– من یقین دارم که اینها مبل خانه ماست.
در یک لحظه بر خود لازم دانستم در این ماجرا دخالت نموده و این غائله را ختم کنم. به همین خاطر به طرف زن و شوهر جوان رفتم. آن ها با دیدن لباس نظامی من ساکت شدند.
من یادآوری کردم که در وضعیت جنگی هر لحظه هواپیماهای دشمن منطقه را بمباران می کنند، صحیح نیست این همه مردم یک جا جمع بشوند. در نهایت از زن و شوهر جوان خواستم چنانچه مدرک مستدل و مستندی دارند، تا این درگیری را خاتمه دهیم.
زن به طرف یکی از مبل ها رفت و گفت:
– جناب سرهنگ، بهترین مدرک من این است که تمام طلا و جواهرات خودم را در داخل این مبل جاسازی کردم.
مردم حاضر در آن جمع با شنیدن این حرف حساس تر شدند و … آن زن به طرف مبل رفت و یکی از چوب های مبل را کند. ناگهان بسته طلا و جواهرات آن خانم از مبل به زمین ریخت و صداقت گفتار آن زن و شوهر ثابت شد.
وساطت ما دقایقی هم ادامه یافت. در نهایت فروشنده اعتراف کرد که آن مبل ها را به قیمت خیلی پایینی از یک نفر خریداری کرده است و از دزدی بودن آن مبل ها بی اطلاع بود و شاهد گفتارش هم این بود اگر می دانست داخل آن مبل ها این همه طلا و جواهر وجود دارد، فقط آن ها را برمی داشت و مبل ها را دور می ریخت.
من شنیده بودم که بعضی از افراد فرصت طلب به غارت خانه های مردم در آبادان پرداخته و وسایل آن ها را سرقت می کنند. با دیدن این صحنه تصمیم گرفتم هرچه زودتر برای رهاندن آبادان از این غارت ها دست به کار شده و شهر را از این وضعیت نجات دهیم.
منبع: میگ و دیگ2، سرهنگ پوربزرگ وافی، علیرضا، 1392، ایران سبز
انتهای مطلب