باغ شهادت |
|
تلنگر مىزند قلبم كه برخيز |
كه بايد بگذرى از خط خونريز |
دلم باغ شهادت بود روزى |
ولى افسرده شد در فصل پائيز |
احوالپرسى |
|
گفتى به من چطورى روز و شبى ندارم |
دل آتش است و ويران اما تبى ندارم |
از لطف بىشمارت من مىكنم تشكر |
زيرا كه در حضورت من مطلبى ندارم |
بوى سنگر |
|
دوباره بوى خاك سنگر آمد |
هواى رفتههاى محشر آمد |
به ياد خاكريز افتاده قلبم |
دليل اشك من روشنتر آمد |
درس عرفان |
|
درس عرفان را ز تو آموختم |
راز و رمزش را به جان اندوختم |
شمس حال من به مولانا بگفت |
خام بودم پخته گشتم سوختم |
پرواز نجات |
|
با يك پرش نظاره صد راز مىكنم |
چون از فراز كوى تو پرواز مىكنم |
هنگامه فرود در آفاق دور دست |
چتر دلم به ياد رخت باز مىكنم1 |
كابين دل |
|
بيا اى هم سفر اى همدم راز |
به كابين دلم با عشق پرواز |
مگر نشنيدهاى از قول شاعر |
كند همجنس با همجنس پرواز |
راز پرواز |
|
بيا بنشين به كابين دلم باز |
بگو از كوچ دل از عشق پرواز |
به فكر آسمانى تازه باشيم |
كبوتر با كبوتر باز با باز |
آسمان راز |
|
بيا تا همدم و دمساز باشيم |
رها در آسمان راز باشيم |
بيا تا بال در بال و صميمى |
پرستوهاى يك پرواز باشيم |
آئينه تاريخ |
|
زمين آئينه دار محشرى بود |
وطن ويرانه ويرانگرى بود |
قرين حيرتى شد چشم تاريخ |
خمينى انقلاب ديگرى بود |
ماه بهمن |
|
بهمن مه خون مه قيام است |
بهمن به دوازده تمام است |
امروز كه چشم خلق روشن |
از نور دوازده امام است |
ظهور |
|
بهمن مه انفجار نور است |
چشمان شب سياه كور است |
از نــور دوازده ائــمه |
سيماى امام در ظهور است |
پا نوشته ها:
1- هيچ پرنده هوانورد پروازى وجود ندارد كه در حين پرواز و يله شدن در آسمان حتى براى يك بار با سانحهاى مواجه نگرديده باشد. از اين روى براى اين بنده هم چندين بار در سوانح اوقاتي پيش آمد كه بسيار خطرآفرين بود. تا جايى كه استادان و همكاران آبى دلم كه شاهد قضايا بودند بعدها آن را يك بلاك آموزشى فنون نجات محسوب كردند وليكن از ديدگاه خودم يك معجزه الهى و تولد دوباره بود. لن يلج ملكوت السموات من لم يولد مرّتين
به ملكوت راه ندارد مگر كسى هر بامداد اول عمرش دوباره است
منبع: معبر آسمان، افشار تویسرکانی، صالح، 1388، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب