به عبارت دیگر، در این اقدام، اصل وحدت فرماندهی که یکی از اصول جنگ است نادیده یا کمرنگ فرض شده است. لیکن در شرایط سال دوم جنگ که کشور در اشغال دشمن بود، برای رسیدن به هدف دفع تجاوز، این گزینه (دو فرمانده برای عملیات) اجتنابناپذیر بود و با رهنمودهای حضرت امام(ره) و فرمانده نزاجا، فرمانده سپاه و اطاعت ردههای فرماندهی از آن و شرایط استثنایی سال دوم جنگ و درک مسئله حضور دشمن و اشغال سرزمین، نیروها و فرماندهان ارتشی و سپاهی را به درجهای از اخلاص و ایثار و گذشت رسانده بود که به راحتی یکدیگر را تحمل میکردند و همین عامل پیروزیهای شگفتانگیز در سال دوم شد؛ یعنی اینکه انگیزه بیرون راندن دشمن، توصیه حضرت امام(ره) به وحدت و عشق رزمندگان به اجرای فرامین حضرت امام(ره)، اخلاص و گذشت فرماندهان و رزمندگان، نقیصه غیرعلمی بودن فرماندهی مشترک و نقصان وحدت فرماندهی را رفع نمود. اما از سال سوم و پس از پیروزیهای سال دوم، که احتمالاً باعث ایجاد نوعی غرور کاذب بین فرماندهان و رزمندگان نیز شده بود و در شرایطی که جنگ در خاک دشمن ادامه داشت و دشمن سرسختانه از سرزمین خود دفاع میکرد، بین فرماندهان ارتشی و سپاهی اختلافاتی ایجاد شد، البته شهید صیادشیرازی به عنوان فرمانده ارتشی حاضر در صحنه نبرد، تلاشهای زیادی برای ایجاد وحدت فرماندهی در جبهههای جنگ انجام دادند، لیکن به هر دلیل، این تلاشها موفق نبود (شهیدی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی). این اختلافات تا پایان عملیات بدر تشدید شد و نهایتاً پس از ملاحظات فراوان و اقدامات مختلف در رده عالی جنگ، ناچار در سال 64 تصمیم به جداسازی عملیاتهای ارتش و سپاه و انجام عملیاتهای مستقل اتخاذ گردید. بنابراین، خلاصه اقدامات و تغییرات بعد از فتح خرمشهر در سال دوم جنگ تا اواخر سال هفتم به شرح زیر خلاصه میشود:
- اختلاف در فرماندهي بين ارتش و سپاه.
- تلاش ناموفق ارتش (شهید صیادشیرازی) براي ایجاد وحدت فرماندهي در جنگ.
- انجام عملياتهاي ناموفق رمضان، والفجر مقدماتي، والفجر1، خيبر و بدر.
- جداسازي عملياتهاي ارتش و سپاه از سال 64.
- پشتيباني یگانهای ارتش از كليه عملياتهاي سپاه در هوا و زمین.
- انجام عملياتهاي قادر، كربلا6 و7 توسط نزاجا.
- پدافند ارتش در بيش از 1000 كيلومتر از مرز ايران و عراق تا پایان جنگ.
توضیحات بیشتری پیرامون اتفاقات فوق از زبان و قلم سایر کارشناسان و فرماندهان دفاع مقدس به شرح زیر ارائه می شود:
الف) ادغام نیروها
با وجود اينكه تجربه ادغام، تركيب و هماهنگي نيروهـاي سـپاه پاسـداران و نيـروي زميني ارتش در مقاطعي از جنگ اعجازآفرين و كارساز بوده و نتيجـه انكـارناپذیری داشـته است، اما رويدادهاي بعدي به روشني نشان ميدهد كه اين اقدام به صورت موردی و تحت شرایط ويژه انجام گرفته و به صورت مستمر میتوانست شکننده باشد و چون هيچگونه ارتباط تـدوين شـدهاي بـين دو نيرو وجود نداشت و نيروهاي ادغامي در سلسله مراتب فرماندهي همديگر قرار نداشـتند، در مواقع ضرورت، مسائل، مشكلات و تصميمگيريهاي نهايي با دخالت افراد ذينفوذ و در پـارهاي اوقات با وساطت كساني خارج از سلسله مراتب و بـه صورت كـدخدامنشي حـل و فصـل مـيگرديد، كـه البته چنين روشهايـي در نظام مديريتي پیچیده دنياي امروز، آن هـم در رأس هـرم و در شرايط بحرانی كـه دقايق و ثانيـهها در تصميمگيري سرنوشتسـاز اسـت، نـه تنهـا جايگـاه مطلوبي ندارد، بلكه باعث ترديد و عدم قاطعيـت در نظـام تصـميمگيـري و طـولاني شـدن خـط تصميمگيري شده و ميتواند فاجعهآفرين باشد. بنابراين، بسط و توسعه روش هدايت نيروهاي رزمي با دو فرماندهي مسـتقل و در سازمانهاي دولتي با دو مديريت به عنوان يك الگو و روش امكانپـذير نيسـت و در ميـدان عمل فقط در شرایط بسیار نادر میتواند مؤثر باشد و تشکیل ستاد کل و تفکیک مأموریت نیروهای ارتش و سپاه در حال حاضر گواه این مدعاست و در عمل ثابت شده است که اداره یک سازمان با دو مدیر ممکن نیست.
ب) جدایی نیروها
آیتالله هاشميرفسنجاني در خاطرات خود مينويسد: در اين عمليات (عمليات رمضـان) پيشـروي محـدود داشـتيم، خيلـي كمتـر از اهداف تعيينشده، و اولين ضربه به روحيه رزمندگان كـه فكـر مـيكردنـد چيـزي نميتواند مانع پيشرويشان شود، وارد شد. همين تجربه در عمليات والفجر مقدماتي هم تكرار شد، با موانعي از نوع ديگر. البته نبايد نقش اختلاف نظر فرماندهان ارتـش و سپاه را در نحوه انجام عمليـات ناديـده بگيـريم كـه يكـي بيشـتر بـه شـيوههـاي كلاسيك جنگ ميانديشد و ديگري بـه شـيوههـاي ابتكـاري و انقلابـي و شـهادتطلبانه پاي ميفشرد. مفهوم گفتار آقاي هاشمي را به نوعي ميتوان از بيانات سردار محسن رضايي استنباط كرد. (محمد درودیان،1380: 78)
ج) وضعیت ارتش
بررسي پيشينه جنگهاي قرن اخير نشان ميدهـد هـيچ ارتشـي در ايـام جنـگ، نـه تنهـا بينياز از حمايتهاي ويژه دولتها و كمكهاي داوطلبانه مردم نبـوده، بلكـه پيـروزي و يـا شكسـت هميشه به توانایي استفاده از امكانات نهفته در جامعه و همبستگي و همـدلي نيروهـاي مسـلح و ملت بستگي مستقيم داشته است. در اين راستا، ارتش جمهوري اسلامي ايران افزون بر ايـنكـه از اين قاعده نميتواند مستثنی باشد، بلكه از آن جایي كـه وقـوع انقـلاب تمـام زيـرسـاختهاي آن را دگرگون كرده بود، به عنوان يك نياز مضاعف ميبايستي مورد حمايت افزونتري قرار مـيگرفـت؛ در صورتي كه، پشتيباني از ارتش در زمان جنگ مشكلات عديده داشت. (ارتش در هشت سال دفاع مقدس، 1381: 13)
به عنوان يك نمونه روشن، ميتوان به افزايش ساختار سازماني نيروها اشاره كرد كه به طـور معمول، در جنگ با احضار نيروهاي ذخيره و احتياط عملي ميشود، اما اين اقـدام بـه دليـل گسستگي نظام ارتش ناشي از التهاب اوليه انقـلاب نـه تنهـا عملـي نگرديـد، بلكـه در رونـد سربازگيري به طور سنتي هم خلل ايجاد گرديد و تمام سربازان در اختيـار ارتـش قـرار داده نميشدند. در ايام جنگ، همواره يكي از مشكلات نيروي زميني كمبود نيروي انساني و به تبع آن يگان مانوري بود. در همين زمينه، در كتاب دفاع مقدس آمده است: «عمدهترين مشكلات نيروي زميني براي اجراي عمليات آفندي گسترده و سرنوشتساز، كمبود يگان مانوري با توجه به عرض جبهه و گسترش يگانها در مواضع پدافندي بود.» (جعفری، 1387: 50) به همين دليل بود كه نزاجا در مقاطعي از جنگ، براي تحرك در جنگ و انجام عمليات آفندي درخواست واگذاري تعدادي از نيروهاي بسيج به اين نيرو را داشت كه هيچگاه عملي نگرديد. سردار محسن رضایي، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ميگويد: «عمليات رمضان را كه انجام داديم و عدمالفتح حاصل شد، ديگـر همـه بـرادران ارتش آمدند و گفتند كه بايستي از اصول جنگ ارتش و جداول كلاسـيك اسـتفاده شود و نبايد همه نيروهاي بسيج را به سپاه بدهند، بلكه از نيروهاي بسيج بـه ارتـش هم بايد بدهند. قبل از عمليات والفجر مقدماتي همين بحثها منجر به تعويق زمـان عمليات به مدت يك ماه شد.»
منبع: گفتمان ارتشی دفاع مقدس، حسینی، سید ناصر، 1396، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب