هواپیما قدری دیر اعزام شد. شهید صیاد به من و جناب سرهنگ خادم الحسینی[1] دستور دادند که با هماهنگی لشکر۸۸ ، دو دستگاه اتوبوس از ترمینال زاهدان کرایه کنید تا هیئت با اتوبوس به مشهد اعزام شود. این کار انجام شد و با همکاری لشکر دو دستگاه اتوبوس مناسب آماده شد. سرتیپ دوم جلیل نیازی فرمانده وقت لشکر بود. جالب اینکه وقتی اتوبوسها آماده شدند، هواپیمای سی130هم در فضای استان ظاهر گردید و از طریق سامانه کنترل پرواز هواپیمای فرودگاه اطلاع داده شد که به زودی یک فروند هواپیمای سی130 در فرودگاه به زمین خواهد نشست. هواپیما فرود آمد.
به هر حال هواپیما آماده شد و هیئت را به مشهد ترابری نمود. لشکر تصمیم گرفت از این دو دستگاه اتوبوس جهت جابجایی سربازان گردان آموزشی از زاهدان به مشهد استفاده کند. این کار را لشکر انجام داد. در مشهد مقدس متوجه شدیم که در مسیر زاهدان ـ نهبندان دو دستگاه اتوبوس به وسیله عناصر ضدانقلاب متوقف شده و سربازان را گروگان گرفتهاند. البته ضدانقلاب وقتی که دید سرنشینان اتوبوسها سرباز هستند آنها را آزاد نمود. درحقیقت ضدانقلاب از ماجرا مطلع شده بود و با هدف گروگان گرفتن هیئت بازرسی خودش را آماده کرده بود، که به فضل خداوند متعال به اهداف پلید خود نرسید. وقتی شهید از این واقعه مطلع شد، فرمودند که اینها همه برکاتی است که در سایه نماز و توسل بر ائمه و امام زمان حاصل میشود و در انجام مأموریت از هیچ چیزی باک نداشته باشید و با خدا باشید؛ چون ما برای خدا و دین او دستورات ولی فقیه را که نماینده امام زمان(ع) هستند اجرا میکنیم و لذا هیچگونه نگرانی در کار نیست.
تابستان سال ۱۳۷۱، شهید بزرگوار تصمیم گرفت که هیئت بازرسی خدمت حضرت آیتالله باریکبین، نماینده محترم ولی فقیه و امام جمعه قزوین، برسد و لذا اقدامات لازم انجام شد و یک دستگاه اتوبوس از طریق ستاد کل آماده شد و اعضای منتخب سوار بر اتوبوس شدند. مدتی اتوبوس در خیابان مقابل ساختمان اصلی ستاد کل متوقف شد. تعدادی از اعضای هیئت بازرسی چندین بار به من اصرار کردند که بروید به تیمسار صیادشیرازی اطلاع بدهید که اتوبوس آماده است.
من این کار را دوبار انجام دادم، اما دیدم در لحظهای که ایشان میخواستند از دفترشان خارج شوند، به ساعت خود نگاه کردند و بعد خارج شدند. این به آن معنا بود که ایشان زمان را برنامهریزی کرده بودند و در رأس ساعتی که مورد نظرشان بود، باید اتوبوس حرکت میکرد. این کار انجام شد و خود ایشان هم در صندلی پشت سر راننده اتوبوس نشستند و من جهت یادداشت کردن مطالبی که شهید صیاد میفرمودند، در صندلی پشت سر ایشان نشستم.
قصد من از بیان این خاطره وقتشناسی، برنامهریزی و دقت نظر ایشان در ساعت حرکت خودرو و حضور بموقع نفرات در محل خودروها بود که درس بسیار بزرگی از لحاظ وقتشناسی و برنامهریزی بود.
علاقه فوقالعاده به خانواده رزمندگان
پس از آنکه هیئت معارف جنگ شهید صیادشیرازی در سال ۱۳۷۳ با اخذ مجوز از مقام عظمای ولایت در پادگان آموزشی نزاجا تشکیل و سازماندهی گردید، در خرداد سال ۱۳۷۶ تصمیم گرفته شد که به منظور گردآوری اسناد و مدارک مستند و کتبی، بازسازی صحنههای نبرد، پردازش و بهرهبرداری آموزشی از آنها برای نسلهای آینده، فرماندهان محترم یگانهای عملکننده در عملیاتهای غرور آفرین فتحالمبین و بیتالمقدس را در پایگاه چهارم شکاری دزفول گردهم آوردند، تا ضمن ثبت و ضبط خاطرات آنان با حضور در مناطق عملیاتی و تشریح نحوه عملیات و همچنین میزگرد تشکیلشده در سالن اجتماعات پایگاه ثبت وضبط گردد.
این مأموریت به نحو بسیار شایستهای انجام شد (البته من چند روز قبل از حضور هیئت در پایگاه به دزفول اعزام شده بودم تا هماهنگیهای لازم را در رابطه با چگونگی اسکان و فراهم شدن تسهیلات لازم برای فرماندهان محترم طبق اوامر شهید صیاد انجام دهم که این کار دقیقاً انجام شد و هیئت هم با دو دستگاه اتوبوس از تهران به پایگاه اعزام شده بود).
در این ایام شهید صیاد به من دستور داد که تعدادی اقلام خانگی به عنوان هدیه برای برخی از فرماندهان ارشد و شاخص خریداری گردد تا به آنان تقدیم شود. این عمل طبق دستورات صادره و با نظر خود شهید صیاد انجام گردید، اما برخی از فرماندهان عزیز پس از دریافت هدایا ضمن تشکر فراوان آنها را به من برگرداندند و اعلام کردند که اقلام به افراد نیازمند اهدا گردد، که جناب سرهنگ آذربون[2] هر یک از آنها را به خانوادههای کارکنان پایور یگانهای عملکننده در عملیاتهای مذکور، که شناخت لازم از آنها داشت، هدیه نمود. وقتی که من این مطلب را به عرض شهید صیاد رساندم، ایشان خیلی خوشحال شدند که جناب آذربون چنین کاری را انجام دادند و موجب خوشحالی خانواده آن رزمندگان شدهاند. شهید بزرگوار به خانوادههای رزمندگان و خود رزمندگان فوقالعاده علاقهمند و دلسوز بود.
شهید والامقام در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ تصمیم گرفته بودند که علاوه بر آموزش تئوری دانشجویان سال سوم دانشگاه افسری امام علی(ع) در کلاسها، دانشجویان به مناطق عملیاتی جنوب اعزام و از نزدیک با مناطق عملیاتی آشنا شوند و آموزشهای تئوری با توجیه در مناطق عملیاتی توأم گردد تا آموزشها از غنای بیشتری برخوردار باشد. لذا برابر دستورات صادره از سوی شهید، من چند روز زودتر جهت هماهنگی به منطقه جنوب اعزام شدم و با هماهنگی با فرماندهان تیپ۲، فرمانده پشتیبانی منطقه۲ و آمادگاه۵۷۱ دزفول اقدام به دایر نمودن بیش از ۱۰۰ تخته چادر گروهی در غرب پل کرخه (نزدیک به زاغهها) نمودم و برابر هماهنگیهایی که شهید بزرگوار با لشکرهای۹۲، ۸۴، تیپ۴۵ تکاور، پشتیبانی منطقه و سایر یگانهای عملیاتی جنوب و غرب انجام داده بودند، حدود ۷۰ دستگاه خودرو بنز۹۱۱ در محل اردوگاه آماده گردید.
نکته قابل توجه آن است که اکثر این خودروها از لحاظ لاستیک، روغن، باطری و… مشکلاتی را به همراه داشتند که خوشبختانه با پیگیرهای لازم، فرمانده تعمیر و نگهداری منطقه۶ نهایت همکاری را با ما به عمل آورد و تمام این خودروها حاضر به کار شدند. شهید بزرگوار این تلاش را ناشی از برکت آموزش میدانی دانشجویان و لطف خدا و ائمه(ع) میدانستند و میفرمودند همین که این تعداد خودروها از یگانهای عملیاتی صددرصد آماده به کار میشوند، نعمت و لطف خدا میباشد و فضیلتی در آن وجود دارد و خیلی خوشحال شدند.
خوشحالی از اقدامات خوب و اثربخش
تابستان ۱۳۷۷ در آموزش میدانی دانشجویان سال سوم دانشگاه افسری امام علی(ع) روی ارتفاعات شاوریّه (نزدیک چاه نفت)، شهید صیادشیرازی به من دستور دادند که به تیپ۲ دزفول بروم و امیر امرالله شهبازی[3] را به وسیله یک فروند بالگرد به محل تجمع دانشجویان روی ارتفاعات شاوریّه ببرم. در ادامه فرمودند که همسر ایشان را که همراهش میباشد به منطقه نیاور. من اطاعت کردم و رفتم. وقتی امیر شهبازی را با ویلچر جهت سوار شدن به طرف بالگرد آوردند، اول از همه همسر ایشان سریع سوار بالگرد شد و کمک کرد تا شوهرش (امیر شهبازی) در کنار بنشیند.
من با دیدن این صحنه، دیگر نتوانستم دستور دوم شهید بزرگوار اجرا کنم و لذا از محل پادگان تیپ۲ تا ارتفاعات شاوریّه چه بر من گذشت بماند و با خودم کلنجار میرفتم که به شهید چه بگویم که از من دلگیر نشود. بالأخره وقتی بالگرد در روی ارتفاعات شاوریّه به زمین نشست، بلافاصله به حالت دو رفتم خدمتشان و به شهید عرض کردم که همسرشان هم آمد. شهید فرمودند پس بگو در بالگرد بنشیند و پیاده نشود. این کار را انجام دادم. اما اتفاقاتی که رخ داد بسیار جالب بود و آن اینکه تمام عکاسان، فیلمبرداران و مصاحبهگران به طرف بالگرد حرکت کردند تا ضمن تهیه فیلم و عکس با همسر ایشان مصاحبه کنند. حضور همسر امیر شهبازی و تشریح عملیات فتحالمبین توسط امیر شهبازی که در آن عملیات، فرمانده قرارگاه قدس بودند، انجام فرائض مذهبی توسط یکی از دانشجویان چنان صحنه عرفانی و پرفیضی ایجاد کرد که شهید نه تنها از من گله نکردند، بلکه تشکر هم کردند و فرمودند: خوب شد که همسرش را هم آوردید و من خدا را بی نهایت شکر کردم و احساس آرامش نمودم و تا زمانی که این سخنان را از ایشان نشنیده بودم فوقالعاده نگران و با خودم در ستیز بودم.
در مجموع از چند مورد خاطره ذکرشده فوق، نتایج اخلاقی و مدیریتی زیادی حاصل میشود که چند نمونه از آن را به شرح زیر میتوان بیان نمود:
- توجه وافر به نماز اول وقت.
- صبر و حوصله فراوان.
- توکل به خدا و استعانت از الله.
- توسل به ائمه اطهار(ع) و امام زمان(عج) و قرائت مداوم دعای سلامتی امام زمان(عج).
- اعتقاد راسخ به مقام عظمای ولایت.
- شجاعت و بیباکی.
- برنامهریزی در کار.
- وقت شناسی.
- داشتن تعامل خوب با مقامات لشکری و کشوری.
- احترام به فرماندهان در تمام ردهها.
- احترام به رزمندگان در تمام درجات و خانوادههای آنان.
- تصمیمگیری بموقع.
- توجه فوقالعاده به آموزش.
- خوشحال شدن از هریک از اقدامات خوب و اثربخش.
- تقدیر بجا و بموقع از افراد مسئولیت پذیر.
منبع: شهید صیاد در کلام یاران، هادقی، محمود، 1394، ایران سبز، تهران
از راست: سرتیپ2 سید محمد شهیدی، سرتیپ2 ابوالقاسم کیا، سرتیپ2 فریدون پاکچهر، سرتیپ2 حمید شکیبا
انتهای مطلب