در مقابل مؤلفههاي قدرتمند و مؤثر بازدارندگي جمهوري اسلامي ايران در مواردي كه احصاء شد عبارت بود از:
- حضور رهبريِ پيامبرگونه حضرت امان(ره)؛
- انگيزه و ميل ملي براي دفاع از كشور بر اساس اعتقادات ديني (منبعث از سيره و مديريت ديني حضرت امام)؛
- وجود ارتش (البته با وضعيتي كه در بالا ذكر شد)، آن هم صرفاً به دليل درايت، آيندهنگري و دلسوزي حضرت امام و تعداد معدودي از سران از جمله مقام معظم رهبري كه براي بقاء ارتش اقدام نمودند؛
- تشكيل سپاه و بعد بسيج مستضعفين و سرازير شدن جوانان مؤمن پرشور به اين دو نهاد انقلابي، كه اين موارد هم مديون نعمت وجود حضرت امام و رهبري بوده و هست.
و در يك جمله ميتوان گفت:
اگر امام نبود، با شروع جنگ، از ايران اسلامي و اسلام شيعي چيزي باقي نميماند و این مؤلفههای موجود در مراحل بعدی دفاع مقدس محور پیروزیها، حماسه و موفقیتها بود.
لذا باید گفت بعد از مرحله بازدارندگي همين مؤلفههاي فوق، به ويژه نقش حضرت امام و عشق و ارادت ارتشيان به امام و شهادتطلبي ملت شهيدپرور بود كه در هفته اول ارتش عراق را در بسياري از مناطق زمينگيركرد و استراتژي او مبني بر تجزيه ايران و سقوط جمهوري اسلامي را منجر به شكست نمود و بنيان و پايه دفاع جانانه، حماسي و ايثارگرانه پيروزمند ارتش، سپاه پاسداران قهرمان و بسيج جان بركف مردمي را براي جمهوري اسلامي ايران بنا نهاد.
نتيجه اينكه در اين مرحله موفق نبوديم و پيروز اين مرحله دشمن بود كه هزاران كيلومترمربع از سرزمين اسلامي ما را اشغال كرد، ولي دلايل ناموفق بودن در مرحله بازدارندگي، به طور غيرارادي برگ برنده سياسي براي ما بود كه به دنيا ميگفتيم ما قصد جنگ نداشتيم، زيرا انقلاب اسلامي خود را براي جنگ آماده نكرده بود و ميخواست به ساختار نوپاي خود بپردازد.
مرحله دوم: درهم شكستن حمله دشمن در مرزها
به دلايل ذكرشده در مرحله بازدارندگي، استقرار نيروهاي نظامي بر مبناي پيشبيني و نوع تهديد و متناسب با تهديد در مرزها صورت نگرفته بود و با امكانات سياسي، اقتصادي و تجهيزاتي آن زمان هم با شروع جنگ، رساندن امكانات نظامي متأسفانه به زماني بيش از 45 تا 60 روز نياز داشت كه اين امور باعث شد در مرحله درهم شكستن حمله دشمن در مرزها هم كاملاً موفق نباشيم و نيروهاي موجود ارتشي در مرزها با ايثار جان و شجاعت مثالزدني در مقابل يگانهایي تا ده برابر استعداد خود ايستادگي كردند تا در مراحل بعد جنگ به موفقيت برسيم. در هر حال پيروزي اين مرحله قريب به 30% است.
مرحله سوم: كند كردن، متوقفكردن و سد كردن پيشروي دشمن و زمينگيركردن او
در اين مرحله با توجه به اينكه دشمن قصد تصرف شهرهاي بزرگي همچون كرمانشاه، ايلام، اهواز، آبادان و خرمشهر و در صورت موفقيت تسخير پايتخت را داشت (البته آرزويي خيالپردازانه بود) و اگرچه شهرهايي چون قصرشيرين، ذهاب، مهران، خرمشهر و… را تصرف كرد، ولي ارتش جمهوري اسلامي ايران در همان بدو حمله دشمن و با تلاشهاي مظلومانه و شجاعانه باعث شد كه دشمن به اهداف عمده خود نرسيده و در خرمشهر با دفاع نبردهاي گردان دژ، تكاوران دريايي، دانشجويان دانشگاه افسري و نيروهاي مردمي اعزامي از نقاط مختلف كشور قريب به چهل روز موفق به اشغال خرمشهر نشود و بعد در تمامي جبهه ها به تدريج با حضور سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج مخلص و شجاع، دشمن كاملاً زمينگير شد. لذا ميتوانيم بگوييم ما در اين مرحله موفق و پيروز بوديم (اين مرحله80% ضريب موفقيت ماست).
مرحله چهارم: بيرون راندن دشمن از سرزمينهاي اشغالي
در اين مرحله ما در نهايت توانستيم دشمن را از تمام مناطق اشغالي بيرون كنيم و يك وجب از آب و خاك ميهن اسلامي از كشور ما جدا نشد و لذا در اين مرحله هم كاملاً پيروز شديم (100% موفقيت).
مرحله پنجم: تنبيه متجاوز و انهدام ماشين جنگي عراق
در اين مرحله با توجه به تعداد اسراء و تجهيزات و تسليحات انهدامي و به غنيمت گرفته شده از دشمن نه 100% بلكه تا حدود زيادي موفق بوديم (80% موفق بوديم، گرچه بلافاصله دنياي استكبار عراق را بازسازي كرده و زخمهاي او را التيام ميبخشيدند).
مرحله ششم: تحميل اراده سياسي به متجاوز و حاميان او در تسليم به خواستههاي ما
با صدور قطعنامه 598 سازمان ملل و بعد با اعلام دبير كل سازمان ملل مبني بر معرفي عراق به عنوان آغازكننده جنگ و پذيرش قرارداد1975 توسط صدام در اين مرحله موفق و پيروز بوديم، گرچه بحث پرداخت خسارات جنگ تاكنون تحقق نيافته است (100% موفقيت ما حتمي است).
مرحله هفتم (آخرين مرحله): دفع فتنه يا نابودي حاكميت متجاوز
در اين مرحله اگرچه به نوعی و به نظر بعضیها نتوانستيم به پيروزي كامل دست يابيم و دليل عمده آن اين بود كه كليه حاميان صدام، به خصوص امريكا عملاً وارد جنگ با ايران اسلامي شدند و لذا وسعت فتنه و تهديدات فتنهانگيز و عمق و شدت آن بيش از توان ما شد، ولي در اين مرحله هم شجاعت حضرت امام(ره) در پذيرش قطعنامه ما را از آسيب فتنه در امان داشت. البته به نظر ميرسد در اين مرحله ما بيش از 60% موفق بودهايم، زيرا صدام ميبايست براي جبران شكست و تأمين اهداف خود جنگ ديگري در حمله به كويت در پيش گيرد. يعني شكست صدام از ايران اسلامي بزرگترين دليل حمله او به كويت بود و بعد با شكست نهايي در حمله به كويت و با توجه به وجود دو شكست (حمله به ايران و حمله به كويت) ارتش عراق از نظر انگيزه، روحيه، ميل به جنگجويي، توان و قدرت نظامي، پشتوانه مردمي و بیاعتمادی به رهبران به وضعيتي در آمده بود كه شكست صدام را خواهان بود. اين امر همراه با اراده ملي مردم عراق در مبارزه با حكومت و وابستگي ارتش صدام به شرق و غرب، يعني همانهايي كه براي آنها ميجنگيد، شكست صدام را در كوتاهترين زمان ممكن ساخت و همينطور چهره منفور و شكستخوردهاي كه از صدام در دنيا توسط دفاع جانانه ما ترسيم شده بود خود يك پيروزي سياسي و معنوي براي ما بود.[1]
منبع: پیاده نظام در دفاع مقدس، آراسته، ناصر-نیکفرد، علی، 1393، ایران سبز، تهران
[1] . براي تبيين اين وضعيت مناسب است كه به كتاب «امريكا قبل و بعد از اشغال عراق»، تحليل، مؤلف و تنظيم: علي اعواني، انتشارات سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران مراجعه نمائيد.
انتهای مطلب