ایشان میفرمایند که اگر بدن اباعبدالله الحسین آماج تیرهای دشمن قرار میگیرد، اگر بدنشان زیر سُم اسبها لگدکوب میشود، این بدن دارد تاوان یک روح بزرگ را میدهد و جسم را به زحمت میاندازد و شهید بزرگوار صیادشیرازی، اعظمنی الله و المقام، دارای چنین روحی بود. روحی که جسمشان را به زحمت انداخته بود. شهید صیاد از زمانی که لباس سربازی به تن کردند، خودشان را در محضر بقیة الله الأعظم میدیدند. اگر امروز همایش بزرگداشت شهید صیاد برگزار میشود، اگر نام مبارک او در دل تکتک مردم ولایتمدار ایران اسلامی جای دارد و به او عشق میورزند، به جهت همان تدین و پارسایی بود که از روح بلند شهید نشأت میگیرد.
نقل میکنند زمانی که شهادت مالک را به اسدالله الغالب، امیرالمؤمنین(ع) خبر میدهند، حضرت علی (ع)سخت ناراحت میشوند و در جملهای زیبا میفرمایند: «مالک چه مالکی بود، اگر کوه بود، کوهی سرافراز و بلند بود، اگر سنگ بود، سنگی سخت و محکم بود که هیچ روندهای به بالای آن راه نداشت، آنقدر این کوه مرتفع بود که پرندهای بر بالای آن نمیتوانست پرواز کند». جا دارد از این کلام زیبا استفاده کنیم و مالک اشتر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، شهید صیادشیرازی را با این توضیحات بیان کنیم. شخصیتی که دارای روح بزرگی بود، خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی و مدیریتیاش او را از فرماندهان قبل و بعد از دوره خودش متمایز میکند. ما به جرئت میتوانیم بگوییم که شهید صیاد یکی از «معجزات انقلاب اسلامی» است و اگر این را هم بگویم سخنی به گزاف نگفتیم. معجزه نه از جهت اثبات پیامبری، بلکه به عنوان خرق عادت. میگویند: حضرت موسی(ع) متهم به قتل شد و مدتی از شهر آواره گردید تا اینکه به خانه حضرت شعیب(ع) وارد میشوند و در آنجا اقامت میکنند و در همین اقامت یکی از دختران حضرت شعیب(ع) را به عقد خویش درآورده و به همسری برگزیده و در همانجا زندگی میکنند. کار حضرت موسی(ع) این بود که در همانجا خدمت میکنند و به شغل چوپانی مشغول شدند. یکی از روزها که حضرت موسی(ع) مشغول چوپانی بودند ندایی را میشنوند که در قرآن نیز آمده است. ندا میرسد که آن چیزی که در دست راست توست چیست ای موسی؟ نگاه میکنند و میگویند این چوبدستی من است که با آن به درختان میزنم تا برگ درختان بریزد و گله از آنها استفاده کند، یا اینکه با آن گوسفندان را هِی میکنم و به جلو میرانم. بعد ندا رسید که آن عصا را بینداز، حضرت این کار را انجام دادند و آن عصا تبدیل به اژدها شد. حضرت ترسیدند و به عقب رفتند. خداوند میفرماید: نگران نباش ای موسی، عصا را بردار. عصا تبدیل به همان چوبدستی میشود. در خصوص این چوبدستیِ حضرت موسی در چند جای قرآن سخن به میان آمده است. اما برای دو موضوع: یک موضوع اینکه وقتی قوم بنیاسرائیل در بیابان گرفتار میشوند و تشنه میشوند و حضرت موسی(ع) را در فشار قرار میدهند که آب میخواهیم، ندایی میرسد که ای موسی! این عصا را به این سنگ بزن. این کار انجام میشود و سنگ شکافته میشود؛ و الباقی داستان که قوم بنیاسرائیل از حضرت ایراد میگیرند که ۱۲ چشمه میخواهند. جای دیگر که موضوع عصای موسی(ع) در قرآن آمده است آن جایی است که قوم بنیاسرائیل در حال فرار از دست فرعون است، به رود نیل میرسند، راه بسته است و میمانند که چه بکنند. باز ندایی میرسد که عصای خود را به رود بزن و نیل شکافته میشود. سؤالی در اینجا مطرح میشود که چه عاملی است که یک چوب معجزه الهی قلمداد میشود؟ که به زمین میاندازد و تبدیل به اژدها میشود، به سنگ میزند آب میجوشد، به دریا میزند دریا شکافته میشود. این سؤال یک پاسخ بیشتر ندارد و آن هم این است که چون این چوب در خدمت امام زمانش است تبدیل به معجزه شده. وقتی یک چوب در خدمت به امام زمانش تبدیل به معجزه میشود، آیا انسان در خدمت امام زمان(ع)، نمیتواند تبدیل به معجزه بشود و کارهای فوق عادت انجام بدهد. شهید بزرگوار صیادشیرازی از این دست از انسانها است که تمام و کمال در خدمت امام زمان غایب از نظر خودش بود. ایشان یک سرباز فدایی و فداکار بود.
این مباحث است که وقتی زندگی شهید را مرور میکنیم، با مطالبی مواجه میشویم که در زندگی انسانهای عادی نمیبینیم. در آن زمانی که در امریکا دانشجو هستند و به جایگاه سخنرانی تشریف میبرند و ایشان را به خاطر مسلمان بودن سؤالپیچ میکنند، شهید صیادشیرازی همان گونه که اعلام شد استاد زبان انگلیسی بودند و در حوزه تدریس میکردند، اما آن قدر مسلط به زبان انگلیسی و اصطلاحات انگلیسی نبودند که بتوانند سؤالات گوناگون امریکاییها را پاسخ بدهند. اما خودشان میفرمایند که من خودم متوجه نشدم که دو ساعت در حال پاسخگویی هستم و کلماتی به ذهن من میآید که در ذهنم آنها را ترجمه میکنم که هیچ آشنایی به آنها ندارم. این نشان میدهد که در خدمت امام زمان(ع) بودن این برکات را دارد. زمانی که به فرماندهی نیروی زمینی منصوب میشوند، آن حالت سکون که در جبههها حاکم بود، با حضور ایشان، شور و نشاط و شادی میگیرد و قرارگاه مشترک ارتش و سپاه تشکیل میشود و ما شاهد اولین فعالیتهای عمده در جنگ هستیم. یا در زمان عملیات بیتالمقدس بعد از ۲۳ روز عملیات طاقتفرسا، همه یگانها پشت دروازههای خرمشهر بودند و همه مسئولین به این نتیجه رسیدند که باید عملیات را متوقف کنند، ارتش برود سربازگیری کند و سپاه جذب نیرو کند و بعد از چند ماه تجدید قوا، بیایند و عملیاتی انجام دهند. در اینجاست که مردی شایسته مانند شهید صیادشیرازی میآید و مطلبی را به فرماندهان میگوید که در خاطراتشان هست. به فرمانده سپاه چیزی نگفتند و میآیند وضو میگیرند و توسل پیدا میکنند، سپس میآیند و مطلب را با فرماندهان در میان میگذارند و در آخر خرمشهر را بازپس میگیرند. این نشان میدهد فردی که با تمام وجود در خدمت امام زمان باشد، تبدیل به معجزه میشود. من واقعاً فکر میکنم که شهید صیادشیرازی یک شخصیت جامعالاطراف است که تمام ظرفیتها را برای الگو شدن دارند. به همین خاطر این وظیفه ما است که این وجود مقدس را همانطور که بودند به مردم بشناسانیم، نه کمتر و نه بیشتر. البته باید بگویم که قبل و جلوتر از همه همکاران و همرزمان وجود مبارک این شهید توسط مقام معظم کل قوا فرمانده کل قوا شناخته میشود. حتی خوشبینترین آدمها فکر نمیکردند رهبری انقلاب با آن جایگاه و مرتبهای که دارند، تابوت شهید را آنگونه متبرک کنند. این بوسه آقا به تابوت شهید، نشانه اخلاص و ولایتمداری و صفای باطن شهید صیاد بود و جایگاه اُخروی را نیز علاوه بر جایگاه دنیایی از آن خود کردند.
سبزی که با هجوم خزان گم نمیشوی |
|
نوری که در عبور زمان گم نمیشوی |
منبع: شهید صیاد در کلام یاران، هادقی، محمود، 1394، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب