افراد همیشه در تلاش بودند که مشکلات دیگران را با همکاری یکدیگر مرتفع سازند و به دور از خودنمایی و ریا، تمامی اقدامات و مأموریتهای محوله را انجام دهند
– تنها واحدی بود که دفتر عقیدتی ـ سیاسی و حفاظت اطلاعات و بازرسی نداشت. با وجود اینکه كاركنان عقیدتی ـ سیاسی و حفاظت اطلاعات نیز در جمع تیپ حضور داشتند
– مسئولین با كاركنان زیرمجموعه مأنوس بودند، كاركنان دقیقاً مطابق میل و دستور فرماندهان خود عمل می-کردند
– تمامی افراد برگه های مرخصی را به صورتی تحویل میگرفتند که در آن تاریخ بازگشت قید نشده بود و تاریخ بازگشت آن با عبارتی به نام «تا پایان رفع گرفتاری» تکمیل شده بود.
– به گونهای مدیریت شده بود كه تمامی افراد به موقع در محل خدمت حضور مییافتند و تأخیری در كار نبود.
– جوّ معنوی حاکم در تیپ به شدت قوی بود، به طوری که زمانی که خبر انحلال تیپ را اعلام کردند تمام افراد تیپ، چه افسر، چه درجهدار و چه سرباز دقیقاً مانند کسی که فرزندش درگذشته باشد، گریه می کردند.
– تعهد خدمتی بین كاركنان بسیار شدید بود و به نحو احسن اجرا میشد.
– فضای برادری در تیپ حاکم بود و بین تمامی افراد تیپ هدف مشترکی وجود داشت.
– اطاعت محض از رهبری، ولایتمداری، ایمان، تقوا و ایثار از ویژگی های حاكم بر كاركنان این تیپ بود.
2-شهید صیاد به عنوان اسوه در تیپ
آن چیزی که در ابتدای امر برای هر فردی که به تازگی وارد تیپ می شد و در اولین برخورد می توانست برای او جاذبه داشته باشد، جدا از مأموریت و آنچه که باید انجام می شد، خود شخص شهید صیاد بود. شهید صیاد برای هر فردی که اولین بار با او رو به رو می شد و با شخصیت ایشان آشنا می-شد، نقش الگو و اسوه و سمبل را پیدا می کرد. ایشان همیشه برای تمام افراد تیپ جلوهگر فرمانده ای بود که دارای شخصیتی جذاب و گیرا است. همانطور که اشاره شد، علاوه بر اسوه بودن شهید صیاد، همه افراد تیپ نیز سعی می نمودند تا نوع گفتار، نوع روش و منش فرماندهی ایشان را فراگرفته و اجرا کنند. به طوری که همه سعی میکردند به نوعی در رفتار و گفتار نظامی خود کارهایی که ایشان انجام می دهد یا روحیاتی که ایشان از آن برخوردار هستند را در خودشان به وجود بیاورند و در این مسیر حرکت کنند. بنابراین، با افزایش آگاهی كاركنان از شخصیت شهید صیاد، آنها بسیار خوشحال بودند که می خواهند وارد مجموعهای شوند که خود ایشان فرماندهیاش را به عهده دارد..
3-شخصیتهای دیگر تیپ
بعد از شهید صیاد، شخصیت سروان آذربون برای تمامی افراد بسیار جذاب بود و از نظر روحی در آنها تأثیر بسزایی داشت. ایشان دارای شخصیتی معنوی، مقید به مسائل دینی و ارزشهای اسلامی بود که با ایجاد حالت روحانی خاصی در درون افسران جوان آنها را بسیار مجذوب خود نموده بود، چرا که آنها در قوارههای نظامی در دانشکده افسری آموزش دیده و پرورش یافته بودند. در آن زمان، برخورد با چنین فردی برای اولین بار باعث تعجب میشد.
در اینجا لازم است خاطرهای در این باب نقل شود: یکی از محافظین شهید صیاد نقل میکرد: «ما نیز چنین حالتی نسبت به جناب آذربون داشتیم، روزی دیدیم که ایشان دارد نماز میخواند، با عجله وضو گرفتیم و آمدیم پشت سر ایشان نماز ظهر را اقتدا کردیم. پس از اتمام نماز، متوجه شدیم که ساعت 11 است و هنوز یک ساعت به اذان ظهر وقت باقی است و ایشان مشغول بجا آوردن نمازهای مستحبی بودند.»
نه تنها سروان آذربون، بلکه تمامی نفرات این تیپ تلاش داشتند از این ویژگیها برخوردار شوند و چنین روحیات معنوی برای ما ستواندومهای جوان که تازه از دانشگاه افسری آمده بودیم، به وضوح مشهود بود. پس انسانهایی که با ایمان و اعتقادات قلبی، خالصانه و خاضعانه خدمت در این تیپ را پذیرفته بودند، به واقع داوطلبانه شهادت را انتخاب کرده و منتظر صدور فرمان از سوی سلسله مراتب بودند که در عملیات آینده به چه نحو از آنها استفاده شود و به چه شکل وارد میدان نبرد شوند.
4-درجههای نظامی
ملاك تعیین نفرات این تیپ (علاوه بر داوطلب بودن آنان) جنگی بود وتنها بالا و پائین بودن درجه فرماندهان نبود، هرچند به دلیل تجربه گردانهای شهادت، قرار بود اصول نظامیگری به صورت كامل بر این تیپ حاكم باشد كه اعتقاد كاركنان، اجرای دستورات نظامی را كاملتر كرده بود و ضوابط نظامی، انضباط معنوی و ظاهری به صورت كامل بر تیپ حاكم بود، ولی یکی از ویژگیهای چشمگیر آن بود که: سروان آذربون با درجه سروانی در مسئولیت سرپرستی تیپ بود. هرچند در آن زمان آسیبی ایجاد نكرده بود، لیكن در فرهنگ نظامی به عنوان یك نقطه ضعف مطرح بود..
5-حضور داوطلبانه سربازان در تیپ
تمام سربازهایی که وارد تیپ میشدند، داوطلبانه این کار را انجام میدادند. البته در گزینش اولیه سربازان نیز تعدادی اشتباه هم صورت گرفته بود، سربازانی وجود داشتند که با وجود این که از آنها مصاحبه به عمل آمده بود، و کاملاً با شرایط خدمت در تیپ توجیه شده بودند و داوطلبانه خدمت در تیپ را پذیرفته بودند، ولی زمانی که وارد صحنه میشدند و در منطقه حضور پیدا میکردند، با آشنایی بیشتر با تیپ و مأموریت آن، خود را باخته و اعتماد به نفس خود را از دست میدادند و تقاضای بازگشت به یگان اولیه خود را مینمودند. معاون تیپ (جناب فشارکی) با جابجاییهایی که صورت میداد، این افراد را از سازمان تیپ خارج مینمود و افراد جدیدی را جایگزین آنها مینمود. با کامل شدن استعداد تیپ، تمامی افراد جذب شده هدفمند، داوطلبانه و توجیه شده نسبت به وظایف خویش و بر اساس ایمان قلبی خود خدمت در تیپ را پذیرفته بودند و نیروی انسانی یگانهای تیپ یك دست، همعقیده و آماده هرگونه عملیات شهادتطلبانه بودند.
6-تأثیرپذیری سربازان از فرماندهان خود
کلیه سربازان از مسئولینی که با آنها برخورد داشتند به نوعی تأثیرپذیری پیدا میکردند. در واقع، سربازان هم به اعتماد و باور قلبی نسبت به فرماندهان رده بالایشان، که به آنها دستور میدادند، رسیده بودند. سربازان را که میخواستیم تنبیه کنیم به سبک دانشگاه افسری امام علی (ع) به آنها میگفتیم: «بروند دور آن تپه را بزنند، بیایند و در کناری بایستند. 20 عدد شنا سوئدی هم بروند.» سپس مشاهده میکردیم که سربازان این مسئله را باور کرده و پذیرفته بودند که باید تمامی کارها، حتی تنبیهات را به بهترین شکل ممکن و بدون نظارت و (به اصطلاح رایج در تیپ) شرافتی انجام دهند.
پس از انحلال تیپ، با حضور این سربازان در یگانها به كرات خبر حماسهآفرینیهای آنها در گوشه و كنار جبهه خودنمایی میكرد، از جمله اینكه در چند مرحله مقاومت تعدادی از كاركنان این تیپ، اعم از افسر، درجهدار و سرباز، از شكست در برخی از خطوطی که عراق به آنها حمله کرده بود، جلوگیری کرده بود. رشادتهایی كه برخی از آنها در حین عملیات از خود نشان میدادند زبانزد شده بود و یا حداقل خبر آن در بین كسانی كه سرانجام كار این افراد را رصد میكردند، پخش میشد؛ حتی در حوزه خارج از عملیات نیز رفتارهای تأثیرگذار داشتند.
7-تأثیر حضور سربازان در یگانهای ارتش
دو نفر از سربازان این تیپ كه نام یكی از آنها در خاطرم است به نام ریاضی تهرانی پس از انحلال تیپ و انتقال به سایر یگانهای ارتش، به لشکر58 ذوالفقار اختصاص یافته بودند. من نیز که به آن یگان منتقل شده بودم، شاهد این قضیه بودم که آنها نسبت به سایر سربازان آن یگان برتر هستند و همچون ستارهای در بین سربازان میدرخشیدند. حرکات و سکنات آنها بسیار حائز اهمیت و احترام بود و در عین حال، ویژگیهای بسیار خاصی را دارا بودند.
8-صمیمیت و برادری بسیار بالا در بین سربازان
یكی از فرماندهان در خصوص ویژگی های سربازان تیپ اظهار داشت: «بنا به دستور سروان آذربون، تمامی افراد گردان را در محلی جمع کردم و آنچه را كه فراتر از واقعیت بود، برای آنان تشریح نمودم. همچنین این مطلب را عنوان کردم که همه افراد این تیپ، شهید خواهند شد، لذا کسی در این تیپ بماند که واقعاً تمایل قدم برداشتن در این مسیر را دارد و اگر کسی خواهان رفتن است، هیچگونه ایرادی بر او وارد نیست و هیچ مشکلی برای او به وجود نخواهد آمد. در پایان سخنان من، تعدادی از افراد که تصمیم خارج شدن از تیپ را داشتند، تیپ را ترک کردند و حدوداً 85 نفر از سربازان باقی ماندند. رابطه صمیمانه و دوستانه این 85 نفر وصفشدنی نیست.
9-ایمان و اعتقاد بالای سربازان
در گردان بابالحوائج، افراد در مسجد گردان نماز را به جماعت اقامه می کردند و ناهار را هم در همان مسجد گردان به همراه سربازان و درجهداران و افسران گردان صرف می کردند و همه در کنار هم بودند و نه تنها در آن گردان، بلکه در تمامی گردانها این برادری و صمیمیت و نزدیکی را همه در کنار هم احساس میکردیم.
10-علاقه و تمایل بسیار زیاد سربازان در فراگیری آموزشها
افراد تیپ آنقدر عاشقانه به آموزشها گوش فرا میدادند و آنقدر آماده بودند که هر نکته ای که بیان می شد به سرعت آن را یاد میگرفتند. بنده این مسأله را با تمام وجود درک کردم و در مدت خدمت خود در کمتر جایی چنین صحنه هایی را شاهد بودم که افراد یک یگان در فراگیری آموزش های ارائهشده به آنها به این شدت گیرایی بالایی داشته باشند. اگر بخواهیم وجود چنین ویژگی را در تیپ بررسی و کشف کنیم که علت این امر به سبب گزینش خوب كاركنان بوده یا مدیریت خوب مجموعه، باید بگوییم ریشه در همان نیت تشکیل تیپ داشت که بسیار خالصانه بود و این نیت به عنوان هستهای، تمامی افراد را به سوی خود جذب می کرد و زمانی که در بین افراد جذبشده، اساس هدف اشخاص پیروزی در نبرد و یا شهادت قرار میگرفت، افرادی را از این جنس در درون خود قرار می داد. فرماندهان و سربازانی که وارد این تیپ شدند و همه کسانی که به نحوی دست اندرکار این ماجرا بودند با یک نیت و عشق بسیار خالصانه ای عمل می کردند و وظایف خود را انجام می دادند. درجهدارها به عنوان فرمانده دسته یا گروهبان دسته و سربازها هم به عنوان نیروهای تحت امر آنها آموزشها را فرا می گرفتند. البته آموزشها بسیار سخت بود. مثلاً بخشی از آموزشها به صورتی بود که توسط اساتید اعزامی از لشکر23 نیروی مخصوص اجرا می شدند و آموزش مین و تخریب را اساتید اعزامی از مرکز آموزش مهندسی بروجرد تدریس می کردند. در شب نیز راهپیمایی میکردیم و سربازان در روز آموزش عبور از موانع و میدان مین را با علاقه زیادی فرا می گرفتند و در کنار آمادگی معنوی و روحی، معمولاً با همین برنامههایی که اجرا میشد، به آمادگی جسمانی هم رسیده بودند و این آمادگیها آثار خود را به نوعی بعدها بروز داد، پس از انحلال تیپ، سربازهای گردان بابالحوائج به لشکر58 اختصاص یافتند. ارتش عراق به لشکر58 ذوالفقار در منطقه شرهانی و شهرک شصت و زبیدات در آن زمان تک کرد که در زمان حمله ارتش عراق، سربازهایی بودند که در آنجا ماندند و با تانکهای ارتش عراق روبرو شدند، بسیار فداکارانه جنگیدند و خودشان را جاودانه کردند (این نفرات اغلب سربازان تیپ5 حضرت ابوالفضل(ع) بودند). این از آثار و جلوههای ویژه این تیپ بود که توانست با سرعت تمام، اثر معنوی و تأثیرگذاری مؤثر خود را در صحنه جنگ بروز دهد
انتهای مطلب