اسارت، یعنی کار و بیگاری توأم با ضرب و شتم. کامیونهای کمپرسی در محوطه اردوگاه شن خالی میکردند و اسرا را وادار میکردند شنها را با دست پهن کنند. اینقدر این کار ادامه پیدا میکرد تا اینکه از سرانگشتان اسراء خون جاری میشد. یکی دیگر از شکنجههای روحی و جسمی بعثیها این بود که در داخل محوطه اردوگاه در مساحتی حدود دو هزار مترمربع، آب فاضلاب را روی زمین رها میکردند و اسرا را وارد زمین سرشار از لجن و کثافت میکردند و با زور کابل دستور میدادند داخل لجنها بدوند.
در حال دویدن، سربازان عراقیها پا جلو پای بچهها میگذاشتند تا بچهها به شدت به زمین بخورند. پس از مدتی و به زور وادارمان میکردند که به سر و صورت یکدیگر لجن بمالیم، اما بچهها از این کار امتناع میکردند. با همان وضع، بدون اینکه لباس از تن خارج کنیم، زیر دوش آب سرد میبردند و بعد ما را وارد آسایشگاه میکردند. اسرایی که داخل آسایشگاه بودند، به افتخار مقاومت برادرانشان صدای اللهاکبر و صلواتشان در اردوگاه طنینانداز میشد. به خاطر تکبیر، مجدداً اسرا زیر شکنجه میرفتند، اما در نهایت، جلادان بعثی بودند که از شکنجه کردن خسته میشدند.
اسارت یعنی شکنجه روحی، شکنجه جسمی و در کل یعنی جنگ اعصاب، یعنی کشیدن دندان بدون اینکه لثه بیحس شود، یعنی انتقال بیماران به بیمارستان توأم با شکنجه، یعنی آمپول زدن به بالای ران به حالت سرپا، یعنی یک روز قبل از فرارسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی تزریق آمپولهایی به اسرا که تا سه روز دچار سردرد، تهوع و استفراغ شوند و نتوانند عزاداری کنند.
در اردوگاه رمادی، یک افسر اطلاعاتی به نام عزالدین با ضربات مشت و سیلی، فک میشکست و پرده گوش پاره میکرد. البته اسرا در یک موقعیت مناسب از تاریکی شب استفاده کردند و انتقام سختی از عزالدین گرفتند.
سرباز دیگری به نام نبی، کاری با بچهها میکرد که بعضی از اسرا زیر شکنجههایش از هوش میرفتند. اردوگاه موصل، یک درجهدار به نام جاسم داشت که با ضربات کابل معروف به سه شعله، از بدن اسرا خون جاری میکرد.
سرباز دیگری هم به نام جمعه علاوه بر ضرب و شتم با بلوک سیمانی کمر اسرا را میشکست و آنها را قطع نخاع میکرد. ناگفته نماند اینها گوشهای از رفتار جلادان بعثی در طول سالهای اسارت بود. در اردوگاهها، زندانها و سیاهچالهای رژیم بعث، بسیاری از اسرا نقص عضو پیدا کردند و بسیاری دیگر زیر شکنجهها به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
این هم سندی دیگر از خود عراقیها که گوشهای از جنایات صدام معدوم در کشتار اسرای ایرانی را با دستگیری یک افسر ارشد گارد ریاست جمهوری عراق فاش میکند:
به گزارش ایسنا، دکتر الجنابی، پژوهشگر عراقی با اعلام این خبر گفت: این افسر بعثی از جلادان ماشین جنایت جنگی صدام علیه مردم عراق و ایران است که در پرونده خود اوراق سیاه بسیار زیادی دارد.
وی افزود: فرد دستگیرشده «سرهنگ عبدالرشید الباطن» نام دارد و بازپرس ویژه گارد ریاستجمهوری عراق در جنگ علیه ملت ایران بوده است.
او ادامه داد: این سرهنگ بعثی به خوبی به زبان فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران مسلط است و قبل از شروع جنگ تحمیلی علیه ایران، توسط استخبارات ویژه عراق و صدام برای تحصیل زبان فارسی به تهران اعزام میشود.
وی میافزاید: سرهنگ عبدالرشید در بهار سال 1975 (اوایل دهه 50 شمسی) در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده است و با شروع جنگ و تجاوز بعثیها به ایران مأموریت مییابد اسرای ایرانی خط مقدم جبههها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند.
این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیماً به صدام معدوم گزارش داده است، به خاطر جنایات جنگی بیشمار خود به دریافت مدال و نشان از سردار نگونبخت قادسیه نائل شده است.
عبدالرشید میگوید: به دستور فرماندهان ارشد ارتش و بویژه گارد ریاست جمهوری که از صدام دستور مستقیم داشتند، بیش از هزار اسیر ایرانی را کشتهام.
این جنایتکار جنگی در جریان بازجوییهای خود اعتراف میکند که اسرای ایرانی را قبل از شهادت شکنجههای شدید میداده است. به طور مثال، وی در خصوص یک اسیر ایرانی که بر اثر اصابت مین، پایش را از دست داده بود، میگوید: زمانی که این اسیر را بازجویی میکردم، به علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش کردم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقیقه پس از قطع محل قطعشده را با فندک میسوزاندم تا اینکه تمام انگشتانش را بریدم، اما مقاومت حیرتآور او که بسیار جوان هم بود مرا خشمگین ساخت و با اره پای او را نیز قطع کردم، اما این اسیر ایرانی هیچ اطلاعاتی نداد.
این جنایتکار جنگی که در پروندهاش کشتار و اعدامهای فجیع شیعیان و کردان عراقی نیز دیده میشود، در 22 سپتامبر 1985 (31 شهریور 1364) و در سال پنجم جنگ نیز در یک قتلعام اسرای ایرانی، 22 رزمنده جمهوری اسلامی ایران را که همگی زیر 20 سال سن داشتند، با شلیک تیر خلاص بر سرشان به شهادت میرساند. در حالی که همگی دستهایشان بسته بود و قربانی وحشیگری این جنایتکار جنگی شدند.
وی از قول این جنایتکار بعثی میگوید: سرهنگ عبدالرشید تائید میکند که صدام در اعدام بیش از 450 اسیر ایرانی مستقیماً و به اتفاق گروهی از همراهان همیشگی خود در تیم حفاظتش دست داشته است.
او میگوید: بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید میپاشیدم، تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح میکند تا آنجا که در جریان بوده است، ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را به شکل فجیعی به شهادت رسانده است.
اسارت یعنی قدر عافیت دانستن، اسارت یعنی به قناعت معنی دادن. اسارت و قربت عشق به وطن، هم وطن و خانواده را در دل شعلهور میکند، اسارت عاطفه خانوادگی را پرمعنی میکند. به عنوان مثال، مادر یعنی صفای دل، پدر یعنی آرامبخش خانواده، فرزند یعنی حلاوت زندگی، برادر یعنی پشتیبان، خواهر یعنی غمخوار، همسر یعنی وفادار. وفاداری یعنی پایداری در سختیها و در پی آن، کسب عزت و سعادت دنیا و آخرت، اما همسر نسبت به دیگران نقش مهمتری دارد.
اسارت با تمام سختیها و مرارتهایش بهترین دانشگاه خودشناسی و خودسازی بود. چون انسان بدون خودسازی نمیتواند موفق باشد.
دعا و مناجات اسارت از نظر روحی و معنوی حال و هوای خاص خودش را داشت. این اسارت بود که عملاً به ما آموخت انسان چگونه از گل نازکتر، از کوه استوارتر و از فولاد مقاومتر است.
این کتاب فقط بنا دارد تصویری کلی از اسارت و دنیای بزرگ آن را به تصویر بکشد. سعی کردهام امانت و صداقت را رعایت کنم.
نام دوران اسارت را «زیارت با دستان خالی» گذشتهام، که دلایل آن را در متن کتاب در مییابید.
کامبیز زندی
تیرماه 1396
منبع: زیارت با دستان خالی، زندی، کامبیز، 1398، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب