقل کردند و بهجایشان، به تعداد مساوی، افرادی را از آسایشگاه ۹ به قسمتهای دیگر منتقل کردند. طرح بدون سروصدا به اجرا درآمد. اولین هدف عراقیها، ارزیابی نحوه مقاومت و برخورد اسرا بود تا با استفاده از آن، به انجام بقيه طرح بپردازند. این نقشه، با سکوت، اعلام رضایت و عدم اعتراض جابهجاشدگان، نقش بر آب شد.
ظهر یکی از روزهای بهمنماه، بعد از آمار، محمود اسامی را خواند و نفرات بهآرامی با تمامی وسایل به آسایشگاه ۹ رفتند. من نیز در بین اسامی آسایشگاه ۶ همراه پارسا و حسینی بودم که جای خودم را عوض کردم. در آسایشگاه ۹ بسته شد. در بین ۴۹ نفری که آمده بودند، منهای چند چهره مشخص، بقیه حزباللهی بودند. از عناصر مقاوم و پایدار میتوان به شیروانی، بروشک، سلاجقه، شیرمحمدی، یزدان دوست، جباری و هرندی اشاره کرد. سلاجقه بهعنوان ارشد آسایشگاه تعیین شد و همان شب، نطق مفصلی ارائه داد و در سخنانش، از اینکه حزباللهی شمردهشده است، احساس افتخار میکرد و شعارهای ملی میداد و در پایان، نفرات را از بیان و اظهار عجز و التماس در مقابل عراقیها بر حذر داشت و گفت:
«لازم است در مقابل مشکلاتی که احیاناً از فردا برای ما پیش میآید، صبر پیشه کنیم و استحقاق این لفظ حزباللهی را داشته باشیم و بهویژه با دیگران برخورد مناسب داشته باشیم.»
گروهبندی و تقسیمکار انجام شد. جاها مشخص و بحث و صحبت شروع شد. تفسيرها تا پاسی از شب ادامه یافت و سپس سکوت بر آسایشگاه حاکم شد تا فردا چه پیش آید.
منبع: جهنم تکریت، جعفری، مجتبی، 1375، سوره مهر، تهران
انتهای مطلب