آنها هزاران شاخه تیرآهن و نبشی و میلهگرد و… را مانند میله پرچم در زمین فروده برده بودند تا چتربازان ایرانی نتوانند در آنجا فرود آیند. حتی به درختان خرما هم رحم نکرده و تعداد زیادی از نخلها را از ریشه درآورده بودند تا تانکها و خودروهای زرهی منطقه مانور داشته باشند و مانعی در مسیرشان نباشد. اثر میلیاردها گلوله و ترکش همچنان بر در و دیوار شهر مشاهده میشد و هیچ جای سالمی پیدا نبود. در حاشیه رود کارون، یک خط پدافندی مستحکم درست کرده بودند که کانالهای سرپوشیده از نقاط بارز آن بود که هر 10 متر از داخل کانال یک دریچه به سمت رودخانه باز بود که روی آب کارون را حراست و نگهبانی میکردند.
پس از گشت و گذار زیاد در سطح شهر، خیابان نقدی، محله قدیمی خودمان، را دیدم. منزل ما آسیب چندانی ندیده بود و از اسناد و مدارکی که آنجا دیدم اینطور معلوم بود که آنجا محل کار یا دفتر یکی از فرماندهان گردان لشکر11 عراق به نام سرگرد خالد بود. متأسفانه، عراقیهای نامسلمان یخچال و تلویزیون مردم بیگناه خرمشهر را در دیواره سنگرها به کار برده بودند و فرشهای مردم هم در کف سنگرها استفاده شده بود که دیگر قابل استفاده نبود.
تا پایان جنگ، خرمشهر همان وضع را داشت. پس از آتشبس، در مورد آبادانی خرمشهر اقدام شد و بازسازی گردید. به خرمشهریها گفته بودند هرکس به خرمشهر برگرد، پنج قلم کالای اساسی (یخچال، تلویزیون، فرش، کولر، اجاق گاز) به طور رایگان به آنها داده میشود.
کلام آخر
من پس از سی سال خدمت، سرانجام در سال 1372، از خدمت بازنشسته شدم و به شهر مقدس مشهد مهاجرت کردیم و سالهاست در جوار حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) زندگی میکنیم.
علاوه بر این خاطرات تاکنون پنج کتاب به نامهای زیر نگارش و چاپ نمودهام:
1- نگاهها و عبرتها.
2- نگاهی به تاریخ معاصر ایران.
3- ستارگان ولایت.
4- تاریخچه دریانوردی ایرانیان.
5- زندگی و خاطره.
منبع: دفـاع از خـرمشـهر ، کریمی، قاسم ، 1395، ایران سبز، تهران.
انتهای مطلب