شهر فاو كه بعد از حضور ايرانيان در آنجا به «شهر فاطميه» تغيير نام داده شده بود، روزي دو نوبت به وسيلة شهرداري فاطميه آبپاشي و نظافت ميشد.
در بيمارستان امام سجاد (ع)، بيشتر بيماران عادي پذيرش ميشدند و در رابطه با مجروحان، اغلب اقدامات اوليه انجام و به آن طرف اروند اعزام ميشدند. در اين خصوص حضور تعدادي از پرستاران با تجربه، كارها را بسيار تسهيل ميكرد.
با وجود درگيري و خطراتي، كه هر آن تهديدي عليه حيات به شمار ميرفت، يك نكته در مناطق جنگي هميشه جلب توجه ميكرد و آن شادابي، سرحال و قبراق بودن رزمندگان بود. درست، بر خلاف چهرههاي عبوس، درهم رفته، اخم كرده و طلبكار از زمين و زمان در زندگي شهري كه بويي از لطافت و طراوت در خود ندارد. در جبهه با مراجعان عادي و حتي مجروحان كه اصابت تير و تركش دشمن، عضوي را از آنان گرفته بود، اغلب يك ويژگي مشترك ديده ميشد و آن حفظ روحية خوشمشربي و بذلهگويي آنان بود. گاه مراجعيني كه شوخيهاي تندتري ميكردند و حريمها را به هم ميزدند، در انتهاي صحبت خود، با چاشني لبخندي اظهار مي كردند كه:
«دكتر به دل نگير، من موجيام و گاه قاطي ميكنم و…»
ما بهداريچيها هم اغلب دلداري ميداديم كه:
«تا وقتي شوخي را با گلنگدن كشيدن قاطي نكني و روي ضامن باشي، بيخيال؛ چون اگر تو موجي هستي ما يك عمر است كه طوفان زدهايم.»
يك تابلو مكرر در فضاي بيمارستان جلب توجه ميكرد: «لبخند بزن رزمنده!»
و الحق كه همه آن را رعايت ميكردند.
پانوشته:
1- سرهنگ بازنشسته دکتر حسین کردبچه، رئیس سابق یکی از درمانگاههای ابهاد نهاجا.
منبع: درمانگران رزمنده، منتظر، رضا،1386، انتشارات ایران سبز، تهران
انتهای مطلب