خاطرات سرهنگ وردائی، همرزم شهید علی اصغرلو- بخش سوم
هشت ماه از اسارت میگذشت که زمزمه تبادل زندانیان با دولت ج.ا.ایران به گوش می رسید. گویا قرار بود چهار نفر از ما در مقابل همین تعداد از افراد حزب دموکرات که در زندان دولت بودند معاوضه شوند. شهید علی اصغرلو به ما گفت اگر آمدند کاری میکنیم که شماها حتماً بروید، چون من تصمیم و نقشه فرار از زندان را در ذهنم آماده کرده ام، چند روزی نگذشنه بود که تیم معاوضه کننده آمدند. پس از بررسی و مصاحبه با ما، چهار نفر را انتخاب که یکی از آنها من بودم. هنگام ترخیص از زندان حال عجیبی داشتیم، زیرا خوشحالی آزاد شدن، تحت الشعاع نگرانی از وضعیت مبهم و نامعلوم فرمانده ما که به علت ماه ها زندگی در شرایط سخت چنان زندانی،در کنار با هم بودیم، قرار گرفته بود.
شهید چنین استدلال میکرد که چون درجه من سرهنگ است و بالاترین درجه ای است که اینها به عنوان زندانی در بند دارند، پس مایل نیستند این امتیاز را زودتر از دست بدهند. مسلماً مرا به این زودی ها آزاد نخواهند کرد. لاجرم می طلبد خودم به فکر باشم و چاره ای بیندیشم. به جز نقشه فرار راه دومی وجود ندارد.
روز موعود آزادی که فرا رسید ضمن خداحافظی با سایر زندانیان، ما را به سردشت بردند و از آنجا راهی تهران شدیم.
اما شهید پس از آزادی ما بیکار نمی نشیند و با همکاری یکی از برادران پاسدار در بند، نقشه خود را عملی میکنند. برابر اخباری که بعداً زندانیان آزاد شده میگفتند، آن دو موفق می شوند، پس از 20 روز با تهیه و بهره گیری از یک میخ بزرگ و دسته چاقو، به هر شکل ممکن از زیر دیوار اطاقی که در آن محبوس بودند به خارج از زندان سوراخی تعبیه کنند و آن قدر ماهرانه این کار را به انجام رسانیدند که هیچ یکی از زندانیان متوجه نشدند. خلاصه پس از 11 ماه اسارت در نیمه شب هر دو اقدام به فرار مینمایند.
متأسفانه پس از 24 ساعت سرگردانی در کوهها و جنگلهای آلواتان هنگامی که قصد عبور از رودخانه بزرگ آلواتان را داشتند توسط افرادی وابسته به حزب دموکرات مشاهده و دستگیر می شوند.
از دیگر ویژگیهای شهید (سرتیپ) علی اصغرلو در هنگام اسارت میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
الف: همواره مدافع زندانیان خصوصاً پرسنلی که قبلا سِمت فرماندهی گردان بر آنها داشته بود.
ب: بحث و مخالفتهای شجاعانه در اوقاتی که مسائل عقیدتی، سیاسی از سوی مسئولین حزب مطرح میشد.
ج: شرکت در کارها و امورات جمعی به رغم داشتن سن و درجه بالاتر
د: دلسوز و پیگیر رفع مشکلاتی که برای زندانیان پیش می آمد.
ه: نکته بارز این بود که زندانبانان تلاش میکردند ایشان را شکنجه روحی و جسمی دهند، ولی رفتار و گفتار وی به گونهای بود که اهداف آنها معکوس میشد و آنها زجر میکشیدند و بیشتر همین عقده درونی آنها بود که به بهانه فرار او را سریع تیرباران کردند.
نهایتاً پس از تحمل یکسال سختترین شکنجه های جسمی و روحی، پیکر بی جان و تیر باران شده شهید بزرگوار را نیمه شب به منطقه سه راهی جاده سردشت-پیرانشهر-مهاباد منتقل و در آنجا مینهند و به شکلی به پادگان سردشت اطلاع میدهند. فردای آن روز پیکر مطهرش از طریق مراغه به تهران حمل و بعد از تشییع در جوار دیگر شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی قرار میگیرد.
نام، یاد و خاطره این فرمانده گرانقدر را گرامی میداریم انشاءالله که با شهدای مظلوم کربلا محشور باشد.
شهید سرتیپ ابراهیم علی اصغرلو
با لباس پرش (سقوط آزاد)
همچنانکه قبلاً توضیح داده شد در سالهای اولیه انقلاب به علت عدم امنیت در اکثر شهرها و محورهای مواصلاتی استانهای کردستان و آذربایجان غربی برای هرگونه تردد در محورها، ارتش به ناچار از ستون نظامی بهره می گرفت و برای ایجاد در تامین محور، شهید صیاد شیرازی دستور فرمودند تا با استقرار تیم های عملیاتی نوهد که هر تیم متشکل از دو افسر، ده درجه دار زبده، ورزیده و مسلط به اجرای جنگ های نا منظم بود، در لشکر های 28 و 64 و تمامی پادگانهای مربوطه به هنگام به حرکت درآمدن ستون، آنان را همراهی و در مسیر جاده هرگونه فعالیت ضد انقلاب را خنثی تا عناصر ستون قادر به ادامه حرکت باشند.
بدین لحاظ زمانی که در شهریور ماه 1359 تصمیم به اعزام یک گردان از تیپ هوابرد شیراز جهت گردان از همان تیپ که از قبل در پادگان شهر سردشت حضور داشت گرفته شد. برای شناسایی محوری که میبایست از بانه به سردشت مورد استفاده قرار میگرفت به تیم عملیاتی نوهد که در پادگان سقز مستقر بود دستور داده میشود چند روز قبل از اعزام ستون با بهرهگیری از یک فروند بالگرد 214 شناسایی هوایی به عمل آورده و از هرگونه فعالیت احتمالی ضد انقلاب که میتوانستند با ایجاد موانع و احداث سنگرهای آتش به مختل نمودن حرکت ستون نظامی بیانجامد، اطلاعاتی کسب تا بر مبنای آن تمهیدات لازم به عمل آورند.
سروان احمد اسدی(پرونده در دست) به همراه سرهنگ آبشناسان
و سرهنگ صیاد شیرازی – پاکسازی بوکان- شهریور 1360
سخن پایانی:
امیدورام که توانسته باشم مختصری از حق مطلب را در چگونگی فداکاری هموطنان و همرزمانم در سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی ایران ارائه کرده باشم. هر چند که عقیده دارم با هر قلم و بیان و سخن، مفهوم سازی آن لحظات، آن رفتارها، آن تلاش ها بطور کامل امکان پذیر نمی باشد. مسلماً خوانندگان محترم هم هر کدام به درجاتی از درک مفاهیم موضوع موفق می گردند.
خدا کند که با این بضاعت موحود، توانسته باشم تا حدی قابل قبول، روح شهدا را شاد کرده باشم.
انشاء الله و السلام
منبع: دلاورمردان روزهای سخت، اسدی، احمد، 1394، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب