در آستانه بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب عظیم اسلامی قرار داریم. توفیقی است برای من که یاد وخاطره شهدای ارزشمند انقلاب اسلامی راگرامی بدارم و برای ارواح مطهر شهدای انقلاب اسلامی درود بفرستیم. یاد و خاطره امام راحل که برگردن آحاد مردم شهیدپرور و حتی می توانیم بگوییم مستضعفین جهان و تمام مسلمانهایی که درک کردند این نور انقلاب را، حق دارد. برای روح مطهرش درود بفرستیم و ازخدا بخواهیم مزار مقدس امام راحل را نور باران کند. در پیشگاه امت شهید پرورمان که به حق آزمایش بزرگی را در تاریخ اسلام دادند و در پیشگاه خداوند متعال سربلند شدند. اسلام ناب محمدی را به برکت رهبری پیامبر گونه خود به دنیا معرفی کردند. با عملشان و اعتقاد و باورشان به این شریعت بزرگ اسلام و خداوند متعال. من در مقدمه یک نکته بسیار مهم را که یکی از رمزهای موفقیت رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد حق علیه باطل بود بگویم، آن هم نشأت گرفته از تجربهای بود که درمقابله با ضدانقلاب در کردستان نصیبم شد. یعنی، وقتی که مأموریت من از آن منطقه به منطقه جنوب و جبهه های جنگ تحمیلی عوض شد، با یک تجربیات بسیار ذی قیمت آمدم به جبهه جنگ تحمیلی.
رمز موفقیت در وحدت و یکپارچگی
اگر بخواهیم خوب اطاعت از خدا بکنیم، اطاعت از ولی امرمسلمین بکنیم برای تکالیفمان، بخواهیم موفق شویم، قدم اول ما انسجام است که باید با رزمندگان اسلام داشته باشیم. همان وحدت و یکپارچگی که امت ما داشتند و طاغوت را سرنگون کردند. در جبهه در مقابل دشمنی به ظاهرکشور عراق و در باطن با اربابهای بسیار، با دندان تیز و قدرتمند آمده بودند که این انقلاب را به طرف شکست و نابودی بکشانند. ما می خواستیم در مقابل اینها قرار بگیریم. عملیات فتحالمبینبود، عملیات بسیار شکوهمندی بود که در منطقه کرخه انجام شده بود و حدود2000 کیلومتر مربع از خاک میهن اسلامیمان آزاد شد. حدود 16000 نفر اسیر گرفتیم.
درصد نقش ارتش و سپاه
نشاط و انگیزه، سراپای وجود رزمندگان اسلام را گرفته بود. برای ادامه نبرد، داشتند خودشان را آماده میکردند. توی همین شرایط ما در سنگری نشسته بودیم. یکی از همرزمان سپاه با یک حالت خاصی زمزمه کرد با من. زمزمه اش حاکی از این بود که در این عملیات ارتشیها بیشتر نقش داشتند یا سپاه. من حقیقت حال خودم را میگویم. در آن زمان یک حالت لرزه ای بر اندامم افتاد. احساس کردم یک خطری متوجه من شد که در معرض سوالی قرارگرفتم که پاسخش برای من نگران کننده بود. با آن دلی که داشتیم و درش غوغایی بود و در این غوغا اعتقاد راسخ بود به انسجام رزمندگان اسلام. این را بگویم خداوند این را به زبانم آورد…
تقسیم سهممان پیش خدا باشد
گفتم پس حالا بگذار حقیقت را بگویم که چگونه فکر کنیم که خداوند از ما راضی باشد. ما هم وظیفهمان را انجام داده باشیم. ما پیمان بستیم که ید واحده باشیم. قدرت واحد باشیم به قول امام دشمن را سرنگون کنیم. بگذاریم تقسیم سهممان پیش خدا باشد. خداوند متعال، فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره، وقتی قدرت اوست که میتواند مثقال خیریت کار ما را جواب بدهد. خوب ما هم که به او اعتماد داریم، میسپاریم به او. نه تنها ارتش و سپاه و هر کس دیگری که در جبهه هست، حقش را میشناسد و کف دستش میدهد. بلکه فرد فرد ما یک نقش خاصی داریم. در جبهه هر کدام یک جور مجاهدت میکنیم. یک جوری اخلاص داریم. یک جوری میخواهیم برای خدا فداکاری بکنیم. خدایی که به او اعتماد و اعتقاد داریم تا ذرهاش هم حساب میکند. خوب چه نگرانی داریم. از چه نگران هستیم که مثلاً اینجا حسابکشی شود که چه کسی نقش بیشتری دارد. این را من از این نظر گفتم که در تمام فراز و نشیبهای انقلاب اسلامی حالا یا مال جبهه بود یا مال پشت جبهه یا مال سراسر دنیای اسلام، یکی از رمزهای موفقیت انقلاب اسلامی و پیشبردش و تکاملش، وحدت است. یکپارچگی است. ما اگر قبلاً نداشتیم، برای اینکه محوریت این وحدت را نداشتیم. محوریت این وحدت، ولایت امر بود. حکومتی بود که ولی امر درش حاکمیت داشت. حکومتی بود که جانشین حضرت مهدی (ع) نایب امام زمان بتواند زمینه ساز باشد برای آن حضرت و این سیر را دیگر نگذارد دستخوش حوادث تاریخ شود. این را گرفتند از حکومت حضرت علی (ع) به بعد که ما دیگر نداشتیم. در نتیجه دنیا این همه به درد سر و گرفتاری افتاد. تا خدای متعال توفیقی داد به ما، بیست سال پیش موفق شدیم به برکت اتحادی که مردممان داشتند، به برکت ایمانی که داشتند به اسلام و شریعت خداوند متعال و رهبری که خداوند متعال به ما ارزانی داشت و آن شد محوریت این انسجام و وحدت امروز که حکومت ما ثبات خودش را گرفته و اقتدار خودش را در جهان پیدا کرده. معلوم است که ما هیچ چیز کم نداریم. برای این انسجام و وحدت، باید قدرش را بدانیم. قدرشناسی از نعمت خدا موقعی امکان پذیر است که آدم پی ببرد و معرفت پیدا کند به آن نعمت کم. برای ما تجربه شد که اگر یکدست شویم، ید واحد شویم می توانیم موفق شویم. حالا من از این می گذرم و میروم توی سوالی که از من شد.
شکوفایی افراد و نهادها در جبهه
در جبهه ما، خداوند متعال نه تنها افراد و چهرههایی را شکوفا کرد تا استعدادشان و ارزش وجودیشان مایه خیر باشد، برای اسلام و ضربه علیه دشمنان اسلام، بلکه نهادهایی را هم شکوفا کرد. خداوندا اگر اینها را نداشتیم، چگونه میتوانستیم توطئههای دشمن را در هم بشکنیم. یک زمان فکر میشد که در یک مملکت فقط ارتش است که باید دفاع از حریم یک مملکت و یک حکومت بکند، ولی یک دفعه دیدیم سازمانی به نام نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پا به عرصه وجود گذاشت. کسی نمیدانست که حکمت این چیست. یک عده جوان پر شور، پرانگیزهای انقلابی فداکار دست از همه چیز شسته و آماده فداکاری، توی صحنههای کربلا آمدند و جای خودشان را خیلی زود پیدا کردند. فهمیدیم که جای اینها اصلاً خالی بوده. در نتیجه نظام ما با ارگان نظامی تازه اقتدار پیدا کرده توانمندتر شد. آن هم توانمندی که دشمن ازش هیچ اطلاعی ندارد که چقدر است. دشمن هنرش فقط در شمارش و شناسایی تعداد تانکها و نفربرها و هواپیماها و اینهاست نمی تواند بیاید آدمها را ارزیابی کند که چقدر ارزشمند هستند، چقدر توانایی دارند. چقدر در مقابلتمام آن برتریهای ظاهری و تکنولوژی سلاح، میتوانند جوابگو باشند.
ورود برادران پرشور جهاد به جبهه
خوب باز میبینیم نه، جای یک چیز دیگری هم خالی بوده. برادران جهادمان که آمدند توی جبهه، با خود میگفتیم خدایا اینها دیگر چه میگویند. اینها چه هستند. دیدیم نه اینها اصلاً یک حالت پرشوری خاصی دارند. البته من از زمان کردستان میشناختم. زیاد بیگانه نبودم. نسبت به آنها یک احساس احترام خاصی به خداوند سوگند برای این رزمندگان اسلام در قلبم داشتم. چرا که آنجا در کردستان در به در دنبال وظیفه و مسئولیت میگشتند که چه جوری به ما کمک کنند و حالا توی جبهه جنگ، ارتش و سپاه دارای خلأهایی هستند که به این سادگی کسی نمی تواند پر کند. این خلأها را میبینیم جهاد میآید و تأمینکننده این نیازمندیها میشود. چه در امور پشتیبانی جنگ، کمک رسانی وسایل، چه در امور مهندسی، چه در امور طراحی. بعضی از ابتکارات مانند: پروژه رمل، اینها هر چه بهشان میگویی مثل آچار فرانسه هستند. فقط مأموریت میخواهند که بروند دنبالش. من وقتی یاد چهره ملکوتی شهید رضوی میافتم، رحمه اللهعلیه، یادم نمیرود این چهره، چقدر توی قرارگاه کربلا دنبال عملیات میرفت. هر وقت احضارش میکردیم، اولاً با سرعت میآمد. بعد هم نشد یک بار ما با ایشان صحبت کنیم و بگوییم ما میخواهیم چنین کاری بکنیم و این شروع کند به منفی بافی و مثلاً بگوید اینجاش را نمیتوانیم. اینجاش کم داریم و چی میخواهیم. معمولاً با یک نشاطی و خوشحالی میآمد دنبال مأموریت. زودتر از هر زمانی خودشان را آماده میکردند برای چنین کاری.
جاده رملی توسط برادران جهاد در عملیات طریقالقدس
در عملیات طریق القدس خاطرم هست که ما خوب مشکل تناسب نیرو داشتیم در برابر دشمن. تمام نیروهای ما توی خط بودند و نیروی آفند کنندگی نداشتیم. اولین عملیات هم بود که ارتش و سپاه در یک قرارگاه مشترک به نام قرارگاه کربلا مرکز عملیات مشترک ارتش و سپاه میخواستند انجام بدهند خوب معلوم بود که آبرو و حیثیت ما همه توی این بود که نیروهای حزباله بعد از فراری شدن بنی صدر خائن از جبهه که مانع همه این شکوفایی ارزشها بود حالا ما به هم رسیده بودیم و حالا این کمبودها خودشان را نشان میدادند. مهمات کم داشتیم. تانک کم داشتیم. عرض کنم نیروی آماده پای کار کم داشتیم. همه چیز کم داشتیم. حالا میخواستیم با این کمبودها به دشمن هم بتازیم که معمولاً در فنون جنگی ما آمده که وقتی میخواهید به دشمن وارد نبرد شوید، به صورت آفند و حمله باید نسبت توانائیها دو یا سه برابر بیشتر باشد. در حالی که ما روی مساوی بودنش هم شک داشتیم. یک دفعه دیدیم یکی از برادرهای جهاد آمد به ما مراجعه کرد گفت ما از این رملهایی که در قسمت شمال منطقه عملیاتی هست میتوانیم برای شما جادهای بکشیم تا پشت دشمن که چون آنجا قابل عبور حتی برای افراد پیاده نیست ما قابل عبور برای تانک و نفربر میکنیم. من حقیقتش توی دلم یک جوری احساس کردم این چی دارد میگوید. توی رویاست. این چی میگوید با رملها؟ گفتم که وقتش را نداریم. گفت: شما چکاردارید، شما فرصت بدهید. گفتم بفرمایید شروع کنید. این بفرما هم که گفتم، بخاطر احترامی که بهشون داشتم، با خود گفتم. چکار داری جلوشان را میگیری بگذار کارشان را انجام بدهند. شاید 15 روز نشد که آمد پیش من و گفت فلان کس جاده برای بازدید آماده است. من اولش فراموش کرده بودم موضوع چی است. بعد گفتم کدام جاده؟ گفت رملها، مگر نه اجازه گرفتیم. گفتم کجا؟ جدی میگویی؟ گفت: بله. گفتم: برویم. ما یک جیپی داشتیم، راه افتادیم به طرف آن منطقه. نشان به این نشان که نزدیک اذان ظهر و عصر بود که از جاده داشتیم میگذشتیم و من در شگفتی کامل بودم. اینها کمپرسی بچههای جهاد که آن موقع امکاناتشان زیاد نبود، خاک رس از یک فاصله طولانی میآوردند و میریختند روی رملها و میکوبیدند، برای اینکه محکم شود تا اگر باران بیاید مشکلی پیش نیاید. شفته آهک رویش میریختند. برای اینکه باد هم رملها را نیاورد روی اینها، رفته بودند یزدیها را پیدا کرده بودند و دیوار حصیری درست کرده بودند. دیوارحصیری در طول جاده که رملها پشت اینها گیر میکرد. من به یاری خدا و لطف خدا در آنجا امیدوار شدم. همانجا گفتم بچهها موقع نماز است. نماز را روی این جاده بخوانیم. نماز جماعت با شکوهی با یکی از عزیزان روحانی که با لباس کار بود ولی عمامه به سرش بود، خواندیم. جای همه خالی بود خیلی معنی داشت و بهترین جای شکرگزاری به درگاه خداوند بود.
بارندگی شدید در شب عملیات طریقالقدس و سفت شدن جاده رملی
هنوز عملیات نشده بود، حالا این را بگذارید که عملیات شده ستاد عملیاتی ما رئیس ستاد یک برآورد عملیاتی آورده نوشته طبق این 12 ماده این عملیات پیروزیاش مشکوک است. در پیشنهاد گفتند یک خورده صبر کنید ببینیم چه میشود تا یک فکر دیگری بکنیم. خدای متعال قلم من را روان کرده بود، بغل حاشیه این برآورد عملیاتی نوشتم 1ـ اولاً از اینکه تا این شب عملیات هم شما مشاورت میدهید متشکریم. خودش معلول خیرخواهی است 2ـ در کنار این مواردی که بازدارنده است و نگران کننده و اطمینان پیروزی به ما نمیدهد، یک عامل پیروزی هم هست که نام نبردهاید و من آنها را در ذهنم دارم و به اینها میچربانم که یکی همین جاده است 3ـ عملیات همین امشب اجرا میشود بروید آماده شوید و گیر نداشته باشید در تصمیم فرمانده، اینها رفتند و آمدیم ساعت 11ـ10 عملیات طریق القدس را شروع کنیم، دیدیم یک بارندگی شدید مثل سیل دارد میبارد. گفتیم خدایا این چه حکمتی است، ما کم مشکل داشتیم دیگر توی این باران هم گرفتار شدیم. نمیدانستیم که خدای متعال در تقدیرش آمده که علاوه بر اینکه آن جاده برای ما آماده شده و بقیهاش باید میرفتند تا داخل دشمن که نمیشد ما جاده بکشیم، مقدارش مانده بود، باران این رملها را سفت کرده بود. خواص رملها این است که باران بخورد سفت میشود. از یک طرف مهمات کم بود و من نگران آتش توپخانه بودم. مهماتها را اگر مصرف کنند، فردا اگر دشمن پاتک کند، پاسخ نداریم. از یک طرف هم بارندگی و اینها ساعت 5/4 صبح بود که خبر رسید که در جبهه شمال کرخه، همان منطقه ای که جاده رملها بود که ما جاده پیروزی اسمش را گذاشته بودیم بچههای جهاد اسمش را فانوس گذاشته بودند، 18کیلومتر پیش روی شده بود. یعنی دشمن کاملاً از هم پاشیده بود و رزمندگان به طرف بستان و تنگه چزابه پیش میرفتند. من خوشحال بودم از یکطرف. از یکطرف هم ناراحت بودم که مهمات چقدرش مصرف شده، خودم هم چون تخصصم آتش بود، از یکی پرسیدم که چقدر مهمات تا صبح مصرف کردید، پاسخش که داد، باز تمام وجودم شگفتی گرفت. گفت که فقط 6 گلوله مصرف کردیم. آن 6 گلوله هم روشن کننده بوده. چون توی عمق دیده نمیشد این بود از ما خواستند روشن کنیم. فردا صبح با جیپ خودم راه افتادم به طرف جاده بستان 18ـ17 کیلومتری رفتم جلو، هر چه میرفتم، عظمت نصرت خدا بر من بیشتر معلوم میشد. مهمات نداشتیم در عوض هر چه بخواهید مهمات دشمن به دست ما رسیده بود با کلی اسیر.
غنایم عملیات طریقالقدس برای جهاد
اگر سابقه جهاد را بررسی کنیم هیچعملیاتی به اندازه این عملیات جهاد غنی و ثروتمند نشدند. کلی بلدوزر و لودر و گریدر مشابه گرفتند. دیدیم بچههای جهاد خوشحال پاداش هم گرفتهاند. آن پیروزی عظیم بوجود آمد و رزمندگاناسلام پیروز شدند.
خصوصیات ویژه جهادگران
حالا من از این خاطره نتیجه میگیرم، جهادگران یک خصوصیتی داشتند که دیگررزمندگان در این وجه نبودند. به خاطر این خصوصیت هم اسمش جهاد است و گرنه میتوانستند بگویند ارتشی، سپاهی، بسیجی. اولین خصوصیت جهاد خیلی مهم بود و هنوز من به این دیده احترام برایشان قائلم و نگاه میکنم به شخصیتشان. این بود که توی ذهنشان نشدنی معنی نداشت یعنی همه چیز را شدنی میدانستند. چون همه چیز را برای خدا میدانستند و میخواستند برای خدا کار کنند. خوب معلوم بود که خدا برایشان اخلاص را فوران کرده بود. با این اخلاص که در وجودشان بود قدرت خدا تجلی داشت. این نبود که بخواهند منیت نشان بدهند و صحبت از تعیین باشد، نه، فقط روی این اصل بود که آنها در یک نقطه حساس، خداوند به این شخصیت میرساند که مخلصانه، صادقانه هر چه در توانداشتند در طبق اخلاص گذاشتند و آمده بودند توی صحنه و بیدریغ میخواستند مایه بگذارند، خداوند هم فکرشان را روشن میکرد. قدمهایشان را محکم میکرد. فعالیتشان را برکت میداد و همه چیز را شدنی میکرد. ویژگی بعدی آن، همگانی بودن نقش جهاد بود. جهاد به هیچ وجه نمیشد محدودش کرد که توی این محور کار کند یا تو این محور بدرد همه جا میخورد. بعدها شکوفا شد و جهاد یک خورده تخصصیتر برخورد کرد و به انسجام رسید و سازمانش را منسجمتر کرد و امکاناتش وسیعتر شد. تجربه شان قویتر شد که خوب بالاترین جایگاه جهاد نقش مهندسی جنگ بود توی جبهههای نبرد که ما یگانها را برای رزم سازماندهی میکردیم، همه میگفتند جهاد ما از کجاست، اینقدر آشنا شده بودند به برکت جهاد، حتی میخواستند جهادی بیاید که میشناسند که مال کدام شهرستان است. اون میگفت جهاد خراسان او میگفت جهاد مازندران، جهاد دامغان، جهاد فارس، مثلاً که هر کدام یک شناختی روی جهادهاشون پیداکرده بودند، دنبال جهاد خودشان میگشتند. البته با هم از وجه یکی بودند ولی خوب یک جوری عادت کرده بودند توی جبهه و نمی خواستند تجربه دیگری داشته باشند. همگانی بودن آنها علاوه بر اینکه ما را غنی میکرد در جبهههای رزم، باعث وحدت بیشتر رزمندگان دیگر بودند. چون پیام آور همین هم بودند. همه جا جهاد بودن یعنی ملاکهایی بودند برای خلاءهایی و شکوفایی که ممکن بود در بافت فرهنگی و فکری بعضی از رزمندگان که با هم داشتند پر میکردند. این ویژگی بعدی ویژگی دیگر جهاد که از آفتی که ارتشی و سپاهی متوجه شان بود و مبتلا میشدند آنها دور بودند، مسئله درجه بود. یا موقعیت فرماندهی و اینها، ولی جهادگران را با اسم میشناختیمشان و یا به چهره و یا که رییس کجاست. رییس که نمیگفتند مسئول میگفتند ولی وقتی میرفتی کنارشان همه لباس بسیجی پوشیده بودند خاکی. اصلاً نمیشد تشخیص داد کی بزرگتر است، کی کوچکتر است. همه شان برادر، برادر یکپارچه و این خیلی معنی داشت. معنای که باید حاکم باشد بین رزمنده اسلام، خداوند متعال نصیب این رزمندگان جهادی کرده بود. چنین شخصیتی در وجود فرد فرد آنها متجلی شده بود. ویژگی دیگر سرعت بخشیدن بهپروژههایی بود که این پروژهها توی استاندارد خودش یک زمان مشخصی داشت.
رکورد آمادهسازی سایتها
من سایت هاگ را شنیده بودم که در استاندارد اولش 6 ماهه بوده. شش ماهه یک آتش بار هاگ را میآمدند آماده میکردند و کلی ریزه کاریهای فنی مهندسی. خوب جهادگران که آمدند هیچ کس به چنین اعدادی فکر نمیکرد. من نمیدانم اولین رکوردش چند روز بود که آقای جزایری گفتند 18 روزه یا 20روزه آماده کرده بودن. این زمانی که من به خاطر دارم بعد از این زمان بود طوری شد که ما در عملیاتی که فرصت از یک هفته بیشتر نداشتیم به جهادیها تحمیل کردیم که سایتها در فلان جا باید آماده کنید. آنها هم نمیگفتند نه. پس این تجربه بسیار عظیمی است که من یادم میآید. مخصوصاً برای نسل جوانمان که این دورهها و این فراز و نشیبها را ندیدهاند. طوری باید بیان کنیم که فکر نکنند ما داریم افسانه میگوییم. فکر نکنند ما خدا نکرده چاخان میگوییم، نه حقیقتی است که خداوند برای ما بوجود آورد. ما امروز داریم شهادت میدهیم هنوز زندهایم. هنوز از بین نرفتهایم.
رسالت سنگین در یادآوری ارزشها برای آیندگان
آنهایی که شهید شدند خیلی از چیزها را در سینههاشان داشتند و با خودشان بردند ولی ما زندهایم و داریم میگوییم. اینرسالت اینقدر برای ما سنگین است که در یادآوری ارزشهایی که در خود صحنههای نبرد متجلی شد کوتاهی نکنیم. در بیانش حتی در اسنادش، آیندگان به استناد این حقایق که بالاخره یک جا به ثبت رسیده و یک جا معرفی شده، بدانند که قدم گذاشتن در راه خدا درست است، اما دشوار است و فراز و نشیب و آزمایش سخت خدا از آدم میکند، ولی شیرینی و حلاوت موقعیت و نصرتهایی را خداوند برای پاداش استقامت و صبر و تحمل به آنها میدهد و می رساند. اگر آدم برای خدا باشد خدا برای او خواهد بود. در این شکی نباید بکنید. این باید بماند تا بتواند واقعاً مایه استمرار انقلاب از یک سو و تکامل انقلاب ازسوی دیگر شود. جهادگران ما سرافراز ماندند. یادم است درآن آخرهای زمان جنگطوری شده بود که حتی اگر ارتشی و سپاهی یک خورده جبهههایشان را مستقل کرده بودند، دیدند حریف جهادیها دیگر نمی شوند که مستقل کنند. چرا از یک طرف کشش و جاذبه درون سپاهی و ارتشی بود که میخواست جهاد جزء سازمان رزمش باشد. ازیک طرف انگیزه خود جهادگران که استوار مانده بودند. در این خصیصه که خودشان را محدود نکرده بودند در یک جایی که انحصار به آنها داشته باشد. درنتیجه همه جا آثار وجود مبارک همرزمان جهاد ما دیده میشد و ما به وجود آنها افتخار میکردیم و مباهات میکردیم. بعد از جنگ هم که بعضی اوقات آنها را می بینیم.
شبهای اول ماه که خدا توفیق داده یک جلسه روضهای و معنوی داریم. در ترکیبی که دعوت میکنم برادران جهاد امکان ندارد که دعوت نشوند. خوب بعضی اوقات میرسند بیایند بعضی اوقات نمیرسند بیایند ما هم گلایه میکنیم ازشان که چرا نمی آیند، گلایه از محبتی که داریم نسبت بهشان.
خدا را شکر در یادآوری ارزشهای راستین انقلاب
بنابراین خدا را شکر می کنیم که در آستانه بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در یادآوری ارزشهای راستین انقلاب یاد میکنیم. از شخصیت و وجهه جهادگرانمان که به حق درجبهههای جنگ زحمت کشیدند، فداکاری کردند مجاهدت کردند و خداوند هم به پاداش این فداکاریها و اخلاصی که از خودشان نشان دادند. چنین شخصیتی را در دنیا معرفی کرد. تثبیتش کرد و امروز توصیه من به همرزمان جهادگرم این است که قدر این شخصیت خودشان بدانند و مراقبت کنند که عدولی نشود از این شخصیت. این کرامتی که خداوند بهشان داد. انشاءالله ما بتوانیم چنین شخصیتی را تربیتکنیم در نسل جوان کنونی و آیندمان که همیشه انقلاب اسلامی توانمند به طرف آرمان مقدس خودش که ظهور امام زمان (عج) است به پیش برود و بهترین زمینه سازان ظهور حضرت باشیم انشاءالله.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
چگونگی انتقال پیام جبهه به نوجوانان و تاریخ
حاج آقاجزایری
با عرض تشکر از برادر عزیزمان جناب آقای صیاد شیرازی و محبت کردند مایه گذاشتند و بها دادند به بچهها و اینکه بطور جامع الحمدالله حضور جهاد را در جبهه بیان کردند. ما خیلی دوست داریم که نظرحضرت عالی را در این که چگونه پیام جبهه را به نوجوانان امروزی و حتی تاریخ تحویل بدهیم. سلیقهها مختلف است. من خیلی دوست دارم که از زبان شما بشنوم. فرض کنیم که الحمدالله اینها مدون و مکتوب میشوند و هر کدام در بخش خاص خودش انشاءالله بصورت کتابچه در میآید اما یکی از اهداف ما از تهیه این برنامه این است که خوب برای ما مجهول است که چه کنیم این حماسهها این فداکاریها این قداستها که در جبهه دیدید و شاهد بودید با چه زبانی با چه برنامهای با استفاده از کدامین ابزار امروزی پیام جبهه را منتقل کنیم به تاریخ به نسلهای آینده. این را من میخواستم عرض کنم.
در اقدام عملی دست اندرکارم و اقدامات ممکن
جواب جناب صیاد شیرازی
عرض کنم سوالی کردید که الحمدالله در اقدام عملی اش الان دست اندر کارم یعنی نمیشود فقط از ارزشهای انقلاب اسلامی حالا از هر زاویهای که بخواهیم صحبت کنیم فقط ما اکتفا کنیم به یک روزهای خاصی و یک مراسم خاصی، کتاب خاصی، نشریه خاصی، مقاله خاصی. اینها همه یک ابزاری هستندکه فقط میتوانند یک تَلَنگری بزنید به انگیزهها، اعتقادات و ایجاد جاذبه بکنند و معلوم هم نیست که در هرکسی چقدر موثر باشد. از این رو زیاد کفایت نمی کند. من خاصیت یک فنر را برای شما تجسم میکنم که بتوانیم چطور وارد عمل شویم. فنر دارای خاصیت است و آن داشتن انرژی است که از جمعشدن فنر ایجاد می شود که اگر فنر باز شود، انرژی باز است فنر موقعی از خاصیتش استفاده میکنیم که یک نیرویی فنرهای واکنش دارد و ازش استفاده میکنند و چیزهای دیگر، کسانی که در این شخصیت یکمایهای داشتند یعنی عملاً به یک چیزی رسیدند و خداوند توفیقی به آنها داده این نباید این شخصیت دستخوش حوادث قرارگیرد و در اثر مرور زمان به دلایلی از دست برود این مثل فنری باشد که خاصیت خودش را از دست داده و نباید محدودکنیم خودمان را به شرایط خاصی که اگر هم آن شرایط نباشد خودبخود هم چنین ارزشی هم قابل نگهداری نیست. ببیند یک عده به عنوان بسیجی رفتهاند به جبهه. ما امروز یک شخصیتی به اسم بسیجی داریم و تکریم میکنیم یک عده سپاهی و ارتشی به جبهه رفتهاند. خوب هر کدام به فراخور توانائیهایشان ارزشهایی که نشان دادند احساس مباهاتی دارند و اینها یکخاطره بگویند یک تعدادی مثل جهادگرانمان همین طور ولی اینطور نیامدیم فکر کنیم خود جبهه جنگیکی از صحنههایی بوده که شکوفا کننده ارزشها بوده. آن صحنه فقط محدوده ارزش ما نیست، ما در تمام صحنهها احتیاج داریم به التهاب، هیجان شورانگیزه، بدون انگیزه به هیچ وجه نمیشود حرکت کرد. اصالت حرکت ما بر اساس انگیزه است و گر نه خوب قبلاً هم همه مسلمان بودند. اسلام هم در همهخانهها بود. چرا امروز ما اسلام ناب را معرفی کردیم. چون امروز اسلام ناب توام با انگیزه است. یعنییک امتی صاحب چنین انگیزهای شده و یک رهبری هم در راسش که پیامبرگونه هدایت میکند و بادرایت آنها را به پیش میبرد. در راه خدا انگیزه را حفظ میکند و انگیزه را با جهت معین به طرف آرمانخودش پیش میبرد. خوب اگر ماها فقط منتظر باشیم که یک حادثه پیش بیاید و توی حادثه ها یک تعدادی از ما برویم و خودمان را نشان بدهیم تا بگوییم این ارزش را داریم یا نداریم این به نظر من چیزی نیست ما در صحنه جامعه انواع و اقسام فعالیتها هست که میشود از دلش فوران ایجاد کرد فوران انگیزهایجاد کرد در دل دانشگاهها در دل مدارس از ابتدایی گرفته از دبیرستانها گرفته در دل حوزهها در دلبازار در دل کشاورز و صنعت همه جا می شود این انگیزهها را برانگیخت و منتها هنر می خواهد برنامه وحساب و کتاب میخواهد. مادر طول سال بخش عمدهای از قشر جوانانمان خوب محصل اند کم نیستکه ما برنامه هایی داشته باشیم که اینها را برانگیخته کند با برنامههای عملی نه تئوری. فقط ببیند یککاروانی که راه میافتد یک دبیرستان، یک دانشگاه به طرف سابقه جبهه چقدر فرصت ایجاد می کند کهچقدر سرمایه گذاری میکنند. چرا پشتیبانیها الان نیست .چرا قطع شد. چرا این ایثارگریها و این حالتیکه همه مایه میگذاشتند و هیچ انتظاری نداشتند همه محدود شد.چرا به سختی یکی، دو تا اتوبوس میدهد، یکی دو فلان میدهد با خواهش و تمنا، تو دل آن بسیجی که نبوده آن موقع در طفولیت بوده وهنوز متولد نشده بوده توی آنها هم یک عشق و شور چنین چیزهایی بوجود آمده و آن را باید یکی جهت بدهد و معنا بدهد یا بتواند پیش ببرود. اینها وقتی توی این صحنهها قرار بگیرند و خوب اینها را برانگیخته کنند ،میبینیم در یادداشتهایشان، در مقاله هایشان چیزهایی را به قلم میآورند که دلالتمیکنند که اینها همانهایند که ما بودیم منتها ما آن موقع شرایط عملی بود برای اینکه شخصیتمان شکوفا شود برای اینها نبوده و یک گوشهاش را نشان دادیم. دارد شکوفا میشود یا در داخل خود کارخانجات همه جای جامعه. این همه مساجد هست، مساجد یعنی غنیترین پایگاههای ماست، دیگر یعنی محدود به جایی نیست توی هر محلهای و روستایی هست. خداوند متعال هم با این وعدههایرسمی عبادتش، برای ما فرصت خوبی را ایجاد کرده، آنهایی که در التهاب فداکاری برای انقلاب ماندهاند همچنان مایه بگذارند. توی همچنین جاهایی به جماعت برخیزند. همانجاها یک چیزهایی رابگویند و به زبان بیاورند و زمینه عملی اش را فراهم کنند. انواع و اقسام مجاهدتهایی است که ما دروضعیت عادی هم میتوانیم برایش برنامه داشته باشیم و به تحرک بیندازیم.
هفتهای یک روز آموزش به دانشجویان دانشگاه افسری
همین آموزش، الان بنده بااین مسئولیت سنگینم خدایاری کرده و می بینیم رهبر معظمی برای ما رهبری دارد که آنقدر با درایتهست این چیزهای ظریف که تا اشارهای شد با واسطه برای همچنین آموزشی که اشکال ندارد ما هفتهای یک روز آموزش میدهیم فرصتی داریم که ارتباطمان با جوانان مستقیم برقرار شود. هفته ای 500 نفر دانشجو 2 ساعت جلو چشمان خودم میبینم و اینقدر خداوند به ما توفیق داده که وقتی میخواهم بروم سراغ اینها اگر آن شبی که من میخواهم بروم، تا صبح بیداری برای آمادگی کنم، میبینم هیچ مشکلیندارم، وقتی میروم جلو آنها، پاداشم را همان موقع میگیرم. میبینم این چهرهها شسته و آماده هستند برایاینکه دریافت کنند مطالب و حقیقت را، تازه این برای سرکلاس درسشان است. خوب ببینید توی سلولهای وجود آنها چقدر اثر میگذارد این برنامه. خوب ما برای تداوم انقلاب شاید در این شرایط فداکاریش بیشتراز زمان جنگ باشد.
در میان انواع و اقسام توطئهها
زمان جنگ بر ما تحمیل کردند که برویم و شهید هم بدهیم. ترکش هم بخوریم اینهمه صدمات. هم ببینیم با این همه خوب انجام دادیم ولی الان بعضی از ترکشها است که صدا ندارد، دارد ضربه میزند به پیکره انقلاب و انواع و اقسام توطئهها. بنابراین من معتقدم که روش انتقال تجربهها از یک سو، برانگیختن انگیزههای جوانها، از سوی دیگر برای آنها به اندازه کافی ملاک کار را داریم مایه کار را داریم. دست آوردهای خوبی داریم که توی سینهها و فکرها و مغزها است. اینها توی هر شهر و محلی و دیاری. واقعاً همه محفلهای انقلابی را تشکیل بدهند شور کنند با هم و بنشینند که چطوری منطقه خودشان را برانگیخته کنند. مصنوعی هم نیست یعنی این حرکتی نیست که بگوییم مصنوعی. حرکت طبیعی است. منتها حرکت طبیعی موقعی میتواند شکل بگیرد که توی آن، فداکاریها بوجود بیاید.کسی از وقتش، مالش و جانش مایه بگذارد. برای اینکه همچنین انگیزهای ایجادکند .اصلاً خود بخود برانگیخته میکند. آن دانشجویی که میبیند استادش با تمام وجود خودش را آماده کرده برای او فقط و فقط برای خدا می خواهد قدم بردارد، اصلاً از دل آن که میآید بر دلش مینشیند و از زبان میشود فقط با یک واسطه وجودش را تحت تاثیر قرار دهد و این شدنی است و منالحمدالله تجربهای که کردم در حد محدود خودمان، نتیجه خوبی گرفتم و توصیهام به خودم و همه عزیزان انقلاب این است که غفلت نکنیم. از وضعیت اگر کوتاه بیاییم واقعاً ما را مخدوش میکنند. راه رابر ما می بندند. اگر ما زندگیمان با همین حیات انقلاب توام است. خوب همین زندگی محدود شده. شاید بقیه همچنین حال و روزی نداشته باشند. ما همه را بایستی با التهاب در صحنه انقلاب قرار بدهیمکه فرزندانمان در یک محدوده امن و امان قرار بگیرند. برای رشد و نمو، تا این که دستخوش آلودگیها و انواع و اقسام فسادهایی که توی جامعه سر و کله خودش را نشان میدهد، قرار بگیرند این چیزی است کهاگر توانسته باشم با این زبان الکن مطالب را گفته باشم، خدمتتان عرض کردم انشاءالله که مفید باشد.
حاج آقا جزایری
از این راهنمایی آخری که راهنمایی گران قیمتی بود و بسیار ارزشمند بود تشکر میکنیم و انشاءالله بتوانیم از این راهنمایی استفاده کنیم و بتوانیم با ارسال و انتقال پیام از جبهه به تاریخ انجام بدهیمانشاءالله .
برای خدا بودن و آیه آخر سوره عنکبوت
جناب آقای صیادشیرازی
من یک چیزی یادم آمد که فکر میکنم حسن ختام خوبی باشد در ذهنم خطور کرد که خداوند متعال آنرا مقدر کرد که در جبهههای نبرد بیشتر از هر چیز دیگر همیشه تو ذهن من جای گرفته بود در آن آخرینایه سوره شریفه عنکبوت که خداوند میفرماید: اعوذبالله من الشیطان الرجیم. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین. صدق الله العلی العظیم
یعنی خداوند معادله سعادت را در این قرار داده که ما تو صحنه از خودمان مجاهدت نشان بدهیم آن همخالصانه و صادقانه و بلافاصله لنهدینهم سبلنا دنبالهاش. بعضی اوقات من میگفتم معادله، در صورتی که معادله ما نامعادله است که توی ذهنمان است. یعنی ما یک قدم بر می داریم خداوند چندین قدم بر میدارد. یعنی آنچه که حرف اول و آخر می زند، اخلاص است. کار برای خداکردن است. چون احتمال داردکه سخن از سخن ما در محل عشایرنشین خود ما پخش شود. یاد می کنیم از عالم عزیزمان حاج آقامحیالدین حائری شیرازی" حضرت آیت الله حائری شیرازی" که ایشان یادم است که توی فرودگاه آمدهبودم شیراز که محبت کرده بود و بدرقه مان کرده بود در زمان جنگ. بعد یکی از برادران پاسدار محبتکرد و کتابی آورد و گفت این را روش بنویس. من تا آن روز از این کار معمولاً پرهیز کردم که چیزی را بنویسم. خودم را لایق نمیدانستم که امضائی بکنم. بعد دیدم تا ایشان دید امتناع میکنم، حضرت آیت اللهحائری شیرازی گفت:" بده به من". آمد رویش یک جمله نوشت و از آن روز دیگر هرکس میگفتبنویس. آن جمله را یاد گرفتم و هرکس میگفت معطل نمیکردم .جمله هم این بود که من کان لله کان اللهله که هر که با خدا باشد، خدا با اوست. این جمله نوشت و هر کس بخواند بجای اینکه به فکر برود کهکی نوشته و امضاء کرده، به یاد آن مطلبی که نوشته میافتد که هرکس با خدا باشد، خدا با اوست. حدیث است و این حقیقتاً خودش را نشان داد. به صورتی که من گفته بودم ،بالای نقشههای جنگ بطوررسمی بنویسند. در اتاق جنگ بنویسند. سمت راست بالا بنویسند. "بسم الله الرحمن الرحیم والذینجاهدوا فینالنهدینهم سبلنا" همیشه مینوشتیم و از برکاتش استفاده میکردیم.
حاج آقا جزایری
تشکر میکنم از جنابعالی محبت کردید. یک دنیا ممنون! به هر حال ما در خدمتتان هستیم.
انتهای مطلب