من مدت نه ماه در گروهان پاسدار خدمت كردهام و در اين مدت فرماندهمان ستواندومي از اهالي آذربايجان بود كه اصلاً براي نگهباني به همشهريهايش سخت نميگرفت و تمام فشارها روي دوش ما بود.
بعد از مدتي به دليل اعتراض بقيه سربازان گروهان، فرمانده به جاي اينكه رفتارهاي تبعيض آميزش را عوض كند، ما را به دليل شكايت از عملكرد خود تنبيه كرد، اوضاع را بر ما سختتر گرفت و ما را به صورت يك شب بخواب به نگهباني فرستاد تا فكر اعتراض از سرمان بيفتد.
همين برخوردهاي او سرانجام زمينه اختلاف شديد ميان سربازان را به وجود آورد و ناخواسته يك نوع دو دستگي عجيبي توي گروهان ايجاد كرد.
اين اختلاف و دو دستگي هم كمكم آنقدر بالا گرفت كه در نهايت منجر شد به درگيري و زد و خورد خوزستانيها و تركهاي گروهان كه آتش آن هم در آخر به چشم خود فرمانده رفت و مقامات بالاتر متوجه بيعدالتي او شدند.
البته من مدت سه ماهي هم در تيپ 2 لشكر 77 خدمت كردم و در آنجا فرماندهمان ستواندومي بود كه به دليل برخوردهاي برادرانه و رفتارهاي دوستانهاش با سربازان، همه بچهها او را دوست داشتند و حتي در نماز جماعت و دعاي كميل هميشه او را دعا ميكردند.
رفتارهاي دوستانه اين فرمانده نه تنها باعث نشده بود سربازان از زير كار در بروند و در انجام وظايفشان كوتاهي كنند كه اتفاقاً اصلاً يادم نميآيد يك نفر در انجام وظايف خود غفلتي كند يا با تأخير با نارضايتي سرِ پست نگهباني خود برود.
محل حادثه: پادگان مهمات كرمان
دلاور مرد ارتش ميخروشد به همت در ره جانانه كوشد
كجا رزمنده هشيار ارتش به دنيا دين خود را ميفروشد2
مردي كه تمام لحظهها را ميچيد در وقت عبادتش خدا را ميداد
شوريده و بيقرار در معبر مين يك پاي خودش را به شهيدان بخشيد3
پانوشتهها :
1. سرباز وظیفه نادعلی نجاتیان؛ جمعی لشکر 77 پیاده خراسان
2. فرزاد بیطرف؛ آتش دل، ایران سبز 86
3. امیر حمزه شاکری؛ از روزنه ماه، به کوشش روزبه فروتنپی، خورشید باران
منبع: سرباز و خاطرات دفاع مقدس،صدیقی، سیامک،1388، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب