يك روز، مجروحي را آوردند كه گلوله درست روي نخاع وي قرار گرفته و از ناحية دو پا فلج شده بود.
به دكتر مُدرك گفتم: «اين بيمار را بايد هر چه سريعتر اعزام كنيم.» درحاليكه چهرهاش از آرامش و اطمينان خاصّي، برخوردار بود، گفت: اگر اين بندة خدا را اعزام بكنم تازه چهار نفر مينشينند و ميخواهند تصميم بگيرند كه آيا اين عمل شود يا نشود؟ آيا اين قطع نخاع هست يا نيست؟ تا آقايان به يك نتيجهاي برسند، اين بيچاره جانش را از دست داده است. نزديك بود از تعجّب شاخ در بياورم. از يك طرف ميترسيدم عمل اين بيمار، با اين امكانات كم امكانپذير نباشد، از طرف ديگر مثل اينكه يكي به من ميگفت، همين جا عمل شود، بهتر است. عمل ما تمام شد و دكتر مُدرك با مهارت تمام گلوله را از كنار نخاع، بيرون آورد بدون آنكه صدمهاي به بيمار برسد.
آري! مردان بزرگ با عشق و اعتقاد و ايمان قوياي كه دارند، هميشه از پس كارهاي بزرگ برميآيند.
پانوشته:
1- سروان فضل الله احمدي آهويي پزشكيار بازنشسته نيروي هوايي ارتش ميباشد.
منبع: درمانگران رزمنده، منتظر، رضا،1386، انتشارات ایران سبز، تهران
انتهای مطلب