در حين عمليات، من، كه بهعنوان بالگرد نجات بودم، متوجه شدم كه يكي از كبراها در آسمان صحنة نبرد نيست. با خلبانان دو فروند كبراي ديگر تماس گرفتم كه آنها هم اظهار بياطلاعي كردند. به سرعت در منطقه عمليات به جستجو پرداختم. سرانجام آنها را يافتم. بالگرد در يك منطقه آب گرفته سقوط كرده بود و خلبانان آن روي آب شناور بودند. از سويي دشمن نيز متوجه سقوط آنها شده بود. بالگرد ما براي نجات آنها تلاش ميكرد ولي دشمن با شليك مداوم توپخانه اجازة نزديك شدن ما را به آنها نميداد. ناچار با دو كبراي ديگر تماس گرفته و تقاضاي كمك كردم. با رسيدن كبراها و درگيري با مهاجمان، بالگرد را به صورت ساكن تا يك متري بالاي سر خلبانها پايين آوردم. شدت باد ملخ و تلاطم امواج چنان شديد بود كه به آنها اجازه سوار شدن نميداد. پزشكيار نجات ما كه در آن عمليات، استوار رضا چهچهه بود، با ديدن اين وضع به داخل آب پريد و با تلاشي جانفرسا آنها را به داخل آورد. من با اطمينان از نجات آنها به سرعت اوج گرفتم و پرواز كردم. با حركات مارپيچ در حال دورشدن از صحنه جنگ بودم كه مسئول دوم نجات كه داخل بالگرد بود، دست روي شانهام زد و گفت: رضا چهچهه جا مانده است. با يك چرخش سريع، دوباره به سوي محل سانحه پرواز كردم. نزديك محل سانحه كه رسيديم، دو قايق تندروي نيروهاي خودي را ديدم كه با اشاره دست ميگفتند: شما برگرديد، ما او را نجات ميدهيم. در حال تصميمگيري بودم كه يك فروند از قايقها هدف خمپاره قرار گرفت و در آب سرنگون شد. قايق دوم با چند چرخش خود را به پزشكيار چهچهه رساند و پس از سوار كردن او، هم مسير با ما حركت كرد. به انتهاي آب گرفتگي كه رسيديم در يك فرود و برخاست سريع با تشكر از سرنشينان قايق، چهچهه را سوار و به سوي بيمارستان اهواز پرواز كرديم. دو خلبان نجات يافته، جراحات سطحي داشتند كه پس از مداوا دوباره به منطقه بازگشتند.
پانوشته:
1- سرهنگ خلبان هوانيروز.
منبع: درمانگران رزمنده، منتظر، رضا،1386، انتشارات ایران سبز، تهران
انتهای مطلب