آن موقع هنوز خرمشهر در اشغال و آبادان در محاصره بود. بچههای کوی سازمانی با دیدن من بسیار خوشحال شدند. همسایههایی که هنوز خانوادههایشان را از خرمشهر خارج نکرده بودند، دور من جمع شدند و از اوضاع و احوال جبهه و دریا از من سوالاتی میکردند.
یک گلوله توپ به خانه سازمانی ما اصابت کرده بود که بر اثر موج انفجار، مقداری از دیوار تخریب شده بود، اما خوشبختانه هیچ آسیب و خسارتی به وسایل زندگی وارد نشده بود. اما کسی باطری ژیان من را برداشته بود، باک آن هم کاملاً خالی بود. پس از دو روز، پایگاه یک خودرو باری در اختیارم گذاشت تا وسایل زندگیام را حداقل تا روستای چوئبده، 50 کیلومتری شرق آبادان، برساند.
در چوئبده باند هلیکوپتر درست کرده بودند. در همانج اسکلهای هم بود که مردم بار و بنه را سوار لنج و یا قایق میکردند و از روی رودخانه بهمنشیر به طرف بندر امام حرکت می کردند. آن روز بنز باری نیروی دریایی وسایل منزل مرا بار زد، خودم هم با ژیان به سمت چوئبده حرکت کردم. با سختی زیادی وسایل را از کامیون پیاده کرده و سوار لنج کردم. ماشین هم روی لنج قرار گرفت و پس از 24 ساعت، به بندر امام رسیدم. در اسکله بندر امام هم خودروهایی بودند که به اطراف بار میبردند. در آنجا اثاث منزل و خودرو را از لنج پیاده کردم، خودرویی اجاره کردم و به طرف بوشهر راه افتاد و در نهایت، با هر مشکلی بود، به تنهایی اثاث را سر و سامان دادم و در خانه سازمانی نیروگاه مستقر شدم. چند روز بعد همسر و بچهها هم با هواپیما از مشهد به بوشهر رسیدند.
اگرچه مأموریت من کماکان در روی دریا ادامه داشت، اما با وجود همسر مهربان و مدیری که داشتم از اداره زندگی و تربیت بچهها و درسشان آسوده خاطر بودم. هر هفته یا دو هفته سری به منزل میزدم و مجدداً به دریا برمیگشتم. مأموریت و تخصص من توپهای 23 میلیمتری و تیربار40میلیمتری و سه اینچ روی کشتی بود. من دوره توپهای سه اینچ را در امریکا گذرانده بودم. سال 1348 تعدادی از همان توپها را که روی ناو مستقر بود، برای تحویل به ایران در اقیانوس اطلس آزمایش کردم. برخی از آنها واقعاً ایراد فنی داشتند و خوب تیراندازی نمیکردند. من معایب توپها را به طرف امریکایی گفتم، اما او قبول نمیکرد؛ تا اینکه گزارشات من به سفارت امریکا رسید و پس از مدتی، توپهای مورد نظر رفع عیب و تحویل ایران شدند. همان توپها در جنگ هشت ساله ایران و عراق به دفعات مورد استفاده و تیراندازی قرار گرفتند. در طول هشت سال جنگ، دریای عمان و خلیج فارس تحت سلطه نیروی دریایی ایران بود و نیروی دریایی عراق هیچگونه فعالیتی نداشت و فقط نیروی بسیار ضعیفی از آنها در خور عبدالله و بندر امالقصر دیده میشدند که با جبهه جنگ کیلومترها فاصله داشتند. البته کشور کویت در طول جنگ، جزیره بوبیان خود را در اختیار نیروی دریایی عراق قرار داده بود و از آنجا علیه کشتیهای تجاری و نفتکشهای ایران موشک کرم ابریشم و اسکاد شلیک میشد. عراقیها نیز با کمی تغییرات، موشکهای اسکاد بی را به موشک الحسین و العباس تغییر نام داده بودند.
وقتی پل بعثت بر روی رودخانه اروند احداث شد، به طور کلی، هیچ شناوری نمیتوانست از خلیج فارس به طرف بندر خرمشهر و آبادان و بصره برود و در اروندرود، هیچ فعالیت دریایی وجود نداشت. چندین کیلومتر دورتر از بندر امام و در قسمت جنوب این بندر، جزیرهای به نام بوسیف وجود دارد که ابعاد بسیار کمی دارد و شاید مساحت کل آن به سه کیلومترمربع هم نرسد. این جزیره تماماً شنی و سنگلاخ بوده و هیچ پوشش گیاهی ندارد و بر اثر مَدّ به مدت 10 ساعت زیر آب میماند و از دیده پنهان میشود. به همین علت، بیشتر مواقع قابل استفاده نیست. ما این جزیره را به پایگاهی موقت تبدیل کرده بودیم و ساعاتی از روز که آب دریا پایین بود، چند فروند هلیکوپتر نیروی دریایی و هوانیروز در آنجا مستقر میشدند و تأمین کشتیهای تجاری و نفتکشها را به عهده میگرفتند. چون این جزیره به سکوهای البکر و الامیه عراق نزدیک بود و از آنجا بندر فاو را هم میتوانستیم زیر نظر بگیریم، بنابراین، جای مناسبی بود تا مأموریتهای دریایی ما آسانتر شود. همه تهدیدهای عراق از همین دو سکو و بندر فاو بود و برای کشتیهایی که قصد پهلو گرفتن در بندر امام را داشتند ایجاد مزاحمت میکردند. ما از همان جزیره بوسیف عکسالعمل نشان میدادیم و تهدیدهای دشمن را خنثی میکردیم.
من در روی ناو میلان مسئول توپخانه بودم و دوره تخصص توپهای ضدهوایی و توپهای ساحل به دریا و… را در امریکا گذرانده بودم و در طول هشت سال جنگ ایران و عراق، ضربات مهلکی را به ارتش متجاوز عراق وارد میکردیم، به خصوص در پدافند هوایی فعالیتم بسیار خوب بود و در مجموع، شش فروند هواپیمای عراقی را در طول سالهای دفاع مقدس از بین بردم. اولین هواپیما در روز دوم جنگ و در بندر امام بود. با همین توپها، علاوه بر هواپیماها، ناو و ناوچههای زیادی از دشمن را از بین بردم و همچنین در انهدام سکوهای البکر و الامیه در روز هفتم آذرماه سال59 نیز نقش بسیار مهمی در عملیات مروارید داشتم و بر این توفیق افتخار میکنم.
منبع: دفـاع از خـرمشـهر ، کریمی، قاسم ، 1395، ایران سبز، تهران.
انتهای مطلب