خلیج فارس عمدتاً شامل کشورهایی است که با مسائل و مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و ساختاری روبهرو هستند. همین عقبماندگیهای ساختاری، زمینهساز ناامنیها و بیثباتیهای موجود در منطقه هستند. همین امر به بازیگران خارجی فرصت لازم برای ایفای نقش اصلی در منطقه خلیج فارس را داده است. عامل بیگانه با حضور مستقیم خود، نقش اصلی را در منطقه بازی میکند و این خود پیامد اوضاع داخلی منطقه است.
كشورهاي حاشيه خليج فارس به علت وابستگي شديد به درآمدهاي نفتي از وضعيت اقتصادي مطلوبي برخوردار نيستند و شديداً در مقابل نوسانات قيمت نفت آسيبپذير ميباشند. علاوه بر مشكلات اقتصادي، فقر عمومي و نسبي كه در جوامع اين دولتها برقرار است، از جمله عوامل بيثباتي اين دولتها و وابستگي شديد آنها به دولتهاي خارجي است.
يكي از مهمترين ويژگيهاي ژئوپليتيكي كشورهاي نفتخيز غرب آسیا، عدم اتكاي كامل آنها به تفكرات انساني ملتهايشان به دليل وابستگي شديد آنها به درآمد نفت است كه آن هم از خارج تأمين ميشود؛ لذا تكيه زمامداران اين كشورها به سياست خارجي و متحدان خارجي است كه به نحوي ميتوانند در تأمين بودجه اين كشورها از طريق خريد نفت و گاز كمك نمايند. اين عامل مهم و خلأ ژئوپليتيك ناشي از آن موجب گرديده است كه هيچيك از اين كشورها از يك امنيت پايدار همهجانبه و درك شده كه با آحاد ملت اشتراك منافع داشته باشد، برخوردار نبوده و در هر تغيير و تحول استراتژيكي به سرعت دچار بحران ميشوند. به عوامل فوق مشكلات بنيادي، اقتصادي و زيرساختي نيز اضافه ميشوند.
اين يك واقعيت است كه كشورهاي حاشيه خليج فارس به دليل اينكه درآمدهاي اصلي كشورشان در گرو صادرات نفت و دلارهاي نفتي است، به هيچ وجه منافع مشتركي با ملتهايشان ندارند و همين امر آنها را به سمت سيستمهاي مطلقه و غيردموكراتيك پيش ميبرد و نبودن اتكاي آنها به ملت و مردمشان و عدم ثبات سياسي باعث رويآوردن آنها به ماجراجوييهاي نظامي و تسليحاتي ميشود. به همين دليل، شايد بزرگترين خريداران و مشتريان تسليحات آمریکا، كشورهاي نفتخيز حاشيه خليج فارس باشند. دست يافتن به برتري نظامي و استراتژيك در خليج فارس كه راه ورود به بخشي از آبهاي آزاد جهان و محل عمده ترانزيت نفت است، در رأس استراتژي دريايي دولتهاي بزرگ و از طريق همكاري با كشورهاي منطقه است و اينها نشان از ضرورت تأمين امنيت تجارت دريايي در خليج فارس ميباشد.
ظهور افكار ناسيوناليستي مانند پان عربيسم، پان تركيسم و پان ايرانيسم در نيمه دهه1950، منطقه را دچار التهابي ساخت كه تا دو دهه ادامه داشت. كارايي نداشتن بعضي از رهبران كشورهاي منطقه و دور بودن آنان از نخبگان و روشنفكران نيز از چالشهاي اصلي به شمار ميرود. حكومتهاي اقتدارگرايي فردي، سلطنتي و خانوادگي و حتي قبيلهاي نيز بيشتر نظامهاي سياسي را دچار بحران مشروعيت ساخته است. اين بحران سبب شكنندگي داخلي شده كه بر اثر آن، اين كشورها به قدرتهاي بيگانه متكي ميشوند و بدين ترتيب، حضور بيگانگان در منطقه توجيه ميشود.
تك محصولي بودن كشورها و اتكاي آنها به صدور نفت و اقتصاد موازي، سبب وابستگي آنها به قدرتهاي صنعتي و بينيازي از همسايگان شده است. آمریکا و اسرائيل نيز در سايه اين شرايط درصددند روند طبيعي اقتصاد منطقه را تخريب و پيوسته كشورهاي منطقه را به دلارهاي نفتي وابسته كنند.
«اين سياست عوايد سرشاري روانه كشورهاي غربي و بويژه آمریکا ميكند. در اين راستا، كشورهاي منطقه خليج فارس درآمدهاي نفتي را به سبب اختلافهاي مرزي و گاه قومي و شرايط كلي حاكم بر منطقه بار ديگر در راستاي اهداف نظامي خود به سوي غرب روان ميسازند.» (سيمبر، 1385: 28)
از طرفي، بحرانهاي هويت، نابسامانيهاي اجتماعي، عدم كارايي و ناتواني در رهبري جامعه در ميان اعراب و بحران مشروعيت، اختلافهاي قومي، قبيلهاي در داخل و اختلافهاي سياسي و مذهبی (و گاه فردي) در خارج و آسيبپذيريهاي زياد در كشورهاي منطقه، دست به دست هم داده تا كشورهاي عرب منطقه جزء ضعيفترين مجموعه ملت و كشورها در سطح جهان به حساب آيند.
آمریکا نيز به دعوت كشورهاي منطقه و با انگيزه و هدف حفظ امنيت و ثبات (خود و همپيمانانش) در اين منطقه حساس پا به اين نقطه از جهان استراتژيك گذاشته و همواره خود را مسئول و حافظ منافع جهانيان در خليج فارس ميداند.
شرايط داخلي در خليج فارس به گونهاي است كه زمينه هرگونه همكاري دوجانبه و چندجانبه ميان كشورهاي منطقه را از ميان برده و اين كشورها را براي كسب امنيت متوجه خارج كرده است. حضور مستقيم عامل بيگانه خود، پيامد اوضاع داخلي منطقه است و با اصلاح اوضاع داخلي ميتوان نقش عامل بينالمللي را در اين منطقه كاهش داد.
بنابراين، عامل اصلي ناامني، بيثباتي و حضور بيگانه، در مسائل و مشكلات داخلي منطقه نهفته و برآيند مستقيم عملكرد كشورهاي منطقه است و ضرورتاً براي از ميان بردن معلول، بايد علت آن را از ميان برد (رنجبر، 1378: 174).
منابع ناامني ايران
با توجه به آنچه از قبل پيرامون ويژگيها و مشكلات ساختاري كشورهاي حوزه خليج فارس مطرح شد، تا حدودي به مشكلات امنيتي فراروي جمهوري اسلامي ايران اشاره شده است. در اين بخش، سعي در اشاره به منابع ناامني جمهوري اسلامي ايران، با تأكيد بر دو رويكرد منطقهاي و فرا منطقهاي ميشود.
- منطقهاي
فقدان مشروعيت داخلي و در نتيجه، ضعف داخلي كشورهاي جنوبي خليج فارس و عدم اتكاي آنها به ملتهايشان از دو جهت منجر به آسيب وارد شدن به كشورهاي منطقه ميشود.
اول اينكه زمينههاي همكاري و همگرايي را از بين ميبرد و باعث دور افتادن كشورها و موضعگيري در مقابل يكديگر ميشود. دوم اينكه موجب حضور كشورهاي قدرتمند براي برقراري امنيت و پُركردن خلأ قدرت در اين منطقه ميگردد. اين امر باعث میگردد كه: «در ميان مناطق جهان سومي، در دوران پس از جنگ جهاني دوم، تنها منطقهاي كه با توجه به تواناييهاي بالقوه داخلي به شدت تحت نفوذ سياسي و اقتصادي بينالمللي قدرتهاي بزرگ باقي بماند، غرب آسیا باشد.» (سريع القلم، 1384 : 38)
نبود مشروعيت داخلي به بيثباتي سياسي ميانجامد و بيثباتي سياسي به اختلافات ميان كشورها دامن ميزند و در نتيجه، بازتاب منطقهاي، احساس ناامني شديد را در پي دارد. احساس ناامني دو نتيجه بسيار منفي و بلندمدت بر رشد و توسعه سياسي اقتصادي منطقه ميگذارد:
الف) مسابقه تسليحاتي؛
ب) حضور نيروهاي بيگانه براي ايجاد امنيت.
«در خليج فارس، امنيت و مشروعيت حوزه قدرت، به قدري به دنياي بيرون از مرزها وابسته است كه هر روز جابهجايي قدرت و تغيير ماهيت و جهتگيريها، تابع منافع بينالملل است. عامل بيروني با استفاده از ضعف داخلي، نقاط اختلاف را تشديد ميكند و سياست در غرب آسیا را همسو با منافع بينالمللي و نه منافع كشورهاي منطقه شكل ميدهد. ناهمگوني ساختارهاي سياسي هشت كشور خليج فارس به همان اندازه كه بر سياست خارجي آنها تأثير ميگذارد، به همان ميزان بر همكاريهاي منطقهاي و بر امنيت خليج فارس تأثيرگذار است.» (رنجبر، 1378: 175)
منبع: دریاسالار، دریاداردوم ستاد عبدالله معنوی رودسری ، 1398، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب