اين عمليات با وجود سازماندهي نيروي قابل توجه، با استعداد كمي اجرا شد و سربازان يگان ما در خط اول به كار گرفته شدند. نيروي پيشرو به فرماندهي مردي شجاع و دلاور به نام مختاري اهل تهران خود را به تپة سرباز رسانده و عناصري از آن وارد حاشيه نوسود ميشوند. با شهادت مختاري بر بالاي تپة سرباز و گشوده شدن آتش شديد عراقيها بر روي نيروي عملياتي، شرايط بحراني ميشود و افراد تكور ناچار به عقبنشيني ميشوند. در اين عمليات نفوذي تعدادي از رزمندگان خود را به مواضع عراقيها ميرسانند و با آنان درگير شده و در يك جنگ و گريز موفق به قطع درگيري ميشوند. طبق اظهار سه نفر از سربازان گروهان ما، آنها وقتي كه خود را در پشت مواضع عراقي ميبينند، به خانهاي در نوسود پناه ميبرند. رزمندگان گفتند پيرمردي نوسودي در آن خانه بود. او ما را پنهان كرد و پس از چند ساعت كه عراقيها بيخيال شدند، راه گريز و پيوستن به نيروهاي خودي را به ما نشان داد.
آدم ربايي
گروههاي مخالف و ضد نظام جمهوري اسلامي پيوسته درصدد بودند تا افرادي از طرفداران جمهوري اسلامي را به گروگان بگيرند. افراد بومي مخالف كه با آنان در مبارزه بودند و شخصيتهاي سياسي و نظامي در اولويت بوده اما از ربودن افراد عادي نيز فروگذار نميكردند. از جملة ربوده شدگان منطقة پاوه، يكي از سربازان گردان ما به نام «قاسم عزيزي» بود. اين سربازِ اهل آذربايجان در نيمة دوم سال 59 زماني كه فرمانده گروهان بودم به عنوان ارشد گروهان خدمت ميكرد. بعد از مدتي با برگ مرخصي روزانه به شهر پاوه رفت اما ديگر به يگان بازنگشت. دوستان او گفتند چون گرفتاري دارد، احتمالاً فرار كرده است. طبق روش جاري گزارش غيبت و سپس فرار وي به گردان ارسال شد و از آمار يگان كسر گرديد. چند سال بعد در منطقة جنوب سرباز عزيزي به يگان مراجعت نمود، اما نه براي خدمت بلكه براي تسويه حساب و گواهي خدمت در يگان. عزيزي به قدري لاغر و ضعيف شده بود كه پوستي بر استخوان و چهرهاي شكسته از او باقي مانده بود. او اظهار داشت كه سالها در زندان دولتو در اسارت دموكراتها بوده است. او شرح اسارت خود را چنين بيان نمود: «آن روز كه با برگ مرخصي شهري در پاوه گردش ميكردم، در خيابان اصلي پايينتر از بيمارستان يك ماشين كنارم توقف كرد و سرنشينان آن با ابراز محبت از من خواستند تا سوار ماشين بشوم و مرا به مقصد برسانند. آنان با بيان اينكه وظيفه دارند كه به سربازان كشور كه در حال جنگ با دشمن هستند، خدمت نمايند مرا فريب دادند و سوار شدم. همين كه از شهر خارج شديم با اسلحه مرا تهديد كردند و چشمان و دستانم را بستند و به منزلي بردند. بعد از چند روز مرا از آنجا خارج كردند و پس از طي مسافتي طولاني و چند روز حركت و توقف، در زندان دولتو مرا تحويل دادند. آنها مرا به جاي گروهبان احمد قاسمي اسلحهدار گروهان اشتباه گرفته بودند و حرفم را باور نميكردند. اما به مرور زمان براي آنها معلوم شد كه من احمد قاسمي نيستم. آنهايي كه مرا بازجويي ميكردند، مسئولين گردان و گروهان و تعدادي از پرسنل كادر را ميشناختند. بعد از مدتي مرا به بيگاري وا داشتند. در آنجا من و تعدادي ديگر به كار احداث ساختمان مشغول بوديم. هم كارگري ميكردم، هم بنايي. غذا خيلي كم و بيشتر اوقات نان خشك بود. از ما بيش از حد كار ميكشيدند و استراحت نميدادند!» او در ادامة صحبت گفت: «بعد از چند سال بيگاري، خيلي ضعيف شدم و ديگر توان كار نداشتم. آنها مرا چشم بسته تا نزديك شهري آوردند. آنجا چشمانم را باز كرده گفتند بدون اينكه به عقب نگاه كني برو داخل شهر! بدين ترتيب مرا آزاد كردند.» از او پرسيدم زمانيكه كار ميكردي، امكان فرار نبود؟ او گفت چند نفر مراقب ما بودند و نميدانستم كجا هستم و به كدام سمت بايد بروم تا به يك شهر ايراني برسم. آنها گفته بودند ما در داخل عراق هستيم و اگر كسي از پايگاه دور شود كشته ميشود.
تشكيل قرارگاه عملياتي پاوه
گردان 139 كه با تحت امر گرفتن يك دسته تانك از لشكر 81 زرهي كرمانشاه گروه رزمي پاوه را تشكيل داده و با پشتيباني آتش يك آتشبار توپخانه محور پاوه ـ نوسود را كنترل ميكرد و اينك با ارتش عراق نيز درگير شده بود، زير امر لشكر 81 مأموريت خود را انجام ميداد اما در بهمن ماه سال 59 از زير امر اين لشكر خارج شده و به كنترل لشكر 28 كردستان درآمد.
ابتكار فرماندهي لشكر 28 بر اين بود كه با تشكيل يك قرارگاه عملياتي در پاوه؛ گروه رزمي 139، گروهان ژاندارمري و سپاه پاسداران پاوه را براي اجراي عمليات هماهنگ نمايند. براي تشكيل اين قرارگاه يا ستاد عمليات سرهنگ ايرج شهباز از لشكر 28 به پاوه اعزام شد. سرهنگ شهباز كه از افسران لشكر سابق گارد بود، با تيمي مركب از افسران اطلاعات، عمليات و تداركات وارد پاوه شده و توانست ساختماني را در سراب هولي از فرمانداري پاوه در اختيار بگيرد و با قول مساعد براي اجراي عمليات، حمايت آقاي كاظمي فرماندار را جلب نمايد. ايرج شهباز براي تقويت گردان و مهيا نمودن آن جهت شركت در عمليات آفندي اقداماتي انجام داد.
او با كمك يك تيم نيروي مخصوص، آموزش برخي سلاحها و تجهيزات را شروع نموده و برخي مهارتهاي ويژه را نيز مورد توجه قرار داد. از همه مهمتر با انتخاب تعدادي سرباز آنان را به عنوان پزشكيار براي امور پانسمان و تزريقات و تخلية مجروحين آموزش داده و تربيت نمود. در اين زمان استعداد نيروي انساني گردان از نظر سرباز نيز افزايش يافته و حداقل آمار يگانها به استعداد سازماني رسيد. ستاد عملياتي پاوه همچنين توانست مقداري وسايل مورد نياز عمليات از جمله چادر، نايلون، بيل و كلنگ، پوشاك گرمكننده، گالن آب، كيسه گوني و غيره دريافت و انبار نمايد. شهباز و تيم همراه وي با حضور در يگانها و بازديدها سعي نمود روحية آفندي يگانها را افزايش دهند. در اين زمان خط پدافندي محور نوسود در امتداد پاسگاه شيخان به سمت شمال تا ارتفاع نروي و مقابل نيسانه تثبيت شده و تقريباً آرامشي در منطقه برقرار بود. گروهان يكم و دوم از گردان 139 به طور كلي در غرب شهرستان پاوه در منطقة پراكندگي خود گرد آمده بودند تا به امر آموزش و بازسازي بپردازند و براي اجراي عمليات آماده شوند. گروهان سوم نيز به فرماندهي ستوانيكم سلطانپناه در خط مقدم دفاعي مستقر بود. سرهنگ شهباز و ستاد وي با همفكري آقاي ناصر كاظمي، همت و بعضي افراد بومي سپاه پاوه كه ضمن كسب تجربيات نظامي، عوارض و مسيرهاي منطقه را به خوبي ميشناختند؛ محور را شناسايي كرده و اهدافي را براي عمليات تعيين نمودند.
زمزمة اجراي عمليات آفندي عليه قواي عراقي توسط نيروهاي موجود در همه جا پيچيد و سربازان هم از موضوع مطلع شدند. در آن شرايط پرسنل گروهانهاي يكم و دوم كه در عمليات اخير متحمل تلفات سنگيني شده و قدرت آتش دشمن را ديده و شاهد شهادت يا مجروحيت تعداد زيادي بودند، از روحية خوبي برخوردار نبودند. در صفحات پيش گفته شد كه گروهان دوم فرمانده و حدود 40 نفر از افراد خود را از دست داد و گروهان يكم هم در اثر تحمل هفت شبانهروز آتشباري عراقيها و هجوم يك تيپ كوهستاني، تعداد 7 نفر شهيد و عدهاي مجروح از جمع افراد آن كاسته شد. به علت نابرابري قدرت آتش ما با نيروي عراقي و نرسيدن قواي كمكي در عمليات قبلي، پرسنل يگانها تا حدودي اطمينان خود را براي پشتيباني آتش خوب و دريافت نيروي كمكي در شرايط بحراني از دست داده بودند؛ يا به بياني ديگر استعداد افراد موجود در گردان و پشتيباني آتش يك آتشبار توپخانه را كه در فاصلة دوري از مرز قرار داشت، براي ايجاد يك عمليات گسترده كافي نميدانستند. از طرفي عناصري هم در بين افراد بودند كه با طرح كمبودها و بزرگنمايي نارساييها سعي در تضعيف روحية ديگران يا تحريك آنان به نافرماني و عصيان داشتند. بخصوص يك نفر سرباز وظيفه به نام همتي در گروهان دوم خدمت ميكرد كه ظاهراً هوادار منافقين بود. وي قدرت بيان خوبي داشت و طبق گزارشها با اراية تحليلهايي افراد را تحت تأثير قرار داده و آنان را به ايستادگي در مقابل فرماندهان و تمرد در اجراي دستورات تحريك ميكرد.
منبع: عبور از سیروان، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، ۱۳۹1، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب