پس از اعلام بیطرفی ارتش و برگشت نظامیان از سطح خیابانها به پادگانهای خود در روز 21 بهمن 1357، هجوم مردم به پادگانها و مراکز نظامی در تهران آغاز شد و مورد چپاول و غارت تعدادی از افراد سودجو قرار گرفت. اما خطر این بود که مقادیر زیادی اسلحه و مهمات به دست مردم کوچه و بازار بیفتد. نظامیان، مستاصل و سردرگم بودند از اینکه در مقابل هجوم مردم به پادگانها چه واکنشی باید نشان دهند که هم برادرکشی نشود و هم خانه و کاشانه سربازی آنها که در ضمن متعلق به همین مردم بود، مصون از یغما و تاراج بماند.
روحیه نظامیان از این رفتار سخت منفعل گردید و اندکی بعد با آغاز موج دستگیریها، اعدامها و رواج انواع اتهامات و اهانتها این انفعال روانی به اوج خود رسید و سرانجام به نوعی افسردگی و دلزدگی انجامید. نظامیان در مقابل اهانت ها و دشنامهایی از قبیل مزدور، نوکر سرسپرده، چکمهپوش ، دستبهسینه آمریکا، قلدر، بیسواد که عمدتاً از زبان گروهک های سیاسی بویژه کمونیست ها و هواداران آنان بلند می شد، اینکه آنها خود را خادم این ملک و ملت میپنداشتند، دچار حیرت و سردرگمی و انفعال بودند.
نظامیان هنوز از شوک این رفتار بیرون نیامده بودند که شعار انحلال ارتش طاغوتی در فضای انقلابی ایران طنینانداز شد و بلافاصله زیرکانهترین حیلهها برای اجرای این مقصود که لعابی از اسلام نیز به آن پوشانده بودند، وارد صحنه گردید و آن شعار ایجاد ارتش بی طبقه توحیدی بود که از حلقوم گروهای چپ و غیر معتقد به اسلام برخاسته بود، اما ظاهر زیبا و عوامپسند آن به گونهای بود که بسیاری از نا آگاهان و ساده اندیشان را به راحتی در داخل ارتش به خود جذب کرده بود. روشنفکران بسیاری هم که کمترین آگاهی از مسائل امنیت ملی نداشتند، ناآگاهانه و فقط بر مبنای ایدههای نظری روشنفکرانه خود بر این طبل توخالی میکوبیدند.
علاوه بر فشارهای طاقتفرسای روانی طرحریزیشده و حسابشدهی گروهکهای چپ و ضدانقلاب معارض با نظام و گروهای روشنفکری متکی بر مبانی نظری بر ارتش و پافشاری برای انحلال آن، فشار دیگری از درون و از جانب گروهی از سربازان وظیفه، درجهداران، همافران و افسران جوان برای تشکیل شوراها بهمنظور تعیین و انتصاب فرماندهان، تغییر روشها، نقل و انتقالات و … برخاست که بخشی از آن ناشی از تحریکات بیرونی و حزبی و بخش دیگری ناشی از منافع فردی بود.
هنگامهی غریبی بود، فرماندهی کردن بر یگانها و مدیریت سازمانها صبر ایوب و دلشیر میخواست چراکه فرماندهی بر یگانها و مدیریت بر سازمانها به علت دخالتهای بیجا و اعمال سلیقه و منافع فردی کارکنان به امری طاقتفرسا و غیرقابلتحمل تبدیلشده بود و اگرچه فرماندهان منتصب بعد از انقلاب تلاش میکردند در مقابل این همه شدائد و مصائب از خود صبر و شکیبایی نشان داده و مانع از فروپاشی این سازمان عظیم و ارزشمند ملی شوند، اما گاه مدت فرماندهی آنان از چند روز تجاوز نمیکرد و توسط زیردستان خود خلع یا از ورود به پادگان و حضور در یگان منع میشدند. بسیاری از فرماندهان دلسوز و وظیفه شناس برای حفظ اسلحهخانهها و یا انبارهای مهمات، به ناچار، خود مانند سربازان عادی داوطلبانه عهدهدار نگهبانی شدند تا این دوره بحرانی طی شود.
بنا به گفته رهبر معظم انقلاب و فرماندهی کل قوا، در اوایل انقلاب سه فشار در آن واحد روی ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار داشت(خطبهی نماز جمعه-فروردین 1365). یکی فشار گروهای چپ برای انحلال و انهدام ارتش، دوم عناصر وابسته به رژیم گذشته برای جدا کردن ارتش از مردم و انقلاب و سوم فشار افراد ناباب و فرصتطلب و نفوذی داخل ارتش .
این فشارهای درونی و بیرونی و فشار روانی ناشی از ایراد اتهامات اهانتآمیز و سنگینی که حتی گاه جنبههای ناموسی به خود میگرفت، به ارتشی که خود را وظیفهشناس و وطندوست میدانست و معتقد بود که در کنار انقلاب و همراه آن بوده است، پایه و اساس ارتش را که همانا انضباط است، سخت متزلزل نمود و حالتی از تردید، نگرانی، ترس از آینده، بلاتکلیفی، سراسیمگی و آشفتگی را بر فضای ارتش حاکم نمود و وضع به هم ریختهای را به وجود آورد.
حتی در مواردی، مأموریت و رسالت ارتش در دفاع سرزمینی و توانایی آن برای القای این وظیفه به زیر سؤال و سخره رفت و تجهیزات موجود غیرقابل استفاده، بلامصرف، خریدهای بیهوده و آهن پاره تلقی شده و مسئله پس دادن، فروختن و یا بکارگیری آنها در موارد غیرنظامی مطرح گردید.
علاوه بر مسئله تزلزل انضباط و روحیه که آمادگی رزمی ارتش را کاهش میداد، کاهش مدت خدمت وظیفه از دو سال به یک سال که ظاهراً میتوانست تنشهای موجود در پادگانها را تقلیل داده و عناصر نفوذی را از محیط نظامی دور کند، اما اصالتاً این اقدام در ارتشی که 60 درصد افراد نیروی زمینی آن را افراد وظیفه(افسر، درجهدار، سرباز) تشکیل میدادند، به تنزل هرچه شدید تر توان رزمی ارتش منجر شد و بسیاری از جنگافزارهای اجتماعی خدمه خود را از دست دادند.
بر اثر تزلزل انضباط و نابسامانیهای پرسنلی، عدم اجرای برنامههای آموزشی به علت استقبال نکردن افراد و عدم حضور در کلاسهای آموزشی و پرداختن به میتینگ و راهپیمایی و تظاهرات و به دنبال عدم اجرای برنامههای نگهداری و تعمیرات تجهیزات و وسایل، دو رکن دیگر بقا و قدرتمندی یک نیروی مسلح که همانا آموزش و نگهداری هستند، دستخوش اختلالی سهمگین گردید و ضربه هولناک دیگری بر آمادگی رزمی و پیکر ناتوان ارتش وارد گردید.
در این عرصه بیسروسامانی، تنها امام راحل (ره) بودند که تلاش میکردند با هشدارها و فرامین خود انضباط و فرماندهی را بر یگانها برقرار سازند که اگرچه فشارها را کاهش میداد، اما نهایتاً راه بهجایی نمیبرد و مخالفین ارتش و هواداران انحلال آن، از سوراخ دیگری سر برمیآورند.
ناگفته نماند که در چنین اوضاع و احوالی بسیاری از سربازان و درجهداران و افسران وظیفهشناس، انقلابی واقعی و دلسوز بودند که در کنار فرماندهان و مدیران آستین همت را بالا زده و سعی در نگهداری سازمان و اجرای مأموریتهای محوله با آغوش باز و روی خوش داشتند.
در بحبوحه بههم ریختگی ارتش و در حالی که بروز پارهای ناامنیهای مسلحانه و اغتشاشات در استانهای غربی، جنوب غربی و مناطق شمالی کشور لزوم حضور نیروهای ارتش را برای برقراری امنیت و حفظ آرامش در آن مناطق آشوبزده ایجاب کرده و ضرورت وجودی نیروهای ارتشی را در اذهان ناآگاه بیدار میکرد، امام راحل (ره) در اوایل سال 1358 با صدور فرمان بسیار مهم، خردمندانه و تاریخی خود مبنی بر تعیین روز 29 فروردین بهعنوان روز ارتش ، تکلیف ارتش را روشن نموده و اعلام داشتند که ارتش موردحمایت شخص ایشان بوده و ارتش جمهوری اسلامی ایران، ارتشی اسلامی و متعلق به مردم ایران است. این حمایت ارزشمند و بهموقع رهبر انقلاب، روحیه ارتش را بالا برد اما این واقعیت را هم نمیتوان ازنظر دور داشت که فشارهای ضدانقلاب و تعدادی از روشنفکران و حتی نیروهای انقلابی روی ارتش باهدف انحلال و جایگزینی آن تا یک سال و نیم بعد و آغاز تهاجم عراق به ایران کماکان ادامه داشت.
با وجود وضعیت بسیار مشکل و مصیبت باری که ارتش با آن مواجه بود و بایستی برای آگاهی هرچه بیشتر از آن به خاطرات فرماندهان و تاریخ نظامی این دوران مراجعه کرد تا بتوان نقشی را که ارتش در چنین اوضاع و احوالی در برقراری امنیت در استانهای ناآرام و در مواجهه با تهاجم ارتش بعثی عراق ایفا کرد، هرچه بیشتر و بهتر لمس و احساس می شود.
به رغم وضعیت بحرانی و خردکنندهای که ارتش با آن روبرو شده بود، به محض بلند شدن نغمههای شوم تجزیهطلبی و ناآرامی در بعضی از مناطق کشور، تحت عنوان فریبندهی خودمختاری ایالات، ارتش جمهوری اسلامی ایران حسب وظیفه خود و بنا به اعتقاد به اهداف انقلاب اسلامی و علائق قدیمی دوستانه بهمنظور جلوگیری از تجزیه و از هم پاشیدگی کشور، حفظ و صیانت از انقلاب و تأمین امنیت ملی، مردانه پا دررکاب کرده و باوجود کوهی از مشکلات سیاسی و نظامی وارد میدان شد. هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته و شعار انحلال ارتش طاغوتی در فضا طنینانداز بود که ارتش مظلوم ایران در جبهه گسترهای در غرب کشور با ضدانقلاب درگیر گردید.
بررسی تاریخی انقلاب ها در جهان نشان میدهد که اغلب هواداران انقلاب چه درروند شکلگیری و براندازی رژیم حاکم و چه پس از پیروزی و برپایی یک نظام تازه بهجای نظام پیشین، تا مدتها نگزیر از مقابله و مبارزه و درگیری با عناصر نیروهای مسلح وابسته به رژیم سابق بودهاند که یا مستقیماً و یا در کنار سایر عناصر و گروههای ضدانقلاب به ستیز و رویارویی با انقلاب برخاستند و بهطور خلاصه یا ارتشها انقلابیون را سرکوب کردند و یا خود مغلوب انقلاب گردیدند، اما ارتش ایران نه انقلاب را مغلوب کرد و نه خود مغلوب آن گردید بلکه یکی از استثناییترین وضعیتها را در تاریخ انقلاب در جهان به وجود آورد و به جای رو در رو قرارگرفتن با انقلاب، با آن همگام شد و به دفاع از آن و مقابله با تجزیهطلبان داخلی و متجاوزان خارجی برخاست و نیرویهای مردمی را که حفظ و حراست از دست آوردهای انقلاب را بر خود واجب دانسته و به صحنههای پیکارهای داخلی و خارجی شتافته بودند، در کنار خود گرفت.
شرح فداکاریها و فعالیتهای نیرویهای ارتش جمهوری اسلامی ایران در استانهای آشوبزده شرح تاریخی، عملیاتی و تجزیه و تحلیل خاص خود را دارد که با خون صدها شهید و هزاران معلول و جانباز رقم خورده است.
پ:اعاده امنیت
غائله کردستان، با هجوم عناصر ضدانقلاب به پادگان مهاباد در روز هشتم اسفند 1358 (دو هفته پس از پیروزی انقلاب)، آغاز شد. در این زمان، ارتش به خاطر شرکت در فرمانداری نظامی نزد بخشی از مردم و بسیاری از انقلابیون و روشنفکران جامعه بسیار منفور بود و در حالی که موج دستگیری و زندان و اعدام شرکتکنندگان در فرمانداری نظامی از درجهی سپهبدی گرفته تا سرباز وظیفه و پاسبان و ژاندارم به جرم مقابله و رو در رویی با مردم در انقلاب ادامه داشت، نظامیان و فرماندهان نمیدانستند در مقابل این قبیل تحرکات و اقدامات چه واکنشی نشان دهند و در دریایی از شک و تردید و بلاتکلیفی دست و پا میزدند اما بهرحال در مقابل تحرکات ضدانقلاب واکش نشان دادند. در ماجرای پادگان سنندج و مقاومت گروه اندکی از افسران و کارکنان در باشگاه افسران و فرودگاه سنندج در مواجهه با اقدامات ضدانقلاب با نیروهای نظامی در کردستان و اساساً شمال غرب کشور، شاهد گویایی به شمار میآید.
ماجرای کردستان و برقراری آرامش در آن خطه از سال 1358 تا سال 1362-1363 ادامه یافت و اگرچه نیروهای مردمی داوطلب و عناصر اولیه سپاه پاسداران هم وارد عمل شدند، اما نیروی ارتش که دارای تجهیزات، دانش و تخصص مقابله با جنگهای نامنظم را داشتند، نقش اساسی و محوری ایفا نموده و صدها شهید و جانباز درراه امنیت و آرامش این منطقه تقدیم ایران نمود.
لشکرهای 28 پیاده کردستان، 64 پیاده ارومیه، عناصر عمدهای از لشکر 16 زرهی و لشکر 81 زرهی، عناصری از لشکر 1 پیاده، تیپ 55 پیاده هوابرد، تیپ 13 نیروهای ویژه هوابرد، تیپ 30 پیاده گرگان، عناصری از لشکر 77 پیاده خراسان، یک گردان از لشکر 92 زرهی، گروهای رزمی از هوانیروز، گردانهای توپخانه از گروهای 11 و 33 توپخانه، یگانهای درگیر در مناطق شمال غرب بودند که در کنترل عملیاتی قرارگاه عملیاتی شمال غرب به فرماندهی شهید صیاد شیرازی وارد عمل شدند و تا آغاز تهاجم عراق و مدتها پسازآن درگیر برقراری و تثبیت آرامش و امنیت در منطقه بوده و بخشی از آنها پس از شروع جنگ از این منطقه جدا و راهی سایر مناطق عملیاتی شدند.
خدمات ارتش در مناطق آشوبزده در یک سال و نیم پس از انقلاب در عین درگیری با مسائل و مشکلات بسیار، حدیث بسیار مفصل است که بیان گوشه ای از آنها فرصت و مجال کافی طلب میکند.
درگیری در شمال غرب کشور اگرچه هزینه سنگینی را بر ارتش تحمیل کرد، اما درک مردم و مسئولین به نیروی نظامی برای استقرار امنیت و آرامش سبب گردیده که فشار برای انحلال و فروپاشی کاهش یابد، اگرچه عناصر معاند با نظام و بعضی از محافل روشنفکری و احزاب چپ و حتی عناصر انقلابی تندرو به حملات لفظی و رسانهای خود علیه ارتش ادامه میدادند و حداقل خواستار تغییرات اساسی در سازمان و ساختار آن و پاک سازیهای هرچه سریعتر و گستردهتر بودند که البته اگرچه این موارد در جریان بود اما از سرعت و شدت آنها نسبت به اوایل انقلاب کاهشیافته بود.
انتهای مطلب