سال نو و ناامیدی از آزادی و ناامیدی از آزادی قریبالوقوع، ما را بر آن داشت تا فکری اساسی برای ماندن بکنیم و عدهای را نیز تشویق کردیم تا نقشهای کامل برای فرار داشته باشند. ابتدا برنامه من برای ماندن، از کلاس درس نادر شروع شد. یک روز کنار دیوار آسایشگاه تکیه زده بودم و کلاس درس نادر را نگاه میکردم. او درس عربی میداد و مدرک او کتابی بود که جهت آموزش انگلیسی به عربها نوشتهشده بود. بهخوبی پی بردم که هم نادر در ارائه درس ضعیف است و هم بقیه گیرایی لازم را ندارند. فضولی کردم و توضیح مختصری برای یادگیری عربی دادم و قرار بر این شد که دو جلسه در هفته، من درس بدهم و یک جلسه نادر درس بدهد. بعد از شروع، نادر به یاددادن ادبیات فارسی و آموزش شعر اکتفا کرد و من ضمن کار در نانوایی، مشغول آموزش زبان عربی به شکل حوزههای علمیه شدم.
کلاس، سه جلسه در هفته، با حدود پانزده نفر علاقهمند برپا میشد. در کنار این دو درس عربی و ادبیات فارسی که بهطور رسمی جای خود را در اردوگاه پیدا میکرد، هرندی مشغول آموزش انگلیسی شد. کمی بعد از او شیرمحمدی نیز به شکل دیگر آموزش گرامر را شروع کرد. مشتاقان زبان انگلیسی بیشتر بودند؛ ولی بههرحال بعد از مدتی، کلاسهای اردوگاه، منحصر به این سه کلاس شد عربی توسط من و انگلیسی توسط هرندی و شیرمحمدی.
برای تهیه لوازم مورداحتیاج، ابتدا بچهها یک تابلوی آهنی بزرگ را به دوپایه جوش دادند و با دودههای آشپزخانه و چربیهای باقیمانده گوشتها، رنگ مشکی درست کردند و روی آن مالیدند.
از گچ دیوار آسایشگاهها نیز گچ تحریر درست کردند و ما مشغول آموزش شدیم. محل اولیه تشکیل کلاسهای در حاشیه غربی دیوار بند ۳ بود و از ساعت 9:30 صبح شروع میشد و تا 12:30 ادامه مییافت. اصرار ما برای آوردن کتاب و حتی خریدن آن با حقوق ناچیزمان سودی نداشت. تنها چند فرهنگ انگلیسی – انگلیسی و یکی دو فرهنگ عربی – انگلیسی وارد اردوگاه شد. استادان انگلیسی با تکیهبر سوابق ذهنی و آشنایی عمومی افراد به این زبان توانستند منابع لازم را تهیه و در هنگام تدریس، آن را تکمیل کنند؛ ولی من که عهدهدار آموزش عربی شده بودم، تنها بودم و هیچ منبعی بهجز ذهنیات خود نداشتم. آنها را مرتب کردم و مشغول تدریس شدم. ترجمه لغات انگلیسی از فرهنگ عربی – انگلیسی نیز کمک مناسبی بود. این کمک، مرا مجبور کرد تا بعد از پایانترم اول که حدود چهار ماه طول کشید، به ترجمه آن فرهنگ بپردازم.
با استفاده از افراد خیر شروع به جمعآوری دفترچه کردم. دفترچهها که جمع شد، در دو جلد به هم دوختم و آن را خطکشی
کردم. دو نفر مشغول نوشتن کلمات عربی روی دفترها شدند و همزمان به فکر افتادم که با استفاده از استادان انگلیسی و افراد وارد، کلمات انگلیسی را ترجمه کنم و جلوی کلمات عربی در دفترچههای فارسی بنویسم.
این کار، حوصله و وقت زیادی میخواست و قلم و فراوانی هم طلب میکرد. برای کاغذ، از سفیدی حاشیه پایین روزنامهها استفاده کردم. روی هر برگ از آن كاغذها که به آنها نوار قلب میگفتیم، صد و پنجاه کلمه انگلیسی نوشته میشد. افراد زیادی به این شکل مشغول کار شدند. سپس آنها را تحویل انگلیسیدانها میدادم تا ترجمه کلمات انگلیسی را روی آن بنویسند. کار ترجمه هر برگ، ۲۴ ساعت تا ۴۸ ساعت طول میکشید. سپس ترجمه نوارها، روی دفترهای تهیهشده، جلوی کلمات عربی نوشته میشد و بهاینترتیب، فرهنگ عربی – انگلیسی تبدیل به فرهنگ عربی – فارسی شد. حدود پنج ماه طول کشید تا نزدیک ۲۵ هزار کلمه روی بیش از ۱۶۰۰ نوار قلب ترجمه و در دفترچهها نوشته شد. در حین تهیه این فرهنگ، افراد مشتاق، از روی آن کپی برمیداشتند و همزمان با تمام شدن لغتنامه، ترم دوم عربی که شامل مباحثی از نحو بود، به پایان رسید و عده دیگری نیز ترم اول را به پایان رساندند.
همزمان با اقدام فوق، هرندی سخت مشغول تهیه جزوههایی عالی برای آشنایی دقیق علاقهمندان به لهجهها و اصطلاحات کاربردی انگلیسی شد. دوبله نبودن فیلمها هم برای من کمک بزرگی بود که زیرنویسها را میخواندم و با توجه به تصاویر، کلمات جدید را یاد میگرفتم. این امر برای هرندی هم که میخواست با صداها، کلمات و لهجههای جدید آشنا شود و از آنها برای تدریس استفاده کند، مفید بود.
منبع: جهنم تکریت، جعفری، مجتبی، 1375، سوره مهر، تهران
انتهای مطلب