نیروهای ویژه ایرانی و آمریکایی در منطقه کلاردشت پرش انجام دادند. من فرمانده تیم نیروی ویژه ایران بودم. با ده نفر از درجهداران و نیروی ویژه آمریکا، سروان چارلی با ده نفر از درجهداران خود. بعد از پرش در کلاردشت، حرکت با قطبنما شروع شد و در جنگلهای بکر و دستنخورده، عملیات چریکی و ضدّچریکی آغاز گردید. این مانور حدود 72 ساعت طول کشید و در داخل جنگل، محل و جاهایی مهیّا شده بود که میبایست ما به آنجا حمله کنیم و آنها را تخریب نماییم. آن محلها هم نیروهایی از سربازان بازوبندی آبی داشتند. در این عملیات و مانور، کلّیه هدفهای تعیین شده تخریب شدند و عدّهای از سربازان به اسارت ما درآمدند و مانور به نحو عالی اجرا شد. نیروهای ویژه تیپ نوهد، کلاه سبزها، از چهار گردان و هر گردان شامل ده تیم A و چهار تیم C بودند و هر گردان برای مناطقی از ایران سازماندهی شده بود و در آن مناطق عملیات انجام میدادند:
1- گردان کردها که منطقه عملیاتی آنها استان کردستان و کرمانشاه بود.
2- گردان ترکها در منطقه آذربایجان غربی و شرقی عملیات انجام میدادند.
3- گردان عربها در منطقه استان خوزستان و مناطق جنوب دست به عملیات میزدند.
4- گردان فارسها که کلّیه نقاط فارسزبان را شامل میشد.
واحدهای اعزامی به هر منطقه به آداب و سنن و شرایط ویژه آنجا وارد بودند و میتوانستند مثل یک نفر بومی آن محل باشند و مانند آنها زندگی کنند.
من (نفر سمت راست) با یکی از نیروهای ویژه هوابرد آمریکا
در مانور مشترک شمال (جنگلهای عبّاسآباد شمال)
مانور مشترک جنگلهای عبّاسآباد شمال
مرکز آموزش زبانهای خارجی
در سال 1356، بین کلّیه افسران تیپ نوهد آزمونی در رشته زبان انگلیسی به عمل آمد و دو نفر را برای دوره یک ساله فشرده مرکز زبان دانشکده افسری انتخاب کردند. من در آزمون قبول شدم و به مرکز زبان اعزام شدم.
به مدّت یک سال به صورت فشرده، سمعی و بصری انگلیسی یاد میدادند. همه استادان، خارجی بودند و کسی حق نداشت در آن دوره آموزشی، فارسی صحبت نماید و اگر مطلب یا موضوعی را میخواست بگوید، باید هر طور که باشد با زبان انگلیسی میگفت و در غیر این صورت بازداشت میشد.
آموزش درس زبان انگلیسی به علّت فشرده بودن بسیار سخت بود.هر روز 8 ساعت کلاس داشتیم، 4 ساعت استاد درس و آموزش میداد و 4 ساعت نیز با نوار، آموزش به صورت سمعی و بصری بود. خیلی افراد نتوانستند دوره یک ساله را تمام کنند و چون هر ماه امتحان برگزار میشد، اغلب در آزمون مردود میشدند و به واحدهای خود برمیگشتند. من شب و روز تلاش و تمرین میکردم که بتوانم آموزش را خوب یاد بگیرم و مردود نشوم. ضمناً به رشته زبان خارجه نیز علاقمند بودم. لازم به توضیح است که افسرانی که دوره زبان را تمام میکردند و موفّق به اخذ مدرک میشدند، برای بعضی از دورههای مهمّ نظامی به آمریکا اعزام میشدند. من هم دوست داشتم دوره پرش سقوط آزاد را در آمریکا سپری نمایم و یا دوره بارریزی ادوات سنگین از هواپیما را ببینم. با تلاش و کوشش، دوره یک ساله آموزش زبان انگلیسی مرکز زبانهای خارجه را به پایان رساندم و به دریافت گواهینامه مفتخر شدم و بعد از اتمام دوره، به واحد خودم، یعنی نیروی ویژه هوابرد گردان دوم برگشتم.
من وقتی کلّیه دورههای آموزشی نیروی ویژه، عملیات کوهستان، کوهنوردی، اسکی، چتربازی و انگلیسی را به پایان رساندم و دیگر موقتاً دورهای در دوران افسری جزء نمانده بود، ناگهان به فکر انجام آخرین دوره و عملیات این بخش از عمرم شدم و تصمیم گرفتم متأهّل شوم. در مرخّصی سالیانه، به مهاباد برگشتم و پدر و مادرم را در مورد این امر مهم در جریان گذاشتم. آنها هم در تلاش و کوشش بودند تا همسری مناسب و شایسته برای من پیدا کنند. سرانجام موفّق شدند و با خانواده محترمی آشنا شدم و تصمیم گرفتم که با دخترشان ازدواج کنم. در سوم آبان 1356 ازدواج کردم و بعد از اتمام مراسم عروسی همسرم را با خود به تهران آوردم و در خیابان نواب صفوی آپارتمانی اجاره کردم و با همسرم زندگی جدیدی را آغاز کردیم. طولی نکشید که همسرم فرزندی به دنیا آورد و نام او را کامران نهادیم. حالا کانون گرم خانواده بهتر شده بود و همسرم نیز در منزل احساس تنهایی نمیکرد و زندگی مسیر خود را طی مینمود و خدمت من در تیپ23 نوهد در باغ شاه تهران ادامه داشت.
گواهینامه پایان دوره آموزش زبان انگلیسی از مرکز زبان دانشکده افسری
منبع: از نوهد تا خرمشهر، جعفر ایازی، 1396، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب