بار ديگر يادم آمد از كرم |
از محمد از رضا همسنگرم |
او كه تا اوج فلك پرواز كرد |
شعله زد ققنوس شد اعجاز كرد |
گفت معناى شرف يعنى حسين (ع) |
از طريق هدهد بدر و حنين |
سينهام از طعم خردل داغ شد |
بوى گسى تلخى خُناق شد |
بازخواهم گفت «خمامى» كه بود |
كه ز طعم تند گازى شد كبود |
ناى او از ناى دشمن جان ببرد |
گرچه او از زخم ريه جان سپرد |
خيبر و والفجر و گوگرد سپيد |
ريه و اعصاب و چشمان شهيد |
موج او موج هوا را مىگُسست |
سرفهاش آيينهها را مىشكست |
گاه چون آتشفشانى شعله خيز |
از شقايق سينهاش داغ و مريض |
عاقبت آزاده ممتاز رفت |
چون كبوتر پر زنان پرواز رفت |
|
حماسه چزابه |
|||
|
تنگ چزابه حماسهى رزمهاست |
عاشقان را آسمان بزمهاست |
||
|
جاى جاى تنگهاش از بسمل است |
هفت وادى طلب را كامل است |
||
|
نيستان ناله عشاق راه |
كاشف القطاء هستى را پناه |
||
|
شرح چزابه نيارم گفت راست |
مثنوى در مثنوى بىكم و كاست |
||
|
خاك پاى آن پر از گلبوسه است |
گرچه از زخم ستم تلواسه است |
||
|
قدسيان اينجا غزلخوان مىشوند |
حيرت افزاى شهيدان مىشوند |
||
|
باز مىگويى كه چزابه كجاست؟! |
قطعهاى از قتلگاه كربلاست… |
||
كربلاى پنج و نون غرقه خون |
قصه نون و القلم ما يسطرون |
|
||
دارم از عشقى دوئيجى مىشوم |
«حاج امينى» بسيجى مىشوم |
|
||
همنوا با جرأت رزمندگان |
در شلمچه كربلاى بىنشان |
|
||
هفت نونى طى نمودن در خطر |
«هندلى» با همدلىها همسفر |
|
||
هفت شهر عشق را اينجا ببين |
هفت نونى طى نمودن تا يقين |
|
||
«نعل اسبىها» و معبرهاى هور |
بوالعجب طوريست طور نوظهور |
|
||
نعل اسبىها و آتش زير آب |
مين خورشيدى و مازوت مذاب |
|
||
نعل اسبىها خطر والعاديات |
از يسار و از يمين نقل و نبات |
|
||
سنگرى جز جوشن جانها نبود |
تير و تركش سينهها را مىگشود |
|
||
هر طرف خيزى خطر در پيش رو |
حجم آتش پاتك دشمن نگو |
|
||
ناگهان خمپارهاى آمد سياه |
ساعت ده از قفاى جان پناه |
|
||
رفت آن همرزم من تا عرش رب |
ذكر حق بر جان لبخندى به لب |
|
||
رفت و تنها عكس خود را جا گذاشت |
مين خورشيدى به راه ما نكاشت |
|
||
بازهم بيت المقدس ياد يار |
خوشهاىها از يمين و از يسار |
|
||
آتش از بالا زمين پر التهاب |
موج خون مىجوشد از كارون آب |
|
||
بنگيريد اينجا گذرگاه دل است |
لالههايش يادگار بسمل است |
|
||
گوئيا اينجا زمين كربلاست |
يا كه ميقات شهيدان خداست |
|
||
شرق خرمشهر و آتش بى امان |
خشم بعثىهاى دون از هركران |
|
||
راندن آنها نه كارى بود خررد |
بايد آنها را به گورستان سپرد |
|
||
اين شنيدم از دليرى نامور |
در صف رزمندگان پايور |
|
||
گشت جانش از مىحيدر جلى |
چونكه جانباز است بهرام على |
|
||
اى دودانگه لشگرى را ياد كن |
از چوپوقلو زمزمه فرياد كن |
|
||
او كه نادر بود نادر تاز رفت |
بر تجاوز گر شبيخون ساز رفت |
|
||
گفتى آن پير خرد شصت ساله بود |
گه خروشان گه خدا را مىستود |
|
||
از شرار سينهاش گل مىدميد |
تا كه آخر شد به راه حق شهيد |
|
||
ذكر او اين بود ذكر با يزيد |
اله اله عاشقى مات سعيد |
|
||
طرح استانچ[1] داد شيطان بزرگ |
كرد ما را در صنايع بس سترگ |
|
||
تا كه با ايمان و علم و فن رزم |
عزم خود را بيشتر داريم جزم |
|
||
نيز طرح رزم احدى الحسنييـن |
نصرت بالرعب[2] فرمان حنين |
|
||
عزم ما را برفزودى اتحاد |
رعب و وحشت در دل دشمن فتاد |
|
||
هريكى مان صد و جان بر كف شديم |
رستم و روئين تن عرف شديم |
|
||
منبع: معبر آسمان، افشار تویسرکانی، صالح، 1388، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب