بازسازی تیپ تأثیر مثبتی داشت و الگو شدیم. فرمانده جدیدالورود لشکر مشهد-سرهنگ سید شهابالدین جوادی- همان اقدام را انجام دادند و با کمک صنعتگران مشهد لشکر را بازسازی کردند و بسیار هم موفق بودند. در سی و یکم شهریور سال ۱۳۵۹ جنگ در شرایطی شروع شد که این تیم در قوچان حضور داشت. اواخر مهرماه همان سال، خرمشهر در آستانه سقوط بود که به ما ابلاغ شد که تیپ قوچان را برای نجات آبادان به منطقه بفرستید. دشمن پیشروی کرده و خرمشهر را تقریباً اشغال کرده بود. آماده بودند روی جاده اهواز-آبادان و ماهشهر-آبادان چمباتمه زده بودند. شهر را دور زده بودند و در میادین تیر، از داخل نخلستان یک اتوبان بازکرده بودند.
بهمنشیر را قطع کرده و در ضلع جنوبی بهمنشیر مستقرشده بودند. میتوانم بگویم محاصره ۳۳۰ درجه به وجود آورده بودند و اگر حدود ۲ کیلومتر مسافت طی میکردند و خودشان را به اروند میرساندند محاصره آبادان کامل میشد. ما با هواپیما اولین گردان را -گردان۱۵۳- به فرماندهی سرگرد کهتری آن زمان به منطقه اعزام کردیم.
بلافاصله قرارگاه تیپ با دو گردان دیگر با قطار نظامی به ماهشهر آمد. ورود یگانها در آن زمان بهوسیله بالگردهای شنوک و لنج و هوانا صورت میگرفت.
چون نه امکان استفاده از آسمان و زمین را داشتیم و فقط امکان برخورداری از بالگرد وجود داشت. آن موقع ابلاغ شد که بیاید به مشهد و با قطار نظامی به آبادان بروید و باید این کار را سریعاً انجام میدادیم. یک تیپ ۳۵ درصد محمول است و برای حمل ۶۵ درصد باقیمانده باید وسایل ترابری در اختیارش قرار بدهند.
با آن بازسازیهایی که داشتیم ترابری ما به سی درصد میرسید و باید برای ۷۰ درصد باقیمانده از ردهبالا کمک میگرفتیم. از فرمانده لشکر درخواست خودرو کردیم. سرهنگ جوادی هم گفت که در حال حاضر امکان واگذاری هیچگونه خودروی وجود ندارد. ما تلاش کردیم که نیازمان را از لشکر تأمین کنیم و لشکر هم از تهران و فرماندهی ترابری به دنبال تأمین خودرو برای ما بود؛ اما احساس کردیم که این تلاشها نتیجهای نخواهد داشت و فرصت در حال از دست رفتن است.
اینجا برای لحظاتی سرهنگ فرمنش سکوت کرد و اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: دیدیم نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم. خرمشهر در حال سقوط بود و آبادان هم در حال جدا شدن. ما اگر در این روزها به داد مردم نرسیم، کی میتوانیم دین خودمان را ادا کنیم؟! بنابراین باید به هر وسیله و با چنگ و دندان خودرو تهیه میکردیم. سرهنگ انشایی را که معاون تیپ بود فرستادم سر جاده قوچان تا هر کامیون خالی را که در آن زمان برای چغندر کشی میرفتند با یک سرباز به پادگان هدایت کند. بهاینترتیب طرح ستانش را بهعنوان آخرین چاره اجرا کردیم. از طرفی مأمورش کردم که به پایانه قوچان برود و هر اتوبوسی که مسافرهایش را تخلیه کرد همراه با یک سرباز به پادگان اعزام کند. با این تدبیر در مدت یک ساعت ۷ اتوبوس و ۱۵ کامیون تهیه شد.
تعدادی از اینها را برای بارگیری بار مبنا فرستادیم و ساعت ۱۴ حرکت کردیم به سمت مشهد. ساعت 20 تیپ را در میدان آموزش لشکر مستقر کردیم و همراه سرهنگ انشایی نزد فرمانده لشکر رفتیم. همه در آن شرایط آمادهباش بودند و در لشکر حضور داشتند. سرهنگ جوادی بیخبر از حضور تیم در مشهد گفت: آقای فرمنش من تلاشهایم را انجام دادهام و میدانم که مشکلدارید، اما وسیلهای ندارم!
وقتی شنید که تیپ را در لشکر مستقر کردهام، باور نکرد بعد که اطمینان خاطر دادم که تیپ در لشکر مستقر است و از ایشان سؤال کردم که برای بازدید از تیپ چه ساعتی حضور خواهند یافت، از پشت میز بلند شد و روی من را بوسید. ساعت ۹ روز بعد ایشان برای بازدید آمدند و از تیپ قوچان سان و رژه دیدند.
اتوبوسها را رها کردیم، اما کامیونها را ناچار بودیم که تا منطقه بیاوریم. به رانندهها گفته بودم که شما با ما به جنگ میآیید و با ما بازمیگردید. مبلغ ۱۵ هزار تومان هم در اختیار سرپرست اینها گذاشتیم تا نیازمندیهایشان را هم رفع کنند و بهاینترتیب با این طرح موفق شدیم خودروها را تأمین کنیم و به منطقه بیاییم. اینها یک هفته همراه ما بودند و بعد هم از همگی قدردانی و رهایشان کردیم. این قابلیت انعطاف اوایل جنگ در اکثریت قریب بهاتفاق یگانها و مردم وجود داشت و اگر این نبود با آن وضعیت ایجادشده برای ارتش مشکلات حل نمیشدند.
منبع: مجله صف شماره 359، مهر 1389، ساعس اجا، ص156
انتهای مطلب