خاطره 1 : به نقل از امير سرتيپ 2 مصطفي قناتي فرمانده وقت گروهان يكم در گردان 201 تانك با درجه سرواني در عمليات هويزه
در روز سيزدهم ديماه 59 دستور عمليات گردان به گروهان ابلاغ گرديد. پرسنل و خدمه تانكها شروع به بارگيري مهمات نموده و تانكها را براي اجراي عمليات آماده ميكردند. از عصر روز چهاردهم تريلي حمل تانك به گردان تحويل شد و ستونكشي از فولي آباد اهواز (منطقه تجمع گردان) آغاز شد. بنههاي صحرايي از قبل در حميديه مستقر شدند. براي حركت تريليها و ساير خودروهاي ستون، از محور اهواز – سوسنگرد- هويزه استفاده شد. در آن زمان به علت عدم تجربه كافي و بي اطلاعي از محل استقرار يگانهاي دشمن اقدامات تأميني لازم براي ستونكشي انجام نشد. غافل از اينكه نيروهاي پياده دشمن در شمال رودخانه نيسان كه از سوسنگرد به سمت هويزه جريان دارد و يكي از شاخه هاي رودخانه كرخه است، مستقر بودند و به طور آشكار ستونكشي ما را زير نظر داشتند. حتي در هنگام حركت ستون، دو دستگاه تانك گردان به وسيله موشكهاي ماليوتكاي چمداني دشمن كه در داخل درختان حاشيه رودخانه نيسان مخفي شده بودند، مورد اصابت قرار گرفت كه خوشبختانه آسيب كلي به آنها وارد نشد. به هر حال تا نيمههاي شب ستونكشي ادامه داشت و من حدود ساعت پنج بعدازظهر روز چهاردهم دي ماه به هويزه وارد و باخبر شديم كه عناصري از ستون پنجم دشمن در پشت بام يكي از منازل با بيسيم تعداد تانكها را به دشمن مخابره ميكرده اند كه توسط عناصر اطلاعاتي منطقه بازداشت و محاكمه شدند. فرماندهان و پرسنل، ذوق و شوق فراواني داشتند و شب را داخل تانكها و سنگرها به نيايش پروردگار مشغول بودند و دعا ميكردند كه عمليات فردا با موفقيت انجام شود و چون اولين عمليات تهاجمي لشكر بود، حالت عجيبي در سيماي كليه پرسنل ديده ميشد.
آسمان آن شب هويزه ابري بود و كمي باران باريد و صبح فردا مه نسبتاً غليظي منطقه را فرا گرفته بود. فعاليت از سحرگاه پانزدهم شروع شد، تانكها را روشن نموده و به خط عزيمت حركت داديم و اين كار كمي طول كشيد، تا پرسنل را با منطقه توجيه كنيم و آخرين دستورات را به آنها بدهيم، به ساعت 9 صبح رسيده بوديم. از ساعت 30: 9 تمام فرماندهان و پرسنل در محلهاي خود و پاي بيسيمها قرار گرفته و آماده شنيدن رمز عمليات بودند. چون ساعت از 8 صبح گذشته بود دشمن تصور نميكرد آنروز حملهاي انجام شود، تيپ1 در منطقه هويزه و تيپ3 در منطقه كرخه كور، در خط عزيمت مستقر بودند و منتظر دستور. بالاخره در ساعت 10 صبح روز پانزدهم عمليات با رمز الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر كه توسط سرهنگ لطفي (فرمانده وقت لشكر) ابلاغ گرديد، شروع شد. لشكر با حدود يكصد دستگاه چيفتن آماده به رزم و صدها نفربر زرهي ، پيشروي خود را از شمال و شرق دشت جفير آغاز نمود و در همان ساعات اوليه حمله، با يك حركت برقآسا ، دشمن را غافلگير كرد. تيپ1، با يك حركت دوراني به پشت توپخانههاي دشمن رسيد و نيروهاي عراقی در محاصره نيروهاي خودي درآمدند. در اين عمليات، تعداد حدود یک هزار نفراز نيروهاي دشمن به اسارت گرفته شد و صدها دستگاه تانك و نفربر به آتش كشيده شد و تعداد زيادي تانك و نفربر وخودرو و غنائم نظامي ديگر توسط لشكر به عقب تخليه گرديد.
اين عمليات سه روز ادامه داشت. در روز شانزدهم و هفدهم ديماه به علت عدم پشتيباني كافي، لشكر به پشت رودخانه كرخه عقب نشست و در مواضع پدافندي قرار گرفت و به علت نداشتن بولدوزر و لودر و ساير وسايل مهندسي تعدادي از تانكهاي لشكر كه در سنگر پدافندي مناسب نبودند، مورد اصابت موشكهاي دشمن قرار گرفتند و به آتش كشيده شدند. تعدادي از پرسنل ايثارگر و جان بر كف در داخل تانكها سوختند و شهيد شدند، از جمله شهيد ستوان طاهر افشار و شهيد ستوان راشدي و شهداي عزيزي كه با شجاعت تمام، اولين عمليات گسترده ارتش ايران را در دشت جفير به انجام رساندند.
با درود به شهداي آن عمليات و ديگر شهداي جنگ تحميلي.
خاطره 2 : به نقل از سرتيپ 2 بازنشسته اكبر رضايي فرمانده وقت گردان 224 با درجه سرگردي
در عمليات
تدابير عملياتي فرماندهي وقت لشكر سرهنگ سيروس لطفي درخور ستايش بود. زمان حمله را ساعت 10 صبح انتخاب نموده بود كه باعث غافلگيري دشمن گرديد. به طوري كه در حين حمله پرسنل عراقي با وضعيت نامرتب (زير شلوار- زير پيراهن) از سنگرهاي خود پا به فرار ميگذاشتند. چون آنها در ساعات اوليه بامداد منتظر حمله ما بودند.
خاطره 3 : به نقل از سرتيپ بازنشسته سيروس لطفي فرمانده وقت لشكر 16 با درجه سرهنگي در هنگام عمليات
در تمامي عملياتهاي اين چنينی، يگان حمله كننده ميبايستي سه به يك حمله كند. يعني سه برابر طرف مقابل نيرو داشته باشد. در صورتيكه در عمليات كرخه كور (هويزه) با نام عملياتي نصر لشكر 16 زرهي قزوين يك به چهار حمله ميكرد بدين معنا كه آنها چهار برابر ما نيرو داشتند. چنين فتحي يعني ايثار و ازخود گذشتگي بيش از حد پرسنل لشكر.
خاطره4 : به نقل از ستوان فرامرز اسكندري رئيس ارتباط آتشبار سوم گردان 321 با درجه گروهبان يكمي در عمليات
در مورد شهيدان هويزه سخن گفتن آسان نيست، همين قدر ميتوانم بگويم كه آنان اسوههاي ايثار بودند. يادم ميآيد گروهبان كادري داشتيم به نام محمد باقر عسگري كه به جاي افسر ديده بان به ديدگاه رفته بود و انجام وظيفه ميكرد و هنگامي كه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته بود، سرباز بيسيمچي او نقل ميكرد كه محتويات شكم او بيرون ريخته و او با دست آنها را گرفته بود و همچنان اطلاعات دشمن را به عقب مخابره ميكرد و در تمامي تماسهاي خود به مجروحيت خود اشاره نكرد. روحش شاد و روانش گرامي باد.
خاطره 5 : به نقل از ستواندوم يعقوبي راننده نفربر گردان 220 با درجه گروهباني در هنگام عمليات
سرباز حسني جمعي گد 220 كه ديده بان خمپاره بود در داخل نيروهاي دشمن به محاصره درآمد. ولي با شجاعت خود بعد از سه روز خود را به نيروهاي خودي رساند، ليكن در سال 60 در عمليات بستان به خيل عظيم جانبازان پيوست.
خاطره 6 : به نقل از سروان بازنشسته يدالله جهانگير صامت معاون فرمانده قرارگاه تيپ1
در هنگام عمليات، ماشين تقسيم غذا مورد اصابت موشك قرار گرفت. تعدادي از پرسنل ما را به خاك و خون كشيد. من با دست خودم تكههاي بدن آنان را جمعآوري كردم و سپس دفن كردم تا مبادا به دست حيوانات وحشي بيفتد.
خاطره 7 : به نقل از ستوانيكم حشمتالله اختياري راننده نفربر جمعي گردان 227 با درجه استوار دومي
به ياد دارم يگان ما بمباران شده بود و موج انفجار، شكم يكي از سربازان را پاره كرده بود و رودههاي آن بيرون ريخته بود و هيچكس دل آن را نداشت او را تكان داده و به عقب انتقال دهد. سرانجام يكي از رزمندگان به نام ستوان 3 تقي عين آبادي جلو رفت و رودههاي او را جمع كرد و وي را داخل جيب گذاشت و با خود به بيمارستان انتقال داد. اين مجروح خوشبختانه از مرگ حتمي نجات يافت. ولي بعدها تقي عين آبادي به درجه رفيع شهادت نائل آمد. روحش شاد
خاطره 8 : به نقل از ستوان 1 يوسف مروت جمعي گردان 224 تيپ 3
در روز 16 ديماه 59 مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي كه در آن زمان نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند، در آبادي فردوس حضور داشتند و از نزديك عمليات لشكر 16 زرهي قزوين را مشاهده ميكردند. ما نزد ايشان رفتيم، ضمن احوالپرسي فرمودند: بچهها! دل به خدا بسپاريد كه پيروزيد. بعدها اين لشكر را چنين توصيف كردند: من اين لشكر را در عمليات كرخه كور شناختم.
خاطره 9 : به نقل از ستوانسوم محمد محمدي جمعي گردان 224 تيپ 3
در حين عمليات تعدادي از افرادي كه همراه آنان بوديم، به طور كلي در داخل تانك چيفتن جلوي چشمانم در آتش سوختند و به درجه رفيع شهادت نائل آمدند. با همكاري چند نفر تعدادي از شهداي عزيز را از داخل تانك بيرون آورديم و تعدادي در داخل تانك ماندند. از جمله: ستوان احمدي – استوار مهربانكار – گروهبان یکم مددي – گروهبان یکم رسولي مقدم – دانش آموز كادر طاهرخاني – سرباز رزلانسري – گروهبان دوم نقي ملكي و گروهبان دوم عباسي.
خاطره 10 : به نقل از ستوانيكم فريدون مسلمي گردان 227 تيپ 3
در حين عمليات بود كه يكي از پرسنل جان بركف كه سرپرستي موتوري گردان را داشت، به نام استوار جواد شاه حق، وقتي ملاحظه نمود؛ رانندههاي حامل مهمات يكي پس از ديگري مجروح و شهيد شدهاند، داوطلبانه با خودروي حامل مهمات به خط مقدم رفت. اين دلاور به علت اصابت موشكي به خودرو اش به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
خاطره 11 : به نقل از ستوانيكم سلطان مراد ساكي
به يك سنگر دشمن بعثي رسيديم كه جلوي سنگر خودرويي پارك بود. با پا شيشه خودرو را شكستم، چون داخل ماشين اسلحه كلاش و تعداد زيادي فشنگ بود. من اسلحه را مسلح كردم و به صورت رگبار شليك كردم. وقتي اطرافم را نگاه كردم ديدم تعداد بسياري از عراقيها دستها را بالا بردهاند و تسليم شدهاند. دستور دادم دونفر دستهاي آنها را بستند و طوري وانمود نمودم كه تعداد زياد است و بعد اسرا را كه شمردم آنها 33 نفر بودند. آنان را با خود به پشت جبهه تخليه كردم.
خاطره 12 : به نقل از فرماندهي وقت لشكر و جمع زيادي از پرسنل
فرمانده گردان 227 جناب سروان اسكويي كه بعدها با درجه اميري به فرماندهي لشكر 16 نائل گرديدند، از جمله مردان شاخص آن عمليات بودند كه از نظر شجاعت و دليري زبانزد شدند. او در آن سه روز عمليات چه روز و چه شب در لبه جلويي منطقه به سر ميبرد. خدمات بيشائبه او در عمليات هويزه هرگز فراموش نميشود.
خاطره 13 : به نقل از سرتيپ 2 بازنشسته اكبر رضايي فرمانده وقت گردان 224
در ابتداي عمليات، من روي پوتينهاي خود يك جفت چكمه به منظور جلوگيري از ورود لجن و آب پوشيده بودم، حين عمليات احساس مي كردم كه پوتين به انگشتانم فشار ميآورد، اما توجهي نداشتم تا روز چهارم عمليات احساس كردم درون پوتينم مقداري آب جمع شده است و صداي چلق چلق آب به گوش ميرسد، ولي متوجه شدم كه من از آبي عبور نكردم كه داخل چكمه آب نفوذ كرده باشد، گفتم شايد چكمه سوراخ و از زيرآبي به آن نفوذ كرده. پوتين را از پا خارج نمودم مشاهده كردم داخل آن پر از خونابه است. گفتم شايد تيري به پايم اصابت نموده باشد، اما وقتي كه جوراب را از پاي درآوردم، ناخن شصتم با جوراب كنده شد. معلوم شد كه در اين چند روز بر اثر فشاري كه به ناخن وارد شده از جا كنده و من به علت تمركز در عمليات از حال خود و درد ناشي از آن غافل بودم كه هنوز اثر اين ناخن كنده شده ياد و خاطرات آن دوران را براي من زنده مي كند.
خاطره 14 : به نقل از ستوانيكم اكبر عياري با درجه گروهبانيكمي به عنوان توپچي تانك چيفتن جمعي گردان 224
سربازي داشتيم به نام نصرت جليلي كه آنقدر شجاع و با ايمان بود، من دوست داشتم ايشان فرمانده تانك ميشد. او در داخل تانك، تند تند فشنگگذاري ميكرد و مي گفت بزن اين مزدورها را! ومن يكي يكي تانكهاي دشمن را شكار ميكردم و او خيلي خوشحال ميشد. تا اين كه بعد از سه ساعت از عمليات، با اصابت موشك به تانك ما، وي در داخل تانك به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و من بر اثر تركش مجروح شدم و سرگردان بودم. ناگهان ديدم يك نفر به طرف من ميآيد كه تمام سرو صورتش سوخته بود و مرا با نام صدا كرد و من به خاطر تغيير قيافه ايشان را نشناختم، او گفت مرا نميشناسي؟ من سروان رضايي دهقان فرمانده يگان شما هستم. از من سوال كرد شما اينجا چه كار ميكني؟ گفتم تانكم مورد اصابت قرار گرفته و مجروح شده و تركش خوردهام. گفت الان يك آمبولانس پيدا ميكنم تا شما را به بيمارستان برساند. من در جواب گفتم: نه جناب سروان من خوب هستم شما بايد به بيمارستان برويد و ايشان ميگفت: من بايستي يگان را هدايت كنم. خلاصه اينكه هر دو پياده به راه خود به طرف جلو حركت كرديم.
خاطره 15 : به نقل از ستوانيكم اكبر عياري با درجه گروهبانيكمي به عنوان توپچي تانك چيفتن جمعي گردان 224
پوشش هوايي دشمن با استفاده از هواپيما، هليكوپتر، در عمليات بسيار زياد بود. به عنوان مثال، در منطقه كرخه كور خود من شاهد دو فروند هليكوپتر دشمن بودم كه پشت تانكهاي ما قرار گرفتند و ميخواستند تانكهاي ما را شكار كنند. بنده زودتر به يكي از تانكهاي خودي رسيدم و اطلاع دادم. توپچي تانك چيفتن به نام گروهبان يكم مددي، سريع با توپ تانك يكي از هليكوپترها را زد و هليكوپتر با خلبان در آتش سوخت و ديگري فرار كرد. بعد از نيم ساعت، گروهبان يكم مددي با اصابت موشك به تانكش به درجه رفيع شهادت رسيد. روحش شاد.
خاطره 16 : به نقل از ستواندوم رضا مصباحي جمعي گردان 382 به عنوان راننده تانكر آب با درجه گروهباني سرباز داوطلب قراردادي
با حمله ما شيرازه نيروهاي دشمن از هم پاشيده شد و سقوط كرد. كليه پرسنل دشمن كشته يا اسير شدند. يكي از دوستانم به نام عليجان فرهنگي كه آنهم سرباز داوطلب بود، هر دو دستش قطع شد كه ميگفت ابوالفضلالعباس من هم دستهايم را دادم كه خيلي براي من صحنه شجاعانهاي بود كه او را با اين وضع ديدم.
خاطره 17 : به نقل از سرباز پيماني جانباز عليجان فرهنگي به عنوان خدمه توپ 155 مم
دو سال خدمت سربازيم را به اتمام رساندم، جنگ ناجوانمردانه عراق عليه ايران آغاز شده بود. به عنوان سرباز پيماني، مجدداً وارد خدمت شدم. به علت داشتن آموزش لازم در قسمت توپخانه با اصرار و تمايل خودم همراه گردان توپخانه تيپ3 زرهي همدان به منطقه اعزام و در عمليات كرخه كور – هويزه افتخار شركت را يافتم. نتايج حاصله در اولين روز عمليات بسيار غرورانگيز و شيرين بود. روز شانزدهم ديماه من به همراه ساير خدمه يك دستگاه هويتزر مشغول تيراندازي بوديم كه با شليك يك موشك ماليوتكاي دشمن و اصابت آن از دريچه برجك توپي كه من و يكي ديگر از سربازان در داخل آن مشغول گلولهگذاري و تيراندازي بوديم، موجب شد كه در لحظه گلولهگذاري، موشك به هر دو دست من اصابت و آنان را قطع نمايد. پس از تخليه به بيمارستان از داشتن هر دو دست محروم شدهام. اميدوارم خداوند اجري همانند علمدار كربلا حضرت ابوالفضلالعباس نصيبم نمايد.
خاطره 18 : به نقل از سرهنگ محمد حسين شهباز با سمت معاون گروهان با درجه ستوانسومي
به ياد دارم كه مقام معظم رهبري با رياست جمهوري وقت و تيمسار شهيد فلاحي و مرحوم تيمسار ظهيرنژاد مرتب جبهه را زير نظر داشتند و از نزديك پرسنل را مورد تفقد قرار ميدادند و از آمادگي رزمي آنان قدرداني ميكردند.
خاطره 19 : به نقل از ستوان بازنشسته يعقوب شيردل با سمت آجودان فرماندهي لشكر با درجه استوار دومي
سرعت وشجاعت پرسنل در عمليات به حدي سريع بود كه هيچ تانك و سلاحي را دشمن نتوانست با خود ببرد و تمامي انبارهاي مهمات آنها يا منفجر شد و يا به تصرف ما درآمد.
خاطره 20 : به نقل از ستوانيكم حشمتالله اختياري راننده نفربر گردان 227 با درجه استوار دومي
با توجه به فصل زمستان و بارندگيهاي پي در پي و كمبود وسايل سنگرسازي، نگهداري از وسايل را به هر طريق ممكن انجام ميداديم، به طور مثال، من از زيرپوشم جهت تميز كردن و روغن كاري خمپاره 120 ميلي متر استفاده ميكردم تا خداي ناخواسته هنگام تيراندازي با مشگل مواجه نشويم.
خاطره 21 :به نقل از ستواندوم قدرتالله فدايي ملت از پرسنل ركن يكم گردان 224 با درجه گروهبان يكمي
يك روز، من در پاسگاه تيپ و در كنار چادر فرماندهي نشسته بودم و تكه نان خشكي را به سختي ميشكستم و ميخوردم كه ناگهان شهيد چمران را ديدم كه با وضعيت بسيار سادهاي آمد و گفت برادرجان خسته نباشي و گفت: چه ميخوري؟
گفتم غذا مدتي است، نيامده و مشغول خوردن اين نان خشك هستم. ايشان گفت كمي از آن به من بده تا من هم بخورم، گفتم خيلي خشك است و شكسته نميشود، شايد شما نتوانيد آن را بخوريد ولي او نان را گرفت و دستي بر سرم كشيد و با چه مزهاي نان خشك چند روز مانده را خورد و گفت اين نان روزي بر پايداري و شجاعت و مردانگي تو شهادت خواهد داد. هرگز آن روز و آن خاطره از خاطرم محو نميشود.
خاطره 22 : به نقل از سرتيپ 2 بازنشسته اكبر رضايي فرمانده وقت گردان 224 با درجه سرگردي
فرماندهان گروهانهاي من مانند سروان شهيد عابدين ناظمي، گروهان يكم – سروان شهيد اكبر اسماعيلي، گروهان دوم – ستواندوم شهيد محمد رضايي، گروهان سوم و ستوانيكم شهيد محمد علي سروان شاهي چنان در صحنه عمليات جانفشاني كردند كه نشان از شجاعت فراوان آنان داشت. به طور مثال در حين عمليات، حتي سر خود را از برجكهاي تانك بيرون آورده و به دقت منطقه عمليات را ارزيابي مينمودند. از آتشهاي دشمن باكي نداشتند. در حاليكه عراقيها همگي در برجكها فرو رفته و جرأت سردرآوردن را نداشتند.
خاطره 23 : به نقل از سرتيپ 2 بازنشسته اكبر رضايي فرمانده وقت گردان 224 با درجه سرگردي
عوامل موثري در پيروزي وجود داشت:
1- ايمان به خداوند 2- غافلگيري 3- روحيه عالي فرماندهان و پرسنل
4- عدم اعتماد دشمن به سلحشوري و كارآيي يگانهاي لشكر بعد از انقلاب اسلامي ايران
خاطره 24 : به نقل از سرهنگ دوم بازنشسته مخابرات سيفالله علينژاد با درجه استوار يكمي
ستوانيكم بازنشسته منوچهر فيروزمند كه در آن عمليات با درجه استواري به عنوان مرموزاتچي دسته جلويي گردان مخابرات انجام وظيفه ميكرد، از ناحيه يك چشم نابينا و استوار احمدي و گروهباندوم روستايي به عنوان بيسيم چي شهيد گرديدند. خاطره شيرين در مورد منوچهر فيروزمند اين است كه نامبرده هنگام تخليه به عقب، اشتباهاً وي را به عنوان يك مجروح عراقي قلمداد ميكردند و او در بيمارستان هرچه فرياد ميزد؛ من ايراني هستم، آنها توجه نميكردند و با محافظ از او مراقبت مينمودند، تا اينكه توسط همسرش شناسايي و مشکل حل گرديد.
خاطره 25 : به نقل از ستوانيكم اسماعيل اسماعيلي با سِمت سرپرست تيم راديو رله با درجه استوار يكمي
در اين عمليات، من هرچه از انسجام و همبستگي نيروها در ابتدا بگويم، كم گفتهام به طوريكه در اين عمليات، لشكر موفق شد، تعداد زيادي نفرات عراقي را به اسارت بگيرد. در محل قرارگاه لشكر بچهها از دادن آب و شربت و غيره دريغ نكردند و براي عراقيها تعجب برانگيز بود.
خاطره 26 : به نقل از سروان جمشيد وكيلي علمداري جمعي توپخانه لشكري، شغل رئيس توپ در عمليات با درجه استواري
پوشش هوايي دشمن بسيار شديد بود. به خاطر دارم؛ در همين پيروزي كه جنگندههاي دشمن ما را بمباران ميكردند، مقام معظم رهبري همراه با شهيد فلاحي و رئيس جمهور وقت و تني چند از فرماندهان سوار بر جيب استيشن بودند. درست از جاييكه توپ ما ميخواست عبور كند خودروي آنها هم عبور كرد و ناگهان يك نفر از بومي ها ميخواست صحبتي بكند كه به راننده داد زدم خودرو را سريعاً به آنطرف ببريد كه آقاي خامنهاي با خنده و روحيه بسيار عالي به من گفت خونسرد باشيد، شما سربازان امام زمان هستيد.
خاطره 27 : به نقل از كارمند علي سيفي جمعي تيپ 3 گردان 252 به عنوان تعميركار تانك در عمليات
بعد از عقب نشيني تاكتيكي، تعدادي از سربازان و ديگر پرسنل ناراحت به حضور فرمانده گروهان رفته و با بستن نارنجك به خود ميخواستند به جلو اعزام و از ارتش بعثي انتقام گيرند كه مسئولين به آنها گفتند: نبايد از روي احساسات عمل كنيم. پرسنل همه به گريه افتادند و با وعدههاي فرمانده گردان ساكت شديم و آماده نبردي ديگر. رزمندگان اسلام در عملياتهاي بعدي چنان انتقامي از آنها گرفتند كه امروز همه بر آن واقفيم.
خاطره 28 : به نقل از سرتيپ 2 ذبيحالله اسكويي فرمانده وقت گردان 227 با درجه سرواني
فرمانده توپخانه عراق كه نامش را فراموش کرده ام، ولي درجه ژنرالي داشت به اسارت گرفتند، چوب تعليم او را گرفته و تقديم فرماندهي وقت لشكر نمودم.
خاطره 29 : به نقل از سروان محمد علي مظفري مسئول قسمت رمز (مرموزات) با درجه استواري در آن زمان
در پايان لازم است ياد شود از سرهنگ شهيد علي حميدخاني رئيس وقت ركن دوم لشكر كه در آن زمان نقش بسزايي در عمليات شناسايي آن مأموريت به عهده داشته و كمك شاياني در اين امر به لشكر نمود. ياد او و تمامي شهيدان و جانبازاني كه درآن حماسه بزرگ نقشآفرين بودند و ممكن است از قلم افتاده باشند، گرامي باد.
انتهای مطلب