وودز: الجبوری کی به فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و بهطور خاص بر روی تغییر چه چیزی در این نیرو کار میکرد، علتش چه بود و چه انگیزهای برای این کار داشت؟
عبوسي: الجبوری در سال ۱۹۷۹م فرمانده نیروی هوایی عراق شد. او خلبان هواپیماهای انگلیسی هانتر (Hunter) بود و در آمریکا آموزشدیده بود. افزون بر این، فرد جسور و متهوری بود که برای نیروی هوایی کاملا مناسب بود و بهطور مداوم در تمرینات آموزشی شرکت میکرد. الجبوری یکبار پس از شرکت در جلسه توجیه تمرین آموزشی پایگاه هوایی حوریه شخصا در این تمرینات شرکت کرد. جلسات زیادی با خلبانها برگزار میکرد و ارتباط خوبی هم باخدمه هوایی داشت
مورای: صدام در سال 1980م تعدادی از افسران بعثی نالایق را در ردههای فرماندهی نیروی زمینی عراق به کار گمارد. در نیروی هوایی هم همین کار را کرد؟
عبوسی: نه به هیچ وجه. نیروی هوایی عمدتا به دست افسران شایسته اداره میشد و امکان پیوستن افسران نالایق به این نیرو وجود نداشت. افزون بر این، ژنرال عدنان خیرالله شخصا نیروی هوایی را هدایت میکرد. ما همیشه میگفتیم اگر عدنان زنده بود، عراق هرگز به کویت حمله نمیکرد. صدام بجز عدنان به حرف هیچکس گوش نمیداد. وقتی عدنان کشته شد، ارتش عراق هم با او مرد.
وودز: در سال ۱۹۷۹م نظر صدام نسبت به نیروی هوایی عراق چگونه بود؟ اصولا این نیرو را یکی از مؤلفههای قدرتمند ارتش عراق به شمار میآورد؟
عبوسی: صدام هیچ دانش یا تجربهای درزمینه نیروی هوایی نداشت. این عدنان خيرالله بود که به نیروی هوایی میآمد، با هواپیماهای ما پرواز میکرد و ارتباط نزدیکی با کارکنان این نیرو داشت.
وودز: ژنرال خیرالله از شما هم حمایت میکرد؟
عبوسی: خیرالله آدم خوبی بود. از دوستان من بود و هنگامی که فرمانده آموزش نیروی هوایی بودم گاهی در مورد کارهایش میگفت: "میخواهم این کار را بکنم، ممکن است به من کمک کنید؟" من هم با توجه به ارتباط دوستانهای که با او داشتم، درخواستهایش را انجام میدادم. او میخواست توان رزمی نیروی هوایی را ارتقا دهد. مرگش برایمان ضایعه بزرگی بود. البته با مرگ او نیروی زمینی هم از دست رفت؛ زیرا افرادی مانند على حسن المجید که سکان هدایت این نیرو را به دست داشتند، سیاستمدارانی بودند که هیچچیز از امور نظامی نمیدانستند و ابتدا فقط آنها در کار نیروی زمینی دخالت میکردند، اما بعدها شخص صدام هم مداخله در امور این نیرو را آغاز کرد.
مورای: درست است که صدام در سال ۱۹۸۰م میگفت هر بعثی خوبی سرباز خوبی است، اما بعدها فهميد که هر بعثی خوبی لزوما نمیتواند خلبان خوبی باشد؟
عبوسی: هیچگاه چنین چیزی نشنیدم. او همیشه میگفت سربازان خوب بعثیهای خوبی هستند، حتی اگر بعثی هم نباشند.
مورای: نظر صدام در سال ۱۹۸۰م این بود که افرادی مانند طالع الدوری چون بعثیهای خوبی هستند، میتوانند فرمانده لشکرهای خوبی هم باشند.
عبوسی: طالع الدوري فقط حرف میزد و هرگز تأثیر یا نفوذش بر نیروی زمینی بهاندازه نزار الخزرجی نبود.
وودز: ممکن است جریان حملات هوایی اولیه عراق در 1980م را برایمان بگویید؟ مقاله دقیق و طولانیتان را در این زمینهداریم، اما طرحریزی شما برایم جالب بود. بر اساس توضیحاتی که دادهاید، ابتدا مأموریت اولیه طرحریزی شد و سپس در قالب مأموریتی آموزشی به خلبانها ابلاغ گردید ولی این طرحریزیها در واقع طرحهایی برای جنگ بود.
عبوسی: همانطور که گفتم، آموزشها را تشدید کردیم تا توانمندیهای نیروی هوایی عراق را در مقابل نیروی هوایی ایران متوازن کنیم. من در آن زمان فرمانده ناوگان هوایی بودم و نمیتوانستم بگویم اجرای این حمله و کسب موفقیت در آن ممکن است یا غیرممکن. بنابراین، حدود ۱۸ ساعت پیشازاین عملیات به خلبانهای زیر امرم گفتم گرچه مأموریت شما بهظاهر عملیاتی علیه ایران به نظر میرسد، ولی در واقع مأموریتی آموزشی در قالب برنامههای وسیع آموزشی است که ماهها بر روی آن کارکردهایم.
وودز: تا 48 ساعت پیش از آغاز جنگ متوجه شدید که این مأموریتی جنگی است یا هنوز فکر میکردید به مأموریتی آموزشی میروید؟
عبوسی: در جایگاه فرماندهی واحد نظامی عملا چیزی نمیدانستم و با خود فکر میکردم این مأموریت ممکن است واقعی باشد. اما وقتی با تعدادی دیگر خلبانها بر روی باند پرواز قرار گرفتیم و کسی دستور توقف عملیات را به ما نداد، فهمیدم که جنگی واقعی آغازشده است. در تمرینها معمولا همچون رانندگان تاکسی عمل میکردیم، بهاینترتیب که موتور را روشن میکردیم، شتاب موتور را به ۱۵۰ دور در دقیقه میرساندیم، موتور را خاموش میکردیم، دور موتور را کاهش میدادیم، برمیگشتیم و پارک میکردیم. ولی این بار هیچکس به ما نگفت موتورها را خاموشکنیم و به محل پارک برگردیم. بهاینترتیب، طولی نکشید که هواپیماها به پرواز درآمدند و تازه فهمیدیم که وارد جنگ شدهایم.
منبع: جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام، عبدالمجید حیدری، 1393، مرزوبوم، تهران
انتهای مطلب