خاطره آشنایی من با شهید صیاد به سالهای ۱۳۵۴ برمیگردد، به زمانی که من در اصفهان دوران خدمت سربازی را میگذراندم و در جلساتی با شهید صیاد در آنجا و مسجد سید خدمتشان میرسیدم. بعد از جنگ هم مفصل ارتباط داشتیم. زمانی به مدت یک سال و نیم در زمان وزارت دکتر نجفی در وزارت آموزش و پرورش، بنده و ایشان در شورای عالی انجمن اولیاء و مربیان کشور عضو بودیم و این جلسات چهارشنبهها تقریباً هر دو هفته یک بار تشکیل میشد و شبهای اول ماه که ایشان در منزلشان مراسم داشتند، ما با هم برمیگشتیم.
دو نکته کوتاه به عنوان حُسن مطلب و یک نکته مدیریتی مناسب را برای کسانی که مسئولیت دارند و مشغول به خدمت هستند با تطبیق بر شهید صیاد میگویم.
در یکی از همین روزها تقریباً نیم ساعت مانده به غروب، از یکی از جلسههای شورای عالی انجمن اولیاء و مربیان کشور با خودروی ایشان که رانندگی آن را سربازی به عهده داشت، به سمت منزل شهید صیاد که در اتوبان شهید صدر واقع بود، حرکت کردیم. فکر کنم در اتوبان شهید مدرس در حرکت بودیم و خورشید کمکم داشت غروب میکرد. من برای اولین بار در چهره فردی مثل ایشان اضطراب و نگرانی را دیدم (در خاطرات شهید باقری که با ایشان نیز ارتباط نزدیکی داشتم، همین موضوع را عنوان کردهام). انگار کسی دچار مشکل قلبی شده و فشارش پایین افتاده. با دیدن این وضعیت گفتم چه شده است؟ ایشان گفتند: الآن دارد مغرب میشود و ما به نماز اول وقت نمیرسیم.
بعد به راننده گفت نرسیده به قیطریه و پل شریعتی مسجدی هست، جهت خواندن نماز توقف کند. برای من تعجبآور و شگفتانگیز بود. آقای روحانی مسجد، شهید صیاد را شناختند و تقاضا کردند که ایشان بعد از نماز مغرب دقایقی را صحبت کنند و من از ایشان خواهش کردم راجع به همین حساسیت نماز اول وقت صحبت کنند که شهید بزرگوار نیز همین کار را کردند و ضمن سخنرانی گفتند در زمان حضرت امام خمینی(ره) در یکی از جلساتی که با حضور مسئولین ارتش و سپاه درباره یکی از عملیاتهای بزرگ دوران دفاع مقدس در بیت حضرت امام خمینی(ره) بودیم، حوالی ظهر که بحث جدی بود و هنوز بحث به نتیجه نرسیده و نقطه پایان جلسه گذاشته نشده بود، امام(ره) از جا برمیخیزند و جلسه را ترک میکنند. آقای هاشمی رفسنجانی نگران شدند و گفتند: شاید قلب امام دچار مشکل شده است، بلند شدند و خطاب به امام گفتند: آقا چیزی شده است؟ امام همانطور که در حال ترک جلسه بودند برگشتند و نگاهی کردند و گفتند: اول وقت است. شهید صیاد نمونههای زیادی از برخورد امام راحل و رزمندگان در جبهه را بعد از نماز مغرب بیان کردند.
شهید صیاد حساسیت خیلی زیادی نسبت به رفع مشکلات همکاران، خویشان و دوستان دور و نزدیک خود داشتند. شاید ماهی یک مورد از سربازان و فامیلهای خودش که دچار مشکل روحی شده بودند را خودشان شخصاً به من زنگ میزدند، معرفی میکردند و میگفتند: وقت دارید با افراد معرفیشده مشاوره نمایید؟ سربازی مادرش مریض و خودش نیز دچار مشکلات روحی شده بود، یا گاهی به مسائل ریز خانوادگی و مسائل انحراف اخلاقی که آن افراد داشتند، اهمیت بسیاری میداد، بنده و شهید صیاد در جریان آن بودیم و به نحوی مسئله رفع و رجوع میشد، حتی به نحوی رسیدگی میشد که آن همکار بابت مسائل اخلاقی که اتفاق افتاده بود از چشم نیفتد، مثل خیانت، انحراف اینها را ایشان معرفی میکردند و بنده را لایق میدانستند و از من میخواستند و ما هم سعی و تلاش میکردیم که مسئله حل شود. من خیلی خوشحال میشدم که نفراتی از طریق شهید صیاد برای مشاوره نزد من فرستاده میشدند. ایشان نسبت به گرفتاری همکاران و نزدیکانش و سایرین که مشکل مالی و مشاورهای داشتند، بسیار حساس بود. این خیلی مهم است که انسان چنین فرماندهای داشته باشد که مرئوسین و همکارانش در خصوص حل اینگونه مسائل به وی اعتماد داشته باشند. خوب یک صلوات بفرستید.
من دنبال این بودم که در باره ویژگیهای مدیریتی شهید صیاد مطالبی را بگویم. دیروز سر میز ناهار با یکی از اساتید برجسته مدیریت صحبت میکردیم و فکر هم نمیکردم که وی در این وادیها باشد. البته ایشان آدم متدینی است. گفتم: راستش یادداشتهایی دارم که قرار است فردا در جایی که دعوت شدهام راجع به شهید صیاد و مدیریت ایشان صحبت کنم. خواستم از مقالات و نوشتههایی در این خصوص چه به زبان فارسی و چه انگلیسی، به من ارائه دهد. او گفت: در منزل دارم، شما ایمیل خود را بدهید که برایتان بفرستم و در ادامه عنوان کردند که من واقعاً مرید و مخلص ایشان هستم. بعد میبینیم مشتاقان ایشان حتی در میان دانشگاهیان نیز وجود دارند که انسان باورش نمیشود.
در ادامه آن استاد گفتند: شهید صیاد پاداش اخلاصش در زمان جنگ و پایان جنگ را با شهادت گرفت. من همین طور که قدم میزدم، حدیثی از نهجالبلاغه را گفتم: «الجهاد باب من ابواب الجنه…». آن استاد محترم دیشب 8-7 مقاله فارسی و انگلیسی فرستاد. از میان مقالات فارسی که فرستاده بود، یک روش تحلیل محتوایی علمی مدیریتی از بعضی از سرداران دوران دفاع مقدس از جمله سردار شهید احمد کاظمی در حدود 20 صفحه کردهاند که به نظر من روش آن مقاله متدولوژی بسیار قوی بود.
این خاطرات درباره روش مدیریتی و با روش تحلیل محتوایی و مقولهبندی و خلاصه یک نظم آکادمیک میتواند یکی از مقالات مستند علمی دانشگاهی باشد، و فقط به ذکر خاطره بسنده نشود و من وهمکاران دانشگاهیمان آمادگی داریم که در تبدیل خاطره به یک روش متدولوژیک همکاری کنیم. در نهجالبلاغه، حضرت علی(ع) مشخصات مدیر موفق و ناموفق را توضیح میدهند. نامه ۶۱ نهجالبلاغه حضرت به شخص بزرگی مثل کمیل بن زیاد نخعی، با عتاب نامهای میفرستد، این کمیل حاکم شهر هیئت است و معاویه به این شهر حمله میکند و کمیل به جای اینکه از آن پاسداری و مرزداری کند، از هیئت به طرف قرقیسیا که فکر میکرده نیروهای معاویه آنجا نیستند، حمله میکند. امام بعد از اطلاع ناراحت میشوند و نامهای به کمیل مینویسند «فَاِنَّ تَضییعَ المَرءِ ما وُلِّیَ، وَ تَکَلُّفَهُ ما کُفِیّ، لَعَجزٌ حاضِرٌ، وَ رَأیٌ مُتَبَّرُ». سستی انسان در آنچه به عهده او گذاردهاند و اصرار بر آنچه به عهده او نیست و به دیگری واگذار شده، نشانه ناتوانی آشکار و اندیشهای است که دارندهاش را به تباهی میکشد، که نوعی مدیریت غلط است. بعد حضرت شدیدتر میفرماید که انسان پلی میشود برای عبور دشمنان «فَقَد صِرتَ جِسراً لِمَن اَرادَ الغارَةَ مِن اَعدائِکَ عَلی اَولِیائِکَ، غَیرَ شَدیدِ المَنکِبِ»، تو با این کار پلی شدهای برای عبور دشمنان که به دوستان خدا حمله کنند. که این هم مدیریت غلط انسان است، حتی اگر مخلص باشد.
نامه ۴۶ نهجالبلاغه (که نامهای مدیریتی است) را که به یکی از کارگزاران خود مینویسد میخوانیم که بنا به بعضی از شارحان نهجالبلاغه از جمله ابن ابی الحدید منظور مالک اشتر نخعی فرمانده اصلی سپاه اسلام است، که سه ویژگی برای آنها نام میبرد که مصداق آن، شهید بزرگوار ما علی صیادشیرازی است که باید در زیر پوسترهای این شهید نوشته شود «فَاِنَّکَ مِمَّن اَستَظهِرُ بِهِ عَلی اِقامَةِ الدّینِ، وَ اَقمَعُ بِهِ نَخوَةَ الاَثیمِ، وَ اَسُدُّ بِهِ لَهاةَ الثَّغرِ المَخُوفِ». تو از کسانی هستی که (1) من به پشتیبانی آنان دین را اقامه میکنم، (2) نخوت گنهکار را قلع و قمع مینمایم، (3) رخنه ترسناک حدود و مرزها را میبندم.
از ویژگیهای یک مدیر این است که اول: هدف داشته باشد (که دیگر نمیخواهم تطبیق دهم)، دوم: تخصص لازم را در کار خودش داشته باشد (که شما بهتر از من از زمینههای دانش و تخصص این بزرگوار در امور نظامی بخصوص کار مدیریت و اطرافش مطلع هستید)، سوم: نظم مثالزدنی (که من در زمینههایی با ایشان داشتم)، چهارم: پشتکار، پنجم: قاطعیت در برخورد با زیردستان، ششم: مهربانی و صمیمیت و هفتم: واقعبینی در شناخت محدودیتهای خود، نه مدیر خودشیفته. این منبع انگلیسی ۱۵ مشخصه مدیران مؤثر را دارد و در این مشخصه، توانمندی در سخن و کلام، به عنوان مسئولیتپذیری بیان شده است. در منابع دینی ما رعایت اخلاق، ادب و شجاعت و در صدر اینها خلوص و تقوی را ذکر کردهاند و من از خداوند خواستارم که مسئولیتهایی که به عهده ما هست را انجام دهیم.
در ذیل این آیه داریم «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»[1]که مربوط به مدیریت است. در تفسیر برهان که روایی است نقل شده است که (بعد از ذکر این آیه) حضرت فرمودند: تو ولایت را به بهترین شیوه انجام دادی و امانت خدا را به بهترین صورت انجام دادی، که خطاب به عمربن سلمه محزومی است که از فرماندهان و مدیر خیلی خوب آن حضرت بوده که ما هم ذکر این آیه را به شهید صیاد میگوییم.
منبع: شهید صیاد در کلام یاران، هادقی، محمود، 1394، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب