نزديك صبح صداي شليك گلوله حكايت از درگيري و كشف عمليات از طرف دشمن مينمود. فرمانده گروهان يكم و فرمانده پاسداران مأمور حمله به محور سمت طويله، درگيري با عراقيها را اعلام نمودند و دقايقي بعد صداي رد و بدل شدن گلوله از محورهاي كلهرات و نوسود نيز فضا را پر كرد. با آغاز درگيري سرگرد نقدي و برادر همت نداي «لاالهالاالله، محمدرسولالله» را با فشار دادن شصتي بيسيم سر داده و فرمان حمله را صادر كردند. بعد بلافاصله با يگانهاي توپخانه، دستة خمپارهانداز 120 ميليمتري و ساير سلاحهاي پشتيباني آتش ابلاغ گرديد تا مواضع دشمن را در عمق و طبق طرح زير آتش قرار دهند. يگانهاي عراقي به ويژه مواضع توپخانة آنها به شدت گلوله باران گرديد؛ به طوري كه تا ساعتها دشمن نتوانست عكسالعمل مناسبي نشان دهد. برتري آتش و تمركز آن روي هدفهاي مهم ابتكار را از دشمن سلب كرده و او را غافلگير نمود. گزارشهاي مختلفي از ميزان تلفات و انهدام تجهيزات عراقيها توسط اسرا و مخبرين دريافت شد ولي دراين باره میزان واقعي تلفات معلوم نشد.
به زودي هوا روشن شد و غرش توپها، خمپارهاندازها، آر.پي.جيها و رگبار تفنگها گوياي نبردي سخت بود. سرگرد نقدي كه منتظر دريافت خبر پيروزي و شكست سريع عراقيها بود، بيقراري ميكرد و مرتباً تماس ميگرفت و ميپرسيد چه شد؟ نقدي صبح زود و كمي بعد از آغاز عمليات از من خواست تا به سمت محور يكم حركت كنم و بر عمليات نيروها در اين محور نظارت نمايم. سرگرد نقدي گفت كلية افراد را به جلو اعزام كن و هر مشكلي دارند رفع كن. هنگام ترك پاسگاه تاكتيكي حاج همت فرمانده پاسداران به من گفت هر قدر نيروي احتياط بخواهي، در سنگرهاي پايين قله و در گردنة ملندو حاضرند. در صورت نياز آنها را به كار بگير! به سمت گردنه و محور گروهانيكم حركت كردم. هنوز مسافت كوتاهي از سنگر پاسگاه دور نشده بودم كه گلولة خمپارهاندازهاي دشمن كه قبلاً روي آن محل ثبت تير داشتند باريدن گرفت. چون پناهگاهي وجود نداشت بر سرعت حركت خود افزوده و محل فرود گلوله را با قبول خطر زياد ترك كردم و با وجود اصابت چندين خمپاره در چند قدمي من هيچ تركشي به بدنم اصابت نكرد و به حالت دو خود را به سنگرها و پشت ديوارة جاده ملندو رسانيدم. آنجا گلولهگير نبود و اكثر گلولههاي توپ و خمپاره از روي آن عبور كرده و در نقاط گودتر فرود ميآمدند و خطر بازگشت تركش آن كاهش مييافت. ابتدا از يك مسير مخفي كمي جلوتر رفته و روي مواضع عراق و صحنه نبرد دقيق شده و اوضاع را بررسي نمودم. نيروهاي خودي در اطراف مواضع عراقيها زمين گير شده و به تبادل آتش ميپرداختند و به جز جابهجايي و حركات جزئي، تغييرات قابل توجهي مشهود نبود ولي تا حدودي حد پيشروي يگانهاي خودي برايم مشخص شد. به طرف سنگر استراحت و تجمع پاسداران برگشتم. از نيرويي كه حاج همت براي احتياط در نظر گرفته بود، تعداد كمي در سنگرها حضور داشتند و تعداد معدودي به كار تداركات، نگهباني و امدادي مشغول بودند و به نظر نميرسيد بتوان از مجموع آنان نيروي قابل توجهي آماده كرد. كسي به نام فرمانده يا مسئول حضور نداشت تا بقيه را گردآوري نمايد. همة سنگرها را گشتم و هر كس را ديدم به او ابلاغ كردم كه به دستور فرمانده پاسداران بايد آمادة اجراي مأموريت باشند. به يك نفر از آنان ابلاغ كردم تا يك دسته از افراد را جمعآوري كرده و سازمان دهد تا در صورت نياز وارد عمل شود. به او گفتم از جانب آقاي كاظمي و فرمانده سپاه اختيار دارم كه مأموريت را به شما ابلاغ نمايم. فعلاً داخل سنگرها باشيد به موقع به شما اطلاع خواهم داد؛ به محل استقرار قبضههاي خمپارهانداز گروهان يكم و سپاه رفتم. آنها در حال شليك گلوله به سمت مواضع دشمن بودند. گروهبان نورمحمد ملكي و يك نفر از ديدهبانان گروهان را به جلوتر برده و محل درگيري را به او نشان داده و از او خواستم تا ضمن ارتباط با ديدهبان جلو خود نيز مراقب تغيير موضع افراد خودي باشد كه اشتباهي رخ ندهد.
مدخل طويله و يك كيلومتري غرب دزاور تا كلهرات را به عنوان منطقة فعاليت دشمن به ملكي و ديدهبان شناساندم. سروان فضائلي فرمانده گروهان يكم كه از مركز آموزش بيرجند مأمور شده بود، به لحاظ اينكه ستوان هاديزاده داوطلب اجراي مأموريت بود، بنا به تشخيص و تدبير فرمانده گردان ايشان از همراهي با گروهها در تك شبانه معاف گرديد و اينك در محل دستة احتياط گروهان ايستاده و بر امور پشتيباني آتش و تداركات نظارت ميكرد. هماهنگي شد تا ايشان آمادگي به كارگيري دستة احتياط را داشته باشند. با ستوان هاديزاده ارتباط برقرار شد. او گفت در موقعيت خوبي مستقر شدهايم و از طرفين بر سنگرهاي عراقي تسلط داريم و بچهها به شدت روي مواضع آنها آتش ميكنند البته آتش دشمن هم شديد است و فعلاً هيچ چيز معلوم نيست.
آن روز به طور مرتب با وي در ارتباط بوديم و جزء به جزء تغييرات حاصله را كه ناشي از شكست دشمن و ايراد تلفات بر او بود، به موقع دريافت ميكرديم. در ميان افراد گروهان يكم تعدادي افراد متهور و مجرب وجود داشت كه در نفوذ به مواضع عراقيها و جنگيدن با آنها مهارت پيدا كرده بودند. همچنين افرادي از بين پاسداران به لحاظ شركت در عمليات شناسايي و حضور در منطقه براي هدايت بسيجيان به روي هدف نقش مؤثري داشتند و در نتيجه نيروهاي اين محور به راحتي به موضع هجوم رسيده و دشمن را غافلگير كردند و توانستند ضربات شديدي بر نيروهاي عراقي وارد نموده، تعداد قابل توجهي را به هلاكت رسانيده و 80 نفر را اسير نمايند. رزم آوران اين محور با عبور از ميان درختان و بوتههاي بين دزاور و طويله خود را به مدخل اين شهر رسانيدند. تعدادي نيز با پشت سرگذاشتن شيار چلپچنار بر پايگاه گملي مسلط شده و آن را در محاصره ميگيرند. ستوان هاديزاده كه به عقبة نيروهاي بعثي نفوذ كرده بود، جريان نبرد را چنين بيان كرد:
«شب هنگام دستههاي تكور به جناحين و عقبة نيروهاي عراقي رسيدند و گروهها را در چند نقطه مستقر نمودند و با روشنايي روز در جريان درگيري افراد خود را به مواضع مناسبتري رسانيدند. نيروهاي عراقي كه از هر طرف زير آتش قرار گرفته بودند، به تدريج عقبنشيني را آغاز كردند و همين كه افرادي از سنگر و پايگاه خود بيرون ميآمدند از چند نقطه زير آتش رزمندگان ما قرار ميگرفتند. چون نيروهاي ما در چندين محل و به ويژه در پشت سر عراقيها سنگر گرفته بودند و به راحتي افراد در حال فرار دشمن را هدف قرار ميدادند. بقية افراد عراقي كه در پايگاهها و سنگرها مقاومت ميكردند، چون متوجه شدند در محاصره قرار گرفته و مشاهده ميكردند هر كس فرار ميكند كشته يا زخمي ميشود، متوحش شده و ارادة مقاومت را از دست داده و گروه گروه به نشان دادن پرچم سفيد (پارچه سفيد و زير پيراهن) براي تسليم به سمت نيروهاي ما آمدند. افراد ما كه به مدخل طويله رسيده و راه عقبنشيني عراقيها را مسدود كرده بودند، توانستند سه دستگاه تانك دشمن را به آتش كشيده و دو دستگاه ديگر را از كار بيندازند. توانستيم مقدار زيادي سلاح و تجهيزات دشمن را به غنيمت بگيريم.»
منبع: عبور از سیروان، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، ۱۳۹1، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب