جنگ علمي ترين كاري است كه در اين دنياي مادي وجود دارد[1]
جنگ علمي ترين كاري است كه در اين دنياي مادي وجود دارد
خب، وقتي كه پاي ارتفاع رسيديم ستوني پشت سر ما بود، نزديك حدود 800 نفر، يك چيزي قريب به 50 نفر عزيزان داوطلب سپاه، تعدادي هم نيروي مردمي كه هنوز اسمشان بسيج نبود، بچههاي كميته بودند، با لباس شخصي بودند و بقيه هم يك گردان تقويت شده ارتش بود.
اولين نفراتي بوديم كه رسيديم پاي ارتفاع، شهيد صياد بود، من بودم، شهيد كلاته بود، شهيد معصومي هم بود. من به عنوان مشاور توپخانه فرمانده عمليات غرب كشور همراه شهيد صياد شيرازي بودم، افسر توپخانه هم بودم، هم ديدهبان بودم و هم توي آن ستون چون دورههاي رزمي هم ديده بودم كار تكاوري هم انجام ميدادم و كمتر كار توپخانه انجام ميدادم. آنجا به من گفت برويم بالا.
خب! بالا ضد انقلاب بود، بايد سه تا تيم ميشديم. سختترين معبر را خود شهيد صياد انتخاب كرد، تعدادي از عزيزان سپاه داوطلب آمدند، فكر ميكنم سپاه كرمان و اراك بودند كه با ما بيايند بالا و اين مرد بزرگ يك سؤالاتي ازشان كرد. كي تيراندازي كرديد؟ چه آموزشهاي ديدهايد؟ و بعد من را صدا كرد، گفت: اين بچهها الان بالا نيايند. بچههاي جوان 19 ساله،21 ساله اينها بودند. حالا بالا نيايند اين مأموريت را ما انجام بدهيم، يك آموزش مختصري توي ستون ببينند كه خداي نكرده بدون دليل آسيب نبينند.
اجازه نداد بيايند بالا، گفت بمانيد. ولي عقب ستون و جلوي ستون با شهامت و روحيه قوی بايستيد و مراقب ستون باشيد. در مأموريت بعدي شما در تصرف ارتفاع شركت كنيد. سه تا گروه انتخاب كرد براي پيشروي به سمت ارتفاع، از بالاي ارتفاع ما را ميزدند. سختترين جا را كه رگبار مسلسل هم آنجا بيشتر به سمت ما سرازير بود خودش انتخاب كرد. يك قسمت ديگري را داد به شهيد معصومي و يك قسمت ديگري هم داد به شهيد شهرامفر. بعد يك مقداري که رفتيم بالاتر آن قسمت شهيد معصومي به دليلي قابل عبور نبود منطقهاش به ما محول شد.
اولين نفري كه به بالاي قله دارساوين رسيد خود شهيد صياد بود، اينجا لازم است بگويم نميخواهم از خودم تعريف كنم، چون با ايشان بودم، طبعاً من هم دومين نفر بودم كه رسيدم بالا، درسي است كه بايد به خاطر بسپاريد. به من گفت ما كجائيم؟ نميدونستيم اينجا قله دارساوين است. با درگيري رسيديم آنجا و فرصت نداشتيم ببينيم كجائيم.
شهيد صياد استاد هواسنجي، نقشهبرداري، نقشهخوانی و زبان انگليسي بود و من که سال 54 دوره مقدماتی را گذرانده بودم درسم را به خصوص در نقشه خوانی خوب خوانده بودم.
نقشه را باز كردم دو تا نقطه مشخص در طبيعت پيدا كردم، تقاطع انجام دادم. گراي معكوس گرفتم و آوردم روي نقشه و برگشتم بهش گفتم جناب سرهنگ فكر ميكنم اينجا قله دارساوين است.
عين كلام من اين بود. "فكر ميكنم" خيلي محترمانه هم پاسخ دادم، نيمخيز نشست و گفت بسيار خب، خودش قطبنما و نقشهاش را درآورد، تعجب كردم همه كارهايي كه من كردم انجام داد. گفت آقاي ستوان آراسته! اينجا قله دارساوين است. گفتم جناب سرهنگ من هم همين را گفتم، درست است كه شما استاديد، من هم همين اعمال را انجام دادم، اين چه كاري بود شما انجام داديد.
به من برخورد و گفتم فكر ميكنم كه اينجا بلافاصله سؤال كرد چي گفتي؟ دقيق گفتم قله دارساوين گفت نه عين جملهاي كه گفتي، زير رگبار گلوله بود. گفتم ببخشيد من این حرف را زدم: فكر ميكنم اينجا قله دارساوين است.
اين براي شما عزيزان سپاهي ارتشي درس بزرگي است، حرفي كه به من زد، گفت: يعني يقين نداشتي اينجا قله دارساوين است اگر يقين داشتي به من ميگفتي سرهنگ صيّاد اينجا قله دارساوين است. نمیگفتی فکر ميکنم قله دارساوین است. تصديق كردم. گفت: من نميتوانم بدون يقين جوانهاي مردم را به كشتن بدهم. اينها براي شهيد شدن آمدند، اين بچههاي سپاه كه پايين هستند براي شهيد شدن آمدند. ولي من براي شهادت دادن اينها نيامدهام. اين را يادتان باشد يك استراتژي بزرگ است كه به من ميگفت:
آقاي آراسته ما بايد در اين منطقه كه ميجنگيم يقين داشته باشيم، از علم و تجربه و مهارت نظاميمان استفاده كنيم. يقين قلبي و ايماني داشته باشيم كه كارمان در راه خداست تا اگر از دشمن كشتيم، به خاطر خدا كشته باشيم و اگر كشته شديم در راه خدا كشته شده باشيم. درس را براي چي خواندهاي در مركز توپخانه.
به من ميگفت براي اين خواندهاي كه به من بگوئي فكر ميكنم، تصور ميكنم، خيال ميكنم. آن وقت بچهها اين پايين ايستادهاند كه من بهشان بگويم كه ستون حركت كند برسد زير قله دارساوين، فرمانده ستون نقشه را باز كن بيا اينجا و بعد بفهمیم اينجا جاي ديگري است و ما درخواست كنيم از توپخانه كه مثلاً 250 متري چپ يا غرب قله دارساوين را بمباران كن و آنجا قله دارساوين نباشد گلوله بريزد روي افراد خودمان. گفتم شما درست ميگوئيد و بايد توي يك كار علمي نظامي با يقين بگوئيم اين هست و بعد اين جمله را گفت جنگ علميترين كاري است که در اين دنياي مادي وجود دارد.
منبع: نردبان طنابی، آراسته، ناصر،1388، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب