این در حالی بود که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی اعلام شده بود که ایشان به مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب گردیده است و برادران در قرارگاه به این دلیل به ایشان تبریک میگفتند. ولی شهید بزرگوار با شنیدن چنین خبری میگوید: غم و اندوهی ناشناخته و مبهم سراپای وجودم را تسخیر کرد. کمی اندیشیدم چگونه است که همه با نشاط و شادمانی به من تبریک میگویند و شادمانند و خود من اینگونه اندوهناک شدهام. ناگهان دریافتم که غم و اندوهم ناشی از درک سنگین بار مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی است. با خدای خود در درون زمزمهای کردم که بار خدایا! این دیگر چه آزمایشی است که از این بنده حقیر میکنی؟ مگر نه اینکه با درجه سرگردی مسئولیت سنگین پاکسازی ضدانقلاب را پذیرا شدهام و با توکل به تو اکنون در دور موفقیت این مأموریت افتادهام؟ آیا همین مسئولیت کافی نبود؟ غافل بودم از اینکه خداوند متعال مقدر فرموده است که با درک بار مسئولیت خطیر فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در آغازین دقایق انتصاب مرا در راهی وارد میکند که دائماً با معرفت درک «ذلت باطن» دست خوش «عزت ظاهر» نشوم و خود خدا میداند که با چنین تقدیر زیبایی در شروع مسئولیت طاقتفرسای «فرماندهی جدید» چگونه توفیق دریافت عنایات الهی را پیدا نمودم که خود را لایق آن نمیدانم که در زمره «وَالَّذینَ جاهَدوا فِینا…» بخوانم؛ لیکن باران رحمت الهی در جلوهای ملکوتی «…لَنَهدینَّهُم» همه رزمندگان اسلام را سیراب مینمود و زبانم از وصف آنهمه لطف قاصر بود…
حکایتی از «اسرارالتوحید فی مقامات» شیخ ابوسعید ابوالخیر نقل میکنم: به شیخ گفتند که فلان کس بر آب راه میرود. گفت سهل است قورباغه نیز تواند بر آب رود. گفتند فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میرود. شیخ گفت: شیطان نیز به یک نفس از مشرق به مغرب میرود. چنین چیزها قیمتی نیست، مرد آن بوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخورد و بخرد و بفروشد و در بازار در میان خلق داد و ستد کند و زن خواهد و با خلق درآمیزد و لحظهای از خدای تعالی غافل نباشد. از این حکایت چنین استنباط میشود که در واقع شهید صیاد مرد شهسوار عرصه نبرد و امیر دلاور ارتش بود و تا ابد انشاءالله چون نگین درخشنده بر تارک افتخارات ارتش خواهد درخشید. چون شهید بزرگوار در مسیر تکلیف الهی خود «اُفوِّضُ أمْری إلی الله إنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالعِباد» بود و از هیچ کوششی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران لحظهای سستی به خود راه نداد.
در خاتمه، از برادران دانشپژوه و محقق بزرگوار میخواهم برای شناخت بیشتر شخصیت بزرگوار شهید سپهبد علی صیادشیرازی کافی است به بررسی فرماندهی وی در عملیاتهای پاکسازی غرب کشور قبل از جنگ تحمیلی و عملیاتهایی چون بیتالمقدس، فتحالمبین و طریقالقدس که مسئولیت فرماندهی آن را به عهده داشته است، مراجعه و تعمیق نمایند.
بفرمایید جلو
بعد از عملیات والفجر مقدماتی آیتالله تهرانی به اتفاق شهید سپهبد علی صیادشیرازی از قرارگاه عملیاتی جنوب به ستاد نیروی زمینی در تهران بازگشتند. آن روزها آیتالله تهرانی رئیس دادگاه روحانیت و عضو شورای سیاستگذاری مدرسه فیضیه قم و سرپرست امور امتحانات حوزه علمیه قم بودند. همه برای انجام فریضه نماز جماعت در ستاد نیروی زمینی آماده شده بودند. آیتالله تهرانی خطاب به شهید گفت: بفرمایید جلو. شهید صیاد در جواب گفتند: من واجد شرایط نیستم. حضرت آیتالله تهرانی فرمودند: من در برابر خدا اقرار میکنم که شما عادلتر از من هستید. شهید صیاد این بار فرمودند: من روحانی نیستم، شما بفرمایید. در این لحظه آیتالله تهرانی عمامه خود را از سر برداشتند و آن را روی سر شهید صیاد گذاشتند و فرمودند: بفرمایید جلو.
انتهای مطلب