غلامعلی ناصری دادستان موقت خرمشهر
من از اوایل جنگ تحمیلی به سمت دادستان موقت خرمشهر منصوب شدم و تا سقوط خرمشهر در آنجا بودم. در همه جنگها، ارتشیان عنصر اصلی رزمنده را تشکیل میدهند ولی در نبرد خرمشهر مردم نیز هسته مرکزی جنگ و نیروی اصلی رزمنده بودند، زیرا دستور دین مبین اسلام چنین است. هنگام حمله دشمن به خرمشهر نیروهای نظامی بیش از 72 ساعت نمیتوانستند مقاومت کنند و عملاً هم همینطور شد و ارتش نیرومند متجاوز عراق سریعاً نیروهای مرزی ما را عقب راند، اما نیروهای موجود و مردم، در شهر جلو او را سد کردند و حدود 31 روز، دلیرانه در مقابل آن ارتش مقاومت نمودند. نبردهای منطقه یکصد دستگاه، پل نو و خرمشهر حماسه است. در 23 یا 24 مهرماه نیروهای عراقی در محور شلمچه از پل نو عبور کردند و از طرف صددستگاه قصد ورود به شهر را داشتند و نیروهای ما و مردم دلیرانه در مقابل آنها دفاع کردند و تلفات سنگینی به نیروهای دشمن وارد نمودند. پادگان دژ از همگسیخته بود، باقیمانده نیز روحیه جنگجوئی نداشتند، ولی بعد از چند روز وضع آنها بهتر شد و توانستند 20 روز دیگر مقاومت کنند. اما نیروی کمکی به خرمشهر نرسید.
نمونهای از جانفشانیهای مردم خرمشهر این است: هنگامی که خبر رسید نیروهای عراقی از پشت انبارهای عمومی به طرف پلیسراه در حرکتند، مردم برای کمک به نیروهای باقیمانده با هر وسیله حتی بدون اسلحه به آن منطقه هجوم بردند و در مقابل تانکهای عراقی ایستادگی کردند، به نحوی که نیروهای عراقی متوحش شدند و عقبنشینی کردند. نیروهای ما و مردم نیروهای عراقی را دنبال کردند. تانکی از دشمن گلولهای به میان مردم زد، عدهای مجروح شدند با وجود این مردم از تعقیب دشمن دست برنداشتند.
پس از سقوط خرمشهر، دادستانی به آبادان منتقل شد و در مسجد امام حسن کوی ذوالفقاری مستقر گردید. هنگامی که نیروهای عراقی از بهمنشیر عبور کردند، برادر دریاقلی (بعداً شهید شد) به دادستانی آمد و جریان را اطلاع داد و ما هم از نیروهای رزمنده کمک خواستیم. این اقدام کمک بزرگی به جلوگیری از سقوط آبادان کرد. بعد از اطلاع از عبور دشمن از بهمنشیر، عدهای از نیروهای مردمی به منطقه عبور دشمن رفتند و با دشمن درگیر شدند تا نیروهای رزمنده وارد منطقه نبرد گردیدند.
30. حسین گلهگیر عضو دادسرای انقلاب اسلامی آبادان خرمشهر
موقعی که عراقیها در ذوالفقاری نفوذ کردند، صبح ما در دادسرا نشسته بودیم که در مسجد امام حسن ذوالفقاری یک فرد غیرنظامی وارد دادسرا شد و با ناراحتی گفت: عراقیها وارد آبادان شدند. با تعدادی از افراد دادسرا اسلحه ام1 و آرپیجی برداشتیم و به طرف محل عبور رفتیم. متوجه شدیم نیروهای عراقی از رودخانه گذشته و در حال پیشروی هستند. ما با نیروهای عراقی درگیر شدیم. در آن موقع نیروی نظامی آنجا نبود. تعداد کمی از نیروهای مردمی آمدند. آقای اراکی که روحانی بود نیز همراه ما بود. بعد برگشتیم و جریان را به ستاد عملیات ارتش و سپاه پاسداران گزارش دادیم و آنها آمدند.
31. عباس بهشتی پرسنل دادستانی خرمشهر
روزی که نیروهای عراقی به صد دستگاه در پشت راهآهن رسیده بودند، حدود 40 نفر از افراد سپاه و حاکم شرع و چند نفر از افراد دادسرا گروهی تشکیل داده بودند و کار آنها گرفتن اطلاعات از بیسیم نیروهای عراقی و ترجمه کردن آن و دادن آن به ستاد عملیات بود. این عده در شهربانی مستقر بودند. بعد به هنگ ژاندارمری آبادان تغییر مکان دادند. بعد در ساختمان فرمانداری مستقر شدند. ما تاکتیک جنگ را نمیدانستیم. بعد فهمیدیم که اول منطقه را میکوبند، بعد پیشروی میکنند. ما روزی در پشت ریل راهآهن موضع گرفته بودیم. 16 نفر بودیم. تانکهای عراقی پیشروی کردند. ما تیراندازی کردیم. تانکهای عراقی متوقف شدند.
در آن موقع، روش این بود که رزمندگان مردمی روزها در جلو دشمن میجنگیدند و شبها به خانههای خود میرفتند، لذا نیروهای عراقی شبها پیشروی میکردند. در آن موقع، در خرمشهر فقط یک خمپارهانداز120 بود و هیچ چیز دیگری نبود. روزی قرار بود توپخانه هم بیاورند. دو قبضه توپ130 هم آوردند. یک روز قبل از حمله عراقیها به آبادان در حال تخلیه اسناد و مدارک دادستانی در جاده ماهشهر ـ آبادان در حرکت بودیم که متوجه پیشروی تانکهای عراقی به طرف بهمنشیر شدیم. تانکهای عراقی جاده را زیر آتش گرفته بودند و عابرین را میزدند و ما به یک افسر ایرانی که زخمی شده بود برخورد کردیم. او را به آبادان بردیم. به ستاد عملیاتی مراجعه کردیم و جریان پیشروی نیروهای عراقی به بهمنشیر را اطلاع دادیم، ولی برخورد افسران ستاد با من خوب نبود و توجه چندانی به حرفهای من نشد و فردای آن روز خبر رسید که نیروهای عراقی از بهمنشیر گذشتهاند.
32. فرهاد مولائی پاسدار عضو سپاه پاسداران خرمشهر
قبل از آغاز جنگ من در نوار مرزی شلمچه بودم و همراه ژاندارمریها از چهار پاسگاه مرزی حفاظت میکردیم و از شش ماه قبل از جنگ، ما آرایشات و فعالیت نیروهای عراقی را میدیدیم و گزارش میکردیم. عوامل نفوذی و ستون پنجم عراق اسلحه و مهمات و وسایل تخریب از مرز وارد ایران میکردند؛ لذا برادر جهانآرا دستور داد نیروهای مرزی تقویت شوند و از ورود عناصر نفوذی عراق از مرز جلوگیری گردد. در پاسگاهی که تعداد ما 12 نفر بود، به همراه ژاندارمها از مرز مراقبت میکردیم، نیروهای عراقی مواضع مستحکم احداث میکردند و قرار بود برای نیروهای ایرانی نیز ایجاد شود، اما به دلایل نامعلومی هیچ اقدامی به عمل نیامد، حتی میدان مینی که در نزدیکی مرز قبل از انقلاب احداث شده بود، بعد از انقلاب جمعآوری گردیده بود (توضیح اینکه این میدان مین بعد از انعقاد قرارداد الجزایر جمعآوری شد، نه بعد از انقلاب)
در مرز در مقابل یک گردان تانک عراقی با 13 نفر مقاومت کردیم. فرمانده گروه شهید رضا موسوی بود. از این تعداد چند نفر شهید و چند نفر هم اسیر شدند. در حالی که عراق با یک لشکر زرهی و 300 دستگاه تانک به خرمشهر حمله کرد. نیروهای ایرانی فقط هفت دستگاه تانک و سه دستگاه نفربر داشتند. لذا در عملیات خرمشهر مردم با سلاح سبک در مقابل عراق جنگیدند. در یک عملیات که در دوربند انجام شد 12 نفر از برادران سپاه به نیروهای دشمن شبیخون زدند و تلفات زیادی به نیروهای دشمن وارد کردند.
33. غلامرضا محمدجعفری فرماندار آبادان
حدود 20 روز قبل از آغاز جنگ، آقای مهندس غرضی استاندار خوزستان به آبادان آمد. با هم به پایگاه دریایی خرمشهر رفتیم و به همراه سرهنگ جوادی فرمانده پایگاه به بازدید مرز رفتیم. هر قسمتی را که بازدید میکردیم کمبودها چشمگیر بود. با وجود این، روحیه مرزداران ما فوقالعاده خوب بود و منتظر حمله دشمن بودند تا پاسخ دندانشکنی به او بدهند.
مهندس غرضی به فرماندهان مربوطه گفت: این افراد مقدوراتی ندارند، بیخودی اینها را در پاسگاههای مرزی گذاشتهاید. پس از مراجعت از بازدید فوراً با تهران تماس گرفت و کمبودها را یادآور شد، ولی اقدامی به عمل نیامد. به مسئولین شرکت نفت تذکر داد؛ اقدامات تأمینی را برای تأسیسات به عمل آورند، ولی اقدامی نشد تا اینکه جنگ شروع شد.
در شروع جنگ در خرمشهر، یک گردان دژ و پایگاه دریایی و عناصر ژاندارمری بودند و از نیروهای ارتش واحد مهمی در خرمشهر مستقر نبود. برادران سپاهی ما فقط آرپیجی داشتند که در مقابل صدها تانک دشمن قرار گرفتند، با این نیروی ضعیف موفق شدیم سقوط خرمشهر را مدتی به تأخیر اندازیم. چند روز بعد آقای دکتر شیبانی با تعدادی خودرو به آبادان آمد. قبل از آمدن تلفنی از ایشان درخواست کردم به مقامات مسئول بگویند تعدادی توپ و تانک به آبادان و خرمشهر بفرستند، اما بنیصدر مدام میگفت: پس این ارتش بیست میلیونی کجاست؟ بالأخره نیروی کمکی نیامد.
در مدت حدود 25 روز، سه فرمانده عملیات تعویض شد. این امر به علت ضعف بنیصدر بود که نتوانست در ارتش هماهنگی برقرار کند.
نیروهای عراقی تا 24 مهرماه موفق شدند تا نزدیکی پل خرمشهر پیشروی نمایند. نیروهای ضعیف ما مدتی در شهر به مقاومت ادامه دادند و در 4 آبان، خرمشهر به تصرف بعثیها درآمد. نیروهای عراقی از کارون گذشتند و آبادان را محاصره کردند و به جاده ماهشهر مسلط شدند. در این روزها، نیروی هوایی تلاش فوقالعادهای کرد. ابتدا در این منطقه تعدادی تکاور بودند و از برادران سپاه نیز تعدادی بودند، تا اینکه خبر رسید نیروهای عراقی در ذوالفقاری از بهمنشیر عبور کردهاند.
در همان روزها واحدی از تیپ قوچان به فرماندهی سرهنگ کهتری وارد آبادان شده بود. اگر این تیپ مدتی قبل به خرمشهر آمده بود، خرمشهر از دست نمیرفت. نیروهای ارتشی با همکاری برادران سپاه و سایر رزمندگان توانستند جلو پیشروی نیروهای عراقی را در آبادان سد کنند و آنها را به شمال بهمنشیر عقب برانند. این عملیات اولین شکست نیروهای عراقی را دربرداشت که در طول جنگ ادامه یافت. توپخانه در شب کار نمیکرد چون کاتیوشا بود و میگفتند در شب، دشمن آتش او را میبیند و موضع آن را پیدا میکند. یکی از نقاط ضعف نیروهای ما این بود که برادران ما روزها حمله میکردند و عراقیها را عقب میراندند و اما شب که میشد عراقیها مجدداً پیشروی میکردند. بعد از آمدن سرهنگ شکرریز که افسر توپخانه بود، دستور داد شبها نیز توپخانه فعال باشد.
رزمندگان ما سلاح سنگین نداشتند و اسلحه اصلی آنها تفنگ ژ3 بود و مشهور شده بود که نیروهای ما با تفنگ ژ3 به نبرد تانک میروند.
برادرانی که از نقاط دیگر به خرمشهر میآمدند، ابتدا نظم و ترتیبی نداشتند و همه با هم وارد عمل میشدند و تعداد تلفات زیاد بود. بعد از ورود تیپ2 قوچان به منطقه آبادان، وضع نیروهای ایرانی بهتر شد زیرا آنها خمپاره و تفنگ106 و وسایل و تجهیزات مناسب داشتند.
بعد از محاصره آبادان، مسئولین این منطقه خدمت امام رفتند و از وضعیت شکایت کردند. امام دستور دادند که: محاصره آبادان باید شکسته شود. بعد از این دستور، واحدهایی از نیروهای ارتش به منطقه آبادان آمدند. روابط سازمانهای ارتشی با سپاه ابتدا خوب نبود و اسلحه و مهمات به سپاه نمیدادند، ولی بعد از آمدن سرهنگ شکرریز به منطقه وضع کمی بهتر شد و مقداری اسلحه و مهمات به سپاه و نیروهای مردمی داده شد.
بنیصدر نمیخواست بین سپاه و ارتش همکاری شود و بعد از عزل او این نقص از میان رفت و در عملیات ثامنالائمه اثرات این هماهنگی مشهود گردید.
34. ستواندوم عظیمی دسته بهداری گردان153 تیپ قوچان
ما حدود دو ماه تا 23 مهر در قوچان آماده بودیم. در 23 مهرماه، دستور حرکت به خوزستان ابلاغ شد و به مشهد رفتیم. در آنجا نیز سه یا چهار روز معطل شدیم تا اینکه به سمت اهواز حرکت کردیم. گروهان یکم به فرماندهی سروان میرپور سه یا چهار روز زودتر حرکت کرد و به اهواز رسید و با وجود اینکه خرمشهر در حال سقوط بود این گروهان را فوراً به آنجا اعزام نکردند زیرا ابتدا قرار بود گردان153 به سوسنگرد اعزام شود، ولی بعد طرح تغییر کرد و گردان را به ماهشهر اعزام کردند.
نظر به اینکه جاده ماهشهر ـ آبادان در کنترل نیروهای عراقی بود، با بالگرد از ماهشهر به آبادان اعزام شدیم. ابتدا مهمات را بردند. با ستوان طباطبائی برخورد کردم. گفت وضعیت وخیم است و همه در محاصره هستند. بالأخره به جبهه ذوالفقاری رفتیم. شنیدم که سروان میرپور (فرمانده گروهان یکم) مجروح و تخلیه شده و استوار حسنزاده شهید شده است. بالأخره سرهنگ کهتری با بقیه گردان به منطقه وارد شد و نبرد شدیدی درگرفت. عدهای از افراد ما شهید و عدهای نیز مجروح شدند که از جمله مجروحین، سرهنگ کهتری بود. من سراغ ستوان احمدلو معاون سروان میرپور را گرفتم. او در جبهه نبود بعداً معلوم شد شهید شده است.
در حالی که من مشغول پانسمان سرهنگ کهتری بودم، سروان نیکوکار، (بعداً شهید شد) که افسر فداکاری بود، خبر داد نیروهای عراقی حمله کردهاند. این خبر خیلی مهم بود، زیرا ما را از نابودی نجات داد. سرهنگ کهتری فوراً دستور داد افراد آماده دفاع شدند و اجرای آتش را آغاز کردند و با نارنجک به مواضع عراقیها حمله کردند. خود سرهنگ کهتری در خط مقدم نارنجک به طرف دشمن پرتاب میکرد. سروان نیکوکار با آرپیجی7 تیراندازی میکرد. نبرد حدود چهار ساعت ادامه داشت. این عملیات در شب اتفاق افتاد و بعد از آغاز روشنایی صبح متوجه شدیم؛ اجساد افراد عراقی در چند متری موضع ما افتاده است.
باید اضافه کنم در موضع ما که در مقابل دشمن قرار گرفته بودیم حدود هشت نفر بیشتر نبودیم و با این تعداد کم، موفق شدیم حمله شبانه نیروهای عراقی را خنثی سازیم. البته دشمن ابتدا تصور نکرده بود که از نیروهای ما کسی در آن منطقه موضع گرفته باشد، ولی با مواجه شدن با آتش این عده معدود، تصور کرده بود با یک نیروی چند صد نفری ما مواجه شده است.
دو روز بعد ستوان نیکوکار برای شناسایی از رودخانه عبور کرد و ساحل شمالی را شناسایی نمود و خبر داد که از نیروهای عراقی تعداد کمی در آن ساحل مستقرند، ولی در این موقع ارتباط او با گردان قطع شد و سرهنگ کهتری تصور کرد که او و همراهانش محاصره شدهاند. سرهنگ کهتری تصمیم گرفت با عدهای از رودخانه عبور کنند و به کمک ستوان نیکوکار برود. خوشبختانه هنگامی که سوار قایق شد، بیسیم ستوان نیکوکار ارتباط را برقرار کرد و اطلاع داد عده کمی از عراقیها در آن منطقه هستند؛ لذا سرهنگ کهتری با عدهای از رودخانه گذشتند و در ساحل دور رودخانه تا حدود پنج کیلومتر پیشروی کردند. عدهای از خواهران و برادران گروه امداد با دسته بهداری گردان همکاری میکردند.
منبع: نبردهای منطقه خرمشهر و آبادان، حسینی، سید یعقوب، 1396، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب