حال پرسش این است که چه ارگانی برای اولین بار در جهت پاسخگویی به این جریان قدم در میدان گذاشت؟ پاسخ آشکار است: بازهم ارتش! البته نیروهای دیگر هم- ازجمله برادران عزیزمان در سپاه- در سرکوب این غائله نقش داشتند، اما طبیعی است که هسته مرکزی مبارزه با ضدانقلاب را ارتش شکل میداد. هماکنون ۲۲ سال است که از پایان جنگ میگذرد؛ یعنی اگر فرزندان من و شما در آغاز جنگ به دنیا آمده باشند، الآن سیساله هستند. مفهوم سخن من آن است که این فرزندان تصور و آگاهی درستی از واقعیت جنگ در آن روزگار نداشتهاند. جوانهای امروز ما که در دوران جنگ خردسال بودهاند هیچ اطلاعی از جنگ ندارند؛ آنان جوانهایی هستند که در دهه سوم زندگیشان به سر میبرند. تازه کسانی هم که امروز دهه ۴ چهارم زندگیشان را میگذرانند در دوران جنگ خردسال بودهاند، آنها هم طبیعتاً شناخت درستی از جنگ ندارند.
با این پیشفرض سؤال من این است چه کسی و یا چه کسانی متولی انتقال ارزشها و واقعیتهای جنگ به نسل پس از جنگ هستند؟ الآن، زمانی است که ما باید با برنامههای مدون و حسابشده آنچه را که بر ارتش از آغازین روزهای پیروزی انقلاب گذشته شرح دهیم؛ مدرسهها و یا همین مناسبتها( سالروز دفاع مقدس) و … میتواند محل خوبی برای ادای منظور ما باشد. برای آنها- بر اساس واقعیتها- بگوییم که ارتش- مثلاً- در اسفندماه در چنین شرایطی قرار داشته و در فروردینماه با چنین شرایطی مواجه بوده است. بیاییم و مسائلی را که ((مبتلابه)) آن روزگار ارتش بوده برای نسل امروز تشریح کنیم. مسائلی مثل: نواختن آهنگ ((انحلال ارتش)) که توسط گروهی تنظیمشده بود و یا طرح شعار ارتش بی طبقه توحیدی که بهمنظور تضعیف ساختار و سلسلهمراتب فرماندهی ارتش سر داده شد.
از ۲۲ بهمن تا ۲۹ فروردینماه سال ۱۳۵8، زمانی کمتر از سه ماه را در برمیگیرد که رهبر انقلاب از ارتش تعریف میکند و از ارتش میخواهد که با سازوبرگ در برابر انظار مردم رژه برود. خیلی باید اعتماد وجود داشته باشد که چنین موضوعی مطرح شود. چه عاملی به حصول این اعتماد انجامیده است؟ در بدنه ارتش چه موضوعی جریان داشت، که سبب شد ارتش به پیکره انقلاب بپیوندد؟ چه خدماتی ارتش در این زمینه به انقلاب کرد؟ اگر برای طبقه جوان به تشریح این فضا و پاسخ این سؤالات بپردازیم، گویی برای آنان از یک ((رؤیا)) سخن گفتهایم؛ حتماً تصور میکنند که در حال داستانسرایی هستیم و بهتدریج متوجه میشوند که همه این مسائل واقعیتهایی هستند که ارتش با آنها مواجه بوده است. انصافاً بیاییم و این مسائل را برای طبقه جوان شرح بدهیم و بگوییم که چگونه خدمت سربازی به یک سال تقلیل داده شد و تنها ۴۰ درصد از استعداد ارتش باقی ماند. تشریح این موارد، به برنامههای منظم نیاز دارد و نمیتوان ((از هر چمن گلی چید)) و یا درباره هر مناسبتی، برنامههای کوتاه تهیه کرد و آنگاه گمان کنیم که به هدف خود رسیدهایم.
باید با تدوین برنامههای منظم و هدفمند درست مانند یک زنجیره همه را پای تلویزیون بنشانیم و به این برنامه علاقهمند کنیم. شما نگاه کنید که چگونه پخش یک زنجیره برای شبهای طولانی مردم را پای تلویزیون میخکوب میکند. اگر هم این طرح را درباره واقعیتهای رخداده درباره ارتش به کار بگیریم قطعاً پیامدی موفقیتآمیز خواهد داشت.
شبکههای تلویزیونی ما محمل مناسبی برای ارتباط با مخاطب است. برنامههایی تهیه و تدوین کنیم و از طریق همین شبکهها به تشریح واقعیتهای ارتش بپردازیم. باید بتوانیم از طریق همین رسانه با مردم ارتباط برقرار کنیم و بهتدریج بر اساس واقعیتها با مردم سخن بگوییم. نیازی به بزرگنمایی هم نداریم و همینطور جلو بیاییم تا به جنگ برسیم.
وقتی به این واقعه تاریخی میرسیم با پیشزمینهای که از شرایط ارتش در ذهن مخاطب ایجاد کردهایم، خواهیم گفت که ارتش با چه تشکیلاتی به جنگ روی آورد؛ با این سازوبرگ؛ با این امکانات و این مقدورات.
همه یگانهای ارتش پیش از جنگ، در کردستان درگیر بود. لشکر۲۸ سنندج، ۶۴ارومیه و ۸۱کرمانشاه که بومی منطقه بودند. لشکر۹۲ هم که در خوزستان و هم در کردستان درگیر بود. لشکر۷۷ خراسان، لشکر۲۱، تیپ۸۴ خرمآباد و …- همه و همه- در کردستان درگیر بودند. جنگ که آغاز شد آیا این نیروها میتوانستند آنجا را ترک کنند؟
اتفاقاً چندی پیش، برادران سپاه (خبرنگاران) از من برای تشریح رویداد جنگ دعوت کردند. من هم با این پیششرط که در صورتی دعوت شمارا میپذیرم که ابتدا به تشریح شرایط ارتش در پیش از جنگ بپردازم و آنگاه جنگ را شرح دهم. دعوتشان را پذیرفتم. یکی از خبرنگاران از من پرسید مگر سازمان اطلاعات ارتش از احتمال جنگ و حمله عراق مطلع نبود؟ پس چرا ارتش به گسیل نیرو به سمت مرز اقدام نکرد؟ در پاسخ به این خبرنگار گفتم: یکی از سازمانهایی که در ارتش به دنبال وقوع انقلاب دچار بههمریختگی و آشفتگی شد اطلاعات بود. ساواک که بهطورکلی از هم پاشید و اطلاعات و ضداطلاعات ارتش هم از این امر مستثنی نبود. کسی جرات آنکه خود را اطلاعاتی معرفی کند نداشت. این درست است که ما عواملی در عراق داشتیم و در جریان اهداف، اخبار و برنامههایشان بودیم؛ اما با حدوث انقلاب، سررشته این اطلاعات از هم گسیخت و در مقابل عراق هم اطلاعاتی را از ما به دست آورده بود. بههرحال در آن شرایط مرزهای ما به روی عراق باز بود و عوامل عراق اطلاعاتی را برای ایشان مخابره میکردند.
منبع: مجله صف شماره 359، مهر 1389، ساعس اجا، ص18
انتهای مطلب