اما دنیایی از اخلاص و اراده و رحمت بر جای گذاشت و از آنجا كه تقریباً هیچگونه سند و مدركی از فرآیند تشكیل و انحلال آن در دست نبود، بالإجبار با مراجعه به عزیزانی كه به نوعی در تشكیل این تیپ نقش داشتند و یا خود از دست اندركاران تیپ بوده و مسئولیتی داشتند، اطلاعات شفاهی آنان دریافت و ثبت گردید، لذا تقریباً استناد اكثر مطالب به فرمایشات عزیزان مصاحبهشونده است.امید دارم این قدم كوچك ادای احترامی باشد به روح بزرگ صیاد دلها، شهید سپهبد علی صیادشیرازی، و همه شهدای این تیپ، كه بعد از انحلال در یگانهای مختلف آجا شربت شهادت نوشیدند و یا به افتخار جانبازی نایل آمدند.
جا دارد از همه كسانی كه در تهیه و گردآوری این یادگار نقش داشتند، به ویژه ستوانیكم محمود رستمی و بزرگوارانی كه فرصت مصاحبه را متقبل شدند، صمیمانه تشكر كنم و آرزو نمایم كه خداوند اجر و مزد آنان را شفاعت شهدا قرار دهد. انشاءالله
محمدحسن حبیبیان
تیپ5 ابوالفضل(ع)
نزدیك غروب بود و صدای قرآن از بلندگوی مسجد به گوش میرسید. احساس كردم دلم گرفته، ولی چون علت آن را نمیدانستم، به حساب دلگیر بودن غروب گذاشتم.
سه روز از مرخصیام گذشته بود و فضای حاكم بر تیپ ذهنم را مشغول كرده بود. غرق در افكار خود مشغول قدم زدن بودم، كه صدای زنگ درب منزل رشته افكارم را پاره كرد. درب را باز كردم. جوانی به همراه ساك ایستاده بود. سلام كردم. بی هیچ مقدمه ای مكالمات زیر رد و بدل شد:
– جناب سروان…
– بفرمائید!
– این ساك جنابعالی است؟
– بله، بفرمائید!
– خودتان را به تهران معرفی كنید. تیپ5 ابوالفضل منحل شد.
شوكه شدم. طوری كه نتوانستم هیچ عكسالعملی داشته باشم. مكث طولانی من باعث شد كه وی با گفتن كلمه «خداحافظ» از آنجا دور شود و من ناباورانه به او خیره شده بودم. به محض فاصله گرفتن وی و بستن درب، بغضم تركید و با صدای بلند گریه كردم.
تلاش كردم بر خود مسلط شوم، همسرم به حیاط آمد و با دیدن چشمان اشكآلود من با نگرانی پرسید «چه شده؟ اتفاقی افتاده؟» گفتم «چیزی نیست، مسئله كاری است.» گفت «باز از دوستانتان كسی شهید شده؟» گفتم «نه! موضوع كاری است» و به اتاق رفتم و به یكی از دوستان (حضور ذهن ندارم چه كسی بود) تلفن زدم كه چگونگی موضوع را سؤال كنم. او نیز با گریه گفت: «سلیمانجاه آمد و تیپ را منحل كرد و قرار شد كاركنان پایور به یگانهای قبل و همدورههای ما خودمان را برای تعیین تكلیف به نیروی انسانی نزاجا معرفی كنیم.» گفتم «چرا منحل شد؟» گفت «دقیقاً نمیدانم.»
تیپ5 ابوالفضل چرا و چگونه تشكیل شد؟
(به نقل از سروان آذربون ، از عناصر مؤثر در تشكیل تیپ)
بنی صدر، (شهید) صیاد را از مسئولیت قرارگاه غرب عزل كرده بود و دو درجه تشویقی ایشان را گرفته و عطاریان را به فرماندهی قرارگاه غرب كشور منصوب نموده بود.
با گذشت اندک زمانی، مجلس به بیکفایتی بنیصدر رأی داد و امام (ره) وی را از مسئولیت فرماندهی كل قوا بركنار كرد. شهید رجایی رئیس جمهور شد و مجدداً صیادشیرازی به درجه سرهنگی ارتقاء یافت و به فرماندهی شمالغرب منصوب شد.
با سقوط هواپیمای سی130 سرهنگ فكوری، سرتیپ فلاحی، سرهنگ نامجو، پاسدار کلاهدوز و پاسدار جهانآرا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند كه به دنبال بروز این حادثه، سرتیپ ظهیرنژاد به سمت رئیس ستاد مشترك ارتش و سرهنگ صیادشیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شدند.
شهید صیاد با منصوب شدن به فرماندهی نیروی زمینی ارتش، قرارگاه جنوب را تشكیل و قرارگاه مقدم را به جنوب انتقال داد و در اثر این اقدام، عملاً ارتباط و تعامل بین ارتش و سپاه افزایش یافت و این دو نیرو در سایه تصمیمگیریهای هوشمندانه و خردمندانه شهید صیاد، بیش از پیش منسجم شدند. با آماده شدن شرایط، ایشان دیگر به فكر عملیات كوچك نبود و با همراهی دوستان همفكرش و كمك سایر فرماندهان و عناصر دلسوز و مخلص عملیات بزرگ خود را طرحریزی و اجرا مینمود و در كنار آن، تلاش داشت با شناسایی تمامی افراد لایق و شایسته و با اهدای درجات به آنان، مسئولیت مهم و كلیدی را به آنها واگذار کند. با عنایت الهی، در پناه انسجام وهماهنگی مطلوبی كه بین ارتش و سپاه ایجاد شده بود، عملیات زیادی مانند بیتالمقدس، طریقالقدس، فتحالمبین و… با موفقیت انجام شد، لیكن، پس از مدتی، جبههها آن حالتهای موفقیتآمیز را از دست داد و لازم بود اقدام جدیدی انجام شود.
در راستای حل این مسئله، با توجه به موفقیت عملیات مشترک ارتش و سپاه (طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس)، شهید صیاد در سال 64 تصمیم گرفت تعدادی از افسران، درجهداران و سربازان نمونه ارتش را به همراه نیروهای بسیجی داوطلب، در قالب مجموعهای مستقل سازماندهی نماید و سرپرستی آن را بر عهده کسی بگذارد که با داوطلبین بسیجی و ارتشی کاملاً آشنایی داشته باشد، چون هدف این بود که عملیات آتی این واحد به صورت مشترک صورت پذیرد. بنابراین، مسئولیت این موضوع را به سروان آذربون واگذار نمود، چون ایشان نسبت به روحیه دو نیرو به واسطه خدمت در هر دو جبهه (ارتش و سپاه) آشنایی کاملی داشت. آقای محسن رضایی نیز با توجه به معیارهای شهید صیاد، فردی به نام محمد حسینی را برای انجام این مأموریت مهم انتخاب نمود. سروان آذربون در ابتدای امر میبایست جهت تشکیل این واحد چند تن از افسران ارتشی را انتخاب میکرد تا به واسطه این تیم انتخابی، سایر گزینشها (اعم از سرباز و پایور) صورت پذیرد. بنابراین، افرادی نظیر سرگرد مداحی کوهپایه، ستوان تقیزاده، گروهبان ساجدینی انتخاب شدند. این تیم مأمور بود؛ سربازان و پایورانی که روحیه بسیجی دارند را انتخاب کنند و برادران بسیجی نیز همین مأموریت را در مورد نیروهای خود به عهده داشتند.
به نقل از سرهنگ تقیزاده:
بنا به درخواست داوطلبانه من، دستور اعزام بنده به قرارگاه كربلا صادر شد… بنا به هماهنگی قبلی كه با جناب آذربون كرده بودم، ابتدا خود را به قرارگاه زرگان در حاشیه اهواز معرفی كردم. دوستان دیگری هم آمده بودند كه برای انجام مأموریت خاص و ویژهای آمده بودند و تعدادی از برادران سپاهی كه اغلب از فرماندهان و دوستان جناب آذربون بودند در آنجا حضور داشتند. بعد از یك شب استراحت، در قرارگاه زرگان به قرارگاه كربلا رفتیم و بعد از معارفه برادران ارتشی و سپاهی جناب آذربون و جناب (سرهنگ) مداحی و دو نفر از برادران سپاهی به خدمت شهید صیاد رفتند و آخرین نقطه نظرات ایشان را گرفتند كه به صورت دستورالعمل تنظیم گردید و بین ارتش و سپاه توزیع شد. برابر دستورالعمل، قرار شد گردانهایی را از سپاه دریافت کرده و آنها را جهت انجام عملیات با تیپهای نیروی زمینی ارتش ادغام كنیم. در این ادغام، میبایست یك نفر از ارتش و یك نفر از برادران سپاه در هنگام عملیات مشترك نظارت كامل داشته باشند.
این گردانها با تیپ1 خراسان و تیپ3 لشكر28 كردستان به صورتی ادغام شدند كه گردان سپاهی با تیپ و گروهان سپاهی با گردان و دسته سپاهی با گروهان ارتشی ادغام شدند. در این ادغام، در هنگام عملیات فرمانده گردان سپاه به عنوان معاون فرمانده تیپ ارتش و فرمانده گروهان سپاه به عنوان معاون گردان ارتش و فرمانده دسته سپاه به عنوان معاون گروهان ارتشی انجام وظیفه مینمودند.
با اینكه قرار بود بر مبنای سلسله مراتب، برادران ارتشی فرمانده و برادران سپاهی به عنوان معاون در عملیات باشند، اما نفسانیت در برخی یگانها از باب اینكه شما فرمانده باشی یا من باشم، ناسازگاریهایی را ایجاد کرد و آشنا نبودن به فرهنگ حاكم به قسمتها نیز در برخی موارد، باعث ایجاد مشكل میشد، از جمله فرماندهان و مسئولین ارتشی انتظار داشتند؛ همانطور كه سربازان و كاركنان ارتشی دستورات آنان را اجرا میكردند، برادران سپاهی و بسیجی هم اجرا كنند، مثلاً افسر آموزش یكی از گردانها در هنگام آموزش به منظور اجرای دستورات نظامی عملاً دستور داده بود بدون اینكه پوتین یا لباس را از تن در بیاورند، از رودخانه نسبتاً بزرگ و كمعمقی عبور كنند كه سربازان این دستور را اجرا كردند، اما برادران بسیجی اجرا نكردند و این موضوع باعث ایجاد ناهماهنگی و مشكل گردید. بنابراین، مجریان این طرح، چه سپاهی و چه ارتشی با این طرح موافق نبودند و به دلایل گوناگون این طرح با موفقیت همراه نبود و در همان ابتدا شكست خورد و چون ارتش و به خصوص نیروی زمینی با كمبود شدید سرباز وظیفه مواجه بود و در چنین وضعیتی هم مسئولین ارتش با تمام پیگیریهای به عمل آمده نتوانستند به دستاندركاران نظام وظیفه این مسئله را بقبولانند، لذا با توجه به رابطه نزدیكی كه شهید صیاد با برادران سپاهی داشتند، تصمیم گرفته شد به هر گردان رزمی نیروی زمینی آماده عملیات تعداد 100 نفر از عزیزان بسیجی واگذار شود، گرچه فرماندهان رده بالای سپاه با این طرح موافقت كرده بودند، اما رده میانی سپاه به هیچ وجه موافق نبوده و از همان ابتدا و در عمل به اشكال گوناگون، مخالفت خود را با این طرح نشان دادند كه در مجموع این طرح هم موفق نشد.
منبع: تیپ5 ابوالفضل(ع)، حبیبیان، محمدحسن، 1395، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب