دفـاع از خـرمشـهر(42)
سه گفتار از 34 روز دفاع و مقاومت در خرمشهر
فصل دوم
خاطرات کارمند نظامی عبدالحسین مرشدی
از روزهای دفاع و سقوط خرمشهر
جنگ تن به تن در خونینشهر
فرازی از ادبیات دفاع مقدس[1]
از شلمچه تا کوتشیخ راهی نیست، اما در این اندک فاصله چه عزیزانی جان خود را فدا کردند و شهید شدند، تا دشمن نتواند به کوتشیخ برسد. نخلستانهای اطراف شلمچه خاطره اولین روزهای جنگ را زنده میکند و به دنبال آن، مقاومتهایی در پل نو و ساختمانهای پیشساخته روبهروی پلیسراه خونینشهر و روزهای بعد پادگان دژ با شهدای بسیارش که عدهای از آنان زیر شنی تانکهای دشمن له شدند و گوشت تنشان به چرخهای تانک جسبید. اینها همه خاطرات روزهای مقاومت را زنده میکند. این خاطرات تلخ سرانجام به خونینشهر رسید و از آنجا تا کوتشیخ ادامه پیدا کرد. امروز در کنار هر سنگ و هر سنگفرشی، کنار هر بوته و درختی، یاد شهیدی زنده میشود.
خیابانهای خونینشهر شاهد درگیری و حماسه و شهادتهای بسیار است. سر هر کوچهای، پشت هر دیواری و هر درختی، در داخل هر سنگری و پشتبام هر منزلی یاد شهیدی زنده میشود. در جوار مسجد جامع و درب هر مغازهای، یاد شهیدی زنده میشود. در این فاصله اندک از شلمچه تا کوتشیخ، شهیدان بسیاری از زن و مرد و کودک و پیر، بیگناه و بیدفاع سر بر خاک نهادند و راضی به رضای پروردگارشان شدند.
از شلمچه تا کوتشیخ خاطرات 34 روز مقاومت رزمندگانش را زنده میکند، اما خداحافظی با شهری که گوشه گوشه هر خانهاش نام شهیدی را زنده میکند، بسیار تلخ و غمانگیز است. از شلمچه تا کوتشیخ، قدم به قدم، حتی وجب به وجب آن خون شهیدی به زمین ریخته است. خاطرههای هرکدام از شهیدان قصه جاودانه یک ملت را در خود پرورش داده و در این راه، کسانی به شهادت رسیدهاند که با انتخاب خود، جوانمردی و عزت و ایثار و شرف انسانی را به یادگار گذاشتهاند.
همین اندک راه عظمت خونینشهر را در برگرفته است. شهری که به مشهد شهیدان خویش سربلندی و افتخار را آفریدهاند. خونینشهر شهری که زینتبخش نام همه شهیدان است. شهری که در آن برگزیدگان بسیاری از شهیدان جانباخته، جان باختند و هرکدام خاطرهای را زنده کردند. خونینشهر، شهر مسجد جامع و خون در انتظار میماند تا آزاد شود. خونینشهر منتظر میماند تا رزمندگانش هرچه زودتر از راه برسند و چکمهپوشان صدامی را به درک واصل نمایند و بار دگر در آغوشش بگیرند و در مسجد جامعش نماز شکر به جای آورند. خونینشهر گرچه اشغال شد، اما هرگز نمرد. آن روز خونینشهر با هزاران زخم بر تن به اسارت دشمن درآمد. خونینشهرِ خونیندل با هزاران غم و اندوه به اشغال خصم درآمد و هیچکس را مجال بروز این درد نماند. خونینشهر منتظر ماند تا مدافعانش بار دیگر برگردند و بر سنگفرشهایش قدم بگذارند. مسجد جامع منتظر میماند تا مؤذنش بار دیگر بر بلندای آن اذان سر بدهد.
امروز خونینشهر مهمان ناخوانده دارد. خونینشهر با هزاران زخم بر تن دنبال مرهمی است که دردش را درمان کند. امروز خونینشهر در بند گرفتار است و در انتظار آزادیش بیتابی میکند. امروز خونینشهر در اسارت دشمن است و برای رهاییش لحظهشماری میکند. آری! مدینه خونینشهر، شهر حماسه و خون، شهر پرخاطره از شهادت بهترین فرزندان ایرانزمین، شهر مقاومت 34 روزه، شهر ایثار و شهادت، شهر مجروح از ستم چکمهپوشان صدامی در انتظار میماند تا بار دیگر فرزندان تکبیر را در آغوش بکشد تا بر هر بام بلندش فریاد الله اکبر را سر بدهد.
روزهای پرتلاطم و پرتلاش رزمندگان و مدافعان جبهه خونینشهر به اتمام رسید. از آن روز به بعد، خونینشهر دیگر نفس نمیکشید. نخلستانهای تشنه و سوختهاش به دست فراموشی سپرده شدند. دیگر روی شط کارون قایق و قایقران دیده نمیشد. دیگر بلمرانان و ماهیگیران فعالیتی نداشتند. دیگر کسی صدای کرکره مغازههای خونینشهر را نمیشنید. دیگر بچهها در کوچه و پسکوچه بازی نمیکردند. دیگر صدای ماهیفروشان و دستفروشان دورهگرد به گوش نمیرسید. دیگر بوق قطارها خاموش است. دیگر ظلمت و تاریکی شهر را فراگرفته. دیگر اذان و اقامه از مساجد خونینشهر بلند نیست. دیگر شبهای مهتابی صدای قهقهه جوانان را در کنار شط نمیشنوی. دیگر پرچم سهرنگ ایران بر بلندای شهر رؤیت نمیشود. گفتیم جنگ همهاش خاطره است. خاطرات تلخ و شیرین، خاطرات به یاد ماندنی و فراموشنشدنی، خاطرات بسیار از کوههای سر به فلک کشیده کردستان تا دشتهای گرم و تفتیده خوزستان؛ اما یاد شهیدان قصه دیگری است، یاد شهیدان خونینشهر، یاد شهیدان گمان و بینام و نشان خونینشهر باز قصه دیگری است. گرامیباد یادشان.
قطع ارتباط خونینشهر با ایران
در روز پنجم آبانماه دیگر ما هیچ ارتباطی با خونینشهر نداشتیم. همه مدافعان به این طرف شط کارون آمده بودند و در کنار پل هوایی و حوالی کافه پاپا و کوتشیخ سنگری نو ساختند و آماده جانفشانی بودند تا شهر محاصرهشده آبادان را صیانت و نگهداری نمایند. اما در جزیره آبادان، نیروهای ژاندارمری در ساحل شمالی اروندرود و از جزیره مینو پدافند میکردند.
در ساحل شرقی کارون، تکاوران دریایی کماکان مواضع مستحکمی را گرفته بودند و دفاع میکردند. در ساحل رودخانه بهمنشیر، نیروهایی از ارتش، به خصوص گردان153 تیپ2 قوچان از لشکر77 خراسان مشاهده میشدند که سرسختانه با دشمن متجاوز در جنگ و ستیز بودند. من آن روزها در جزیره آبادان چندین آتشبار توپخانه را مشاهده کردم که از قوچان و اصفهان آمده بودند و به سه سمت مختلف روانه بودند و اجرای مأموریت میکردند. یک جبهه به طرف شمال آبادان، که جادههای آبادان ـ اهواز و آبادان ـ ماهشهر را نشانه گرفته بودند؛ جبهه دیگر به طرف خونینشهر و غرب آبادان و جبهه سوم به طرف اروند و جنوب آبادان. با وجودی که بوی دود و باروت فضای آبادان را گرفته بود، اما زندگی در آنجا جریان داشت.
با وجودی که پالایشگاه آبادان هنوز در حال سوختن بود، اما تعداد زیادی از مردم شهر بدون توجه به جنگ و درگیری، هنوز زندگی میکردند. با وجودی که خیلی از مردم آن دیار شهر را ترک کرده بودند، اما هنوز مغازههای زیادی باز بود و به کار و کاسبی خود ادامه میدادند. با توجه به تمام سختیهای جنگ، در آبادان باز هم تعدادی اتوبوس واحد در خیابانها و مسیرها در تردد بودند و مردم را در سطح شهر جابجا میکردند. گرچه ادارات دولتی فعال نبودند، اما همه مسئولین اصلی شهر در محل حضور داشتند و پا به پای رزمندگان جزیره آبادان به رَتق و فَتق امور میپرداختند. خیلی از اماکن دولتی و مدارس در اختیار نیروهای رزمنده بود و از آن استفاده میکردند؛ مثلاً محل بانک ملی ستاد فرماندهی بود و سرهنگ شکرریز، فرمانده عملیات آبادان، در آنجا مستقر بود. تعداد زیادی از مدارس محل نگهداری مهمات و سوخت یگانهای نظامی بود.
در آبادان، علاوه بر تکاوران دریایی، شهربانی و ژاندارمری و نیروهای سپاه و بسیج مردمی و همچنین نیروهای تیپ2 قوچان، به فرماندهی سرهنگ منوچهر کهتری، مستقر بودند و از شهر نگهداری میکردند. در شب نهم آبان، دشمن به قصد ورود به آبادان، پلی بر روی رودخانه بهمنشیر احداث کرد و سپس نیروهایش از آن عبور کردند. آنها قصد داشتند شهر را تصرف کنند که گردان153 قوچان، با یورشی جانانه، آنها را در محل ذوالفقاریه قلع و قمع نمود و تعداد زیادی از متجاوزین را به درک واصل کرد و دشمن را از رسیدن به آبادان ناکام گذاشت. همان شب عده زیادی از بعثیها در رودخانه خروشان بهمنشیر غرق شدند و جنازههای آن تبهکاران طعمه ماهیها شد.
میگفتند چند ساعت قبل از اینکه دشمن از رودخانه بهمنشیر بگذرد و وارد جزیره آبادان شود، شخصی به نام دریاقلی سورانی خبر آورد که عراقیها شبانه روی رودخانه بهمنشیر پل زدند و نیروهایشان به قصد تصرف آبادان از آن پل گذشتند. آن بنده خوب خدا که در همان حوالی انبار ضایعات آهنآلات داشت، در اسرع وقت، این اقدام عراقیها را به اطلاع فرماندهی عملیات آبادان رساند. در واکنش به این خبر، بلافاصله مدافعان آبادان، به خصوص رزمندگان گردان153 قوچان از لشکر77 خراسان، به فرماندهی سرهنگ منوچهر کهتری، با شدت و قدرت تمام جلو هجوم دشمن را گرفتند و چنان درسی به متجاوزین دادند که در تاریخ ثبت و ضبط گردید. در آن عملیات، حدود 300 نفر از دشمن کشته شدند و 130 نفر از مزدوران عراقی به اسارات گردان153 قوچان درآمدند. این واقعه در شب نهم آبانماه سال59 در جبهه ذوالفقاریه آبادان رخ داده است. درود و سلام بر تک تک مدافعان گمنام جبهه آبادان که الحق حضور آن دلاورمردان باعث شد پس از آن دشمن هیچوقت نتواند وارد آبادان شود، در صورتی که تا پنجم مهرماه سال60، یعنی به مدت 352 روز، همچنان آبادان در محاصره آنان بود، اما هرگز متجاوزین نتوانستند به شهر نفوذ کنند و این افتخار بزرگی برای رزمندگان ایرانی است.
منبع: دفـاع از خـرمشـهر ، کریمی، قاسم ، 1395، ایران سبز، تهران.
[1]. برداشت از روزنامه جمهوری اسلامی در روزهای آزادی خرمشهر.
انتهای مطلب