سدشمن به چهارراه کشتارگاه از سه طرف، یعنی از سمت پلیسراه، از طرف پل نو و سمت بندر یورش آورده بود، که جزو نقاطی بود که مقاومت خوبی شده بود. میدان راهآهن هم در همان روز سقوط کرد و به دست دشمن افتاد. دانشجویان دانشکده افسری در 100 دستگاه واقعاً مقاومت میکردند و با همان سلاحهای سبک ژ3 و آرپیجی7 جلو دشمن را گرفته بودند، اما افسوس که دشمن بسیار قویتر بود و مقاومتها را از بین میبرد.
روزی که خرمشهر خونینشهر شد
24 مهرماه یکی از بدترین روزهای مقاومت در خرمشهر بود. دشمن در آن روز حدود نصف شهر را تصرف کرد. کشت و کشتار بسیار بالا گرفته بود. تعداد شهدا رو به فزونی بود. به درستی میتوان گفت شکل جنگ عوض شده بود. اوضاع خرمشهر آنقدر وخیم و بحرانی شد که از طرف ستاد تبلیغات جنگ، خرمشهر «خونینشهر» نام گرفت. روز 24 مهر جنگ از شکل قبلی خارج شد. در واقع، نبرد ما با عراقیها کوچه به کوچه، خانه به خانه و شاید قدم به قدم ادامه داشت. فشار دشمن بیشتر به طرف مسجد جامع بود و آنها قصد داشتند مرکز و کانون دفاعی شهر را بگیرند و بعد به طرف فلکه فرمانداری پیشروی کنند. آنها میخواستند به نقطه نهایی شهر یا همان پل روی رودخانه برسند و کار خونینشهر را یکسره کنند. بعدازظهر روز 24 مهر نیروهای دشن به خیابان 40 متری رسیدند و تیربارچیها در جاهای حساس و بالای ساختمانها مستقر شدند و از همان بالا، افراد معمولی و رزمندگان را به رگبار بستند. در حقیقت، راه پشتیبانی نیروهای خودی در کوی طالقانی و از سمت بندر و ورزشگاه بسته شد. در آن وضعیت، ما به سمت خیابان 40 متری عقبنشینی کردیم تا پل سقوط نکند. رزمندگان تا غروب آن روز مردانه جنگیدند، ولی عراقیها که تجهیزات کاملتر و تعداد نیروی بیشتری داشتند، با تانک و توپ و نفربر به نقاط حساس شهر حملهور شدند و از آنجایی که برتری آتش با آنان بود، ابتکار عمل را به دست گرفتند و منطقه متصرفی را توسعه دادند و جلوتر آمدند.
آن روز تعداد بیشماری از بچههای ما شهید و مجروح شدند. کار تخلیه آنان به سختی انجام میگرفت. با تاریک شدن هوا، ما اجساد پاک شهدا را جمعآوری کردیم و مجروحین را به بیمارستان رساندیم. آن روز بیش از ده بار هواپیماهای دشمن شهر آبادان را، ولی به طرف خونینشهر و بیشتر اطراف پل را بمباران میکردند تا نیروهای کمکی نتوانند از پل عبور کنند و از طرف آبادان نتوانند وارد خونینشهر شوند.
روز 24 مهرماه جنگ متر به متر و دفاع وجب به وجب ادامه داشت. عراقیها سمت پل را بستند و به مسجد جامع نزدیک شدند. در آن شرایط، سقوط شهر حتمی شد. مسئولین دستور دادند مدافعان شهر را ترک کنند و جان خود را نجات دهند، اما مدافعان دلشان نمیآمد شهر را رها کنند. حلقه محاصره شهر لحظه به لحظه تنگتر و کار مدافعان سختتر میشد. از آن روز تا چهارم آبانماه که خونینشهر واقعاً سقوط کرد، قصه مقاومت و ایثارگری مدافعان به گونهای بود که من اکنون نمیتوانم حماسهسازیهای آن روزهای مدافعان خونینشهر را به طور واقعی توصیف کنم؛ قلم من ضعیفتر و زبانم الکنتر از آن است که شرح ماوقع را دقیقاً توضیح دهم. ابعاد جنگ و دفاع به شکلی بود که وصف آن به راحتی ممکن نیست. از آن تاریخ به بعد، خانه به خانه با دشمن درگیر بودیم. مثلاً اگر جنازه دوستم زمین بود و یا اگر نیاز به کمک داشت، فرصت اینکه بتوانیم کمکی به او برسانیم را نداشتیم، زیرا دشمن از همان فرصت کوتاه استفاده میکرد و گلولهای به طرفمان شلیک میکرد و جانمان را میگرفت. بنابراین، در آن موقع حساس و حیاتی، ثانیهها مغتنم بود تا غافل نشویم.
آن روز فلکه فرمانداری هم به تصرف عراقیها درآمد. در آن محل و در آن روز شوم، تعدادی از رزمندگان خسته و مجروح به اسارت دشمن درآمدند، تعدادی هم از لولههای زیر پل عبور کردند تا به آن طرف رودخانه کارون و به کوتشیخ بروند، اما متأسفانه آنها هم مورد اصابت گلولههای تانک دشمن قرار میگرفتند و شهید میشدند. در آن وضعیت، تعدادی از بچهها قصد داشتند با شنا کردن از رودخانه عظیم کارون عبور کنند و به آن طرف بروند که به خاطر اینکه شنا بلد نبودند، در آب غرق شدند و آب رودخانه اجساد پاک آنان را با خود به دریا برد.
24 مهرماه روز غمناک و سیاهی و شوم و نحسی بود. روزی که خرمشهر خونینشهر شد. روزی که ساحل کارون و پل خونینشهر قدم کثیف دشمن را حس کرد، ولی تاریخ هرگز مقاومت بچههای خونینشهر را در 24 مهر1359 فراموش نمیکند.
منبع: دفـاع از خـرمشـهر ، کریمی، قاسم ، 1395، ایران سبز، تهران.
انتهای مطلب