ما در نزديكي هاي خرمشهر مستقر شده بوديم و براي آنكه سريعتر به كمك نيروي زميني و ساير رزمندگان بشتابيم، يك دستگاه بيسيم در اختيار ما گذاشته بودند. عمليات به شدت ادامه داشت و نيروهاي ما در حال پيشروي به داخل خرمشهر بودند و ما گوش به بي سيم بوديم كه از ما كمكي خواسته شود.
روز سوم خرداد 1361 بود كه بي سيم به صدا درآمد و از ما خواستند؛ براي نجات يك مجروح به داخل خرمشهر پرواز كرده و در نقطهاي كه به ما گفته بودند، فرود بياييم و آن مجروح را سواركنيم و به اهواز تخليه كنيم.
ما بلافاصله با بالگرد به نقطه موردنظر در خرمشهر رفته و مجروح را كه حاج آقا خيري امام جمعه خرمشهر بود، سواركرديم.
وقتي نگاهي به ايشان كردم، متوجه شدم كه دل و رودهشان به بيرون ريخته و پزشكياري كه همراه او بود مرتب روده هاي ايشان را به داخل شكمشان ميگذاشت. يك دست ايشان هم آويزان بود و معلوم بود كه شكسته است.
ما براي آنكه اين مجروح را نجات بدهيم، سريعاً ايشان را به بيمارستان رسانديم. وقتي حاج آقا را با برانكارد ميبردند، پزشكيار ضمن تشكر از من گفت:
– شما جان يك انسان را نجات داديد.
– ما كار مهمي نكرديم.
– چرا به جز نجات يك رزمنده، كار مهمي كرديد؟
– چه كاري؟
– شما اولين بالگردي بوديد كه بعد از آزادي خرمشهر در خرمشهرنشستيد. و بدون آنكه منتظر جواب من باشد به دنبال برانكارد وارد بيمارستان شد.
ما هم بلافاصله پس از انجام مأموريت به محل استقرار قبلي برگشته و منتظر دستور براي اجراي مأموريت شديم.
ناگهان صداي فتح خرمشهر در راديو پيچيد و خوشحالي زايدالوصفي به من دست داد و اينجا بود به ياد حرف آن پزشكيار افتادم كه گفت: شما اولين بالگردي بوديد كه پس از فتح خرمشهر درخرمشهر پروازكرديد و در آنجا به زمين نشستيد. و اين مسئله يك لذت مطبوعي به وجود من و همراهانم ميداد.1
منبع: خلبانان، پوربزرگ، علیرضا، 1385، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب