مثل خورشيد و قمر منوره |
صاحب ولايت پيغمبره |
وقتى كه او با خدا سُخن ميگفت |
گل هستى رو لبانش ميشكفت |
او تموم روز و شبها روزه بود |
به روى خسته دلا در مىگشود |
قدّ نخلا خم ميشه پيش نگاش |
خم ميشه ماه و ستاره زير پاش |
توى سينى پر ميشه بازم انار |
مىرسه يه سائل و يه بىقرار |
قبل اونى كه خجالت بكشه |
دستاش از هديه زهرا پر ميشه |
چى بگم از غم و درد ميخ در |
غم هجر و غم دورى از پدر |
آتش از سينه در سر مىكشه |
خجالت از روى حيدر مىكشه |
تن ديوار هنوزم تب مىكنه |
از ندامت ذكر و يا رب مىكنه |
آخه از زهراى اطهر (س) چى بگم؟ |
من كه تا حالا بقيع رو نديدهم |
دل آدم تو بقيع پر مىزنه |
توى هفتا آسمون سر مىزنه |
كفتراشون آشيونه ندارن |
روى خاك حضرتش پر مىذارن |
اونجاها اشكاى آدم روونه |
دلمون از غم او پريشونه |
چى بگم از غم تنهايى او |
دل دريايى و مولايى او |
چى بگم من ز تو اى بانوى آب |
شرح و تفسير همه امالكتاب |
تو، سكوت مبهم يه بيشهاى |
بهتر از هميشه و هميشهاى |
لحظه جسارت زمونهاى |
تو قشنگى، حس عاشقونهاى |
در نماز و در نماز و در نماز |
پر نياز و پرنياز و پرنياز |
تو كه تفسير نگاهت تا خداس |
همه حرفات بىريا و كيمياس |
از بوى ذكر تو من جون مىگيرم |
بوى ياس و بوى ريحون مىگيرم |
اسم تو وقتى مىآد روى لبام |
ختم صلواتى ميدم با احترام
|
منبع: معبر آسمان، افشار تویسرکانی، صالح، 1388، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب