گاهي پس از هرانفجار صداي كمك كنيد شنيده مي شد. ميزان ايثار دراين موقع آشكار مي شد كه كسي بتواند درآن شرايط ازسنگر خود بيرون بيايد و به ديگران ياري برساند.
رزمندگان شجاع و با ايمان، با فداكاري و ايثار فراوان امدادگري و تخليه مجروحان را به عهده مي گرفتند . دراين شرايط از آب و غذا خبري نبود چون تهيه آن امكان نداشت و همه نگران و مضطرب بوديم ، تاآن كه همزمان با اذان ظهر يك فروند از هواپيماهاي دشمن مورد اصابت موشك رزمندگان قرارگرفت و درسيصد متري درب انتظامات پادگان درهوا منهدم شد و خلبان آن به اسارت درآمد.
حمله ها و بمبارانهاي بعدي هواپيماها بار ديگر مارا به درون سنگرها كشاند. ساعت چهار بعد از ظهر به عنوان راننده آمبولانس به همراه دوپزشكيار يك شهيد و سه مجروح را به بيمارستان انتقال دادم و بقيه روز را درسنگر گذراندم .
بمباران دوازده ساعت طول كشيد. پس از غروب آفتاب حملات هوايي به پايان رسيد. رزمندگان نگران و عصباني ازسنگرها خارج شده و با يكديگر مشغول گفتگو شدند.
درآن هنگام كه آنان به علت شهادت و يا مجروحيت تعدادي از همرزمان خويش روحيه خوبي نداشتند، صداي اذان مغرب ازطرف نمازخانه شنيده شد. باصداي اذان آرامش خاصي به رزمندگان دست داد. نماز مغرب و عشا به جماعت اقامه شد و سپس توسط امام جماعت سوره فتح تفسير شد و از فضيلت نماز و اذا ن نيز سخن به ميان آمد. پس ازآن فرمانده لشكر طي يك سخنراني كوتاه رزمندگان را به صبر و برد باري و يكپارچگي دعوت كرد.
پس از نماز جماعت، اضطراب و افسردگي رزمندگان پادگان تبديل به آرامش و صبر و بردباري شد. هرچند كه در روزهاي بعداز شدت بمباران هوايي دشمن كاسته شد، امّا با توكل برخدا و برگزاري نماز جماعت و آثار معنوي آن از يأس و سرخوردگي رزمندگان هم خبري نبود.
منبع: زمزمه ای در تنهایی، حسینیا، احمد، 1383، انتشارات عرفان، تهران
انتهای مطلب